خانوما من دخترم تازگیا هر بار برنامه کودک یا یه عکس که یه دختر بچه تنهاست میاد به منو باباش میگه این دختر چرا تنهاست چرا مامان و باباش پیشش نیستن
یا این دختر منم و .....
من که همش تو خونه ام باباش هم وقتی از سرکار برگرده میره باهاش بازی میکنه ولی من حوصله بازی ندارم بعضی وقتا دیگه خیلی مریض باشم یا نوبت دکتر داشته باشم میخرسم مریض بشه میبرمش خونه مامانبزرگش یا پیش باباش میزارمش البته اینم بگم یه بار رفتم دکتردخترم و پسر کوچیکم خیلی گریه میکرد همسرم نتونست نگهش داره زنگ زد بهم که بیا پسر رو ببر من نمیتونم نگه دارم که مجبور شدم رفتم پسرم رو بردم تو مطب دخترم هر چی گفت منم ببر گفتم میرم دکتر به داداشی آمپول بزنم تو رو ببرم ممکنه مریض شی خیلی گریه کرد اما همرم برده بودش براش عروسک گرفته بود نمیدونم از اونه همش میگه من تنهام یا یه جا دختر تنها میبینه میگه چرا مامان و باباش پیشش نیستن یا چرا این دختر تنهاست خیلی نگرانم کسی میدونه مشکل کجاست ؟؟؟

۳ پاسخ

پسرمنم‌اینجوریه،بچه برادرشوهرمم بود فقکرکنم طبیعیه.پسرم یه بچه ببینه اگه مامانش پیشش باشه میگه باباش کجاست،اگه باباش باشه میگه مامانش کجاست،.فکر نکنم‌چیز مهمی باشه،بچه ها تواین سن بیشتر پدرو مادرو میشناسن واسه همین براشون سوال پیش میاد

وقتی میخای تنهاش بزاری باهاش خدافظی میکنی یا ن یواشکی میری؟
یکی از دلیل ترس بچه ها ازینه

بنظرم با مشاور کودک صحبت کن احتمالا اضطراب جدایی داره همش میترسه شما یا باباش تنهاش بزارین احتمال زیاد بخاطر همون ک شما تنهاش گذاشتین

سوال های مرتبط

مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۳ سالگی
امروز با شوهرم و بچه هام رفتیم یه دوری بزنیم. بعد شوهرم کنار یه پارک نگه داشت تا دخترم یکم بازی کنه. پارکم امروز تعطیل بود خیلی شلوغ بود. دختر منم عاشق تاب بازی. تاب هام همه پر بود منم گفتم دخترم بریم بازی‌های دیگه رو بکنیم بعد برگردیم تاب بازی اما گریه میکرد میگفت فقط تاب. یکی از بچه ها خیلی رو تاب مونده بود منم رفتم اونجا ایستادم که اومد پایین دخترم رو سوار کنم. اما دخترم همش گریه میکرد که زود. زود میخوام سوار شم. اصلا مفهموم صبر یا نوبت رو نمیفهمه. بعد مامان اون پسر به من گفت دخترت چند سالشه گفتم سه سالشه. گفت پس چرا اینطوری رفتار میکنه. باید تو این سن مفهوم نوبتی رو بدونن. حتما یه دکتر ببر نرمال نیس. راستش فک میکردم شاید حرفای خانوم درست باشه اما از طرفیم خیلی ناراحت شدم. از اون موقه همش تو فکرم و رفتارای دخترم رو زیر نظر دارم. به شوهرم گفتم میگه تو زیادی حساسی تا یکی حرفی میزنه روت تاثیر میزاره. ولی خب واقعا خیلی درگیرم. دخترم خوب حرف نمیزنه فقط کلمه میگه جیغم زیاد میزنه ولی بنظرم بخاطر حرف نزدنشه. بردم دکتر مغز و اعصاب. دکتر پیشنهاد داد که حتما اول ببرم کاردرمانی چون باید درک و توجهش کامل بشه. که بتونه حرف زدنم یاد بگیره.. اما خب هنوز پیشرفت چندانی نکرده. هنوز نتونستم از پوشک بگیرم. هنوزم خوب دستور پذیر نیس. البته چیزایی که به نفعشه و دوس داره رو زود میفهمه و انجام میده اما بقیه موارد نه. و خیلی چیزای دیگه. دلم خیلی گرفته انگار یه غم رو دلم سنگینی میکنه دلم نمیخواد این موضوع رو هم به کسی بگم فقط به شوهرم میگم که یکم دلم آروم بشه اما اون همش میگه زیادی حساسی چیزی نیس😒