زایمان طبیعی پارت اول
پنجشنبه بود یه خورده کمرم درد میکرد خیلی کم به جز اون هیچ دردی نداشتم پیاده روی میکردم دمنوش هایی ک دکترم گفت میخوردم دهانه ی رحمم کمی نرم شده بود ولی دکترم گفت یک سانت ونیمی هستی بچه هنوزتو لگن نیومده گل مغربی رو هی بزار منم گفتم یه nst بدم خیالم راحت بشه قبلا هم ازتون پرسیدم گفتم دکترم با دست زدن به شکمم گفته وزن اضافه نکرده
خلاصه nst دادم گفتن برو یه چیز شیرین بخور یک ساعت پیاده روی برو منم رفتم ولی فکرم همش درگیر بود ک چرا باید تکرار بشه
دوباه ازم گرفتن گفتن باید امشب زایمان کنی گفتم چرا گفتن ضربان قلب و تنفسش خوب نیس احتمال داره تا صبح دوراز جونش خفه بشه دوباره معاینه شدم گفت یک سانتی گفتم آخه بچه تولگن نیوده یعنی زایمان میکنم؟بلایی سرش نیاد گفت تلاشمون رو میکنیم نشد میریم سزارین .دکتربیمارستانم عصبانی شد گفت دکترت چطور دکتریه بچت سه هفتس وزن نگرفته از جفت تغذیه نکرده هیچ کاری نکرده گفتم گفته طبیعیه گفت خب نمیومدی زحمت ۹ ماهت هدر میرفت چی منم هی استرسم بیشتر میشد
وسیله هامو به شوهرم دادم و رفتم داخل
تو یه اتاق تنها بودم خیلی مرتب همه چی هم داخل اتاق بود
باز یکی اومد معاینه کرد گفت یک سانتی ولی باید همش nstبشی دستگاه قد شکمت باشه تا لحظه ی زایمان بچه چک بشه دیگه هرده دقیقه یکبار معاینه تحریکی میشدم

۱۰ پاسخ

بسلامتی گلم
میگم چه دمنشوایی دکترت برات گف لطفا بهم بگو استفاده کنم

عزیزم چند هفته بودین اون روز

من چقدر می ترسم نفهمم همچنین بلایی سرم بیاد ممنون ک‌تعریف کردی عزیزم

ممنون از اشتراک تجربه ات


عزیزم دمنوش ها چی بود؟

معاینه تحریکی خیلی درد داشت؟

خدا رحم کرده که به فکرت رسیده خودت ان اس تی بدی

چند هفته بودین؟

چه دمنوش هایی بهت گفتن بخور؟

عزیزم🥺

مرسی ک تجربه ات رو میزاری

سوال های مرتبط

مامان جانا مامان جانا ۲ ماهگی
پارت دوم.
معاینه خیلی درد داشت برام چون دستشو خیلی فشار میداد ک باز بشه ولی اوایلش بهتر بود قابل تحمل بود تا یک ساعت. بعد اون اومد یه سرم بهم وصل کرد کم کم دردام بیشتر میشد انقباض های کوچیکی داشتم ولی معاینه میشدم nst هم همش وصل بود حس دستشویی داشتم گفتم ب پرستار گفت هربار بخوای بری قبلش باید معاینه بشی منم معاینه شدم رفتم دستشویی انقد معاینه شده بودم تند تند خون ازم میریخت با دردها گذشت تا ساعت سه .از یازده تا سه خیلی اذیت شدم درد داشتم مخصوصا زمان معاینه ولی چون دوست داشتم طبیعی بیارم هی هیچی نمیگفتم اما دیگه تحمل معاینه شدن نداشتم دستشون رو میچرخوندن که باز بشه ساعت سه پرسیدم گفت خانم همون یک سانت ونیمی اینو گفتن انگار دنیا رو سرم خراب شد ی مامایی اومد دلش برام سوخت گفت میخوای مامات بشم گفتم چقد میگیری گفت ۱۸۰۰ گوشیشو داد با مادرم حرف زدم همسرم گفت بگیر اذیت نشی نگران بچمم بودن دیر ب دنیا بیاد دیگه بدتر خیلی بهم کمک کرد خیلی یعنی همش دارم دعاش میکنم
مامان آیگل مامان آیگل ۷ ماهگی
تجربه زایمان ۱
درد هام توی ۴۰ هفته شروع شد بعد من پیاده روی و ورزش میکردم که دردهام شدید بشه اسکات میزدم تا بتونم طبیعی زایمان کنم خلاصه که من توی ۳۹ هفته رفتم دکتر بخاطر اینکه تکون های بچه کم شده بود رفتم بیمارستان NST دادم گفت سونو مینویسم برو جوابشو سریع بیار منم جواب بردم تکونا بچه هم خوب بود تو سونو مشخص بود بازم دکتر میگفت چون فضاش کمه زیاد تکون نمیخوره من‌جواب بردم گفت همه چی اوکیه برو خونه اومدم توی ۳۹ هفته و ۶ روز یدفعه دردهام ریز شروع شد و تکون ها بچه کم شده بود خودشو سفت میکرد همش رفتم گفتم خوبه دردهام شروع شد یدفعه دیدم هم دردهم قطع شد هم شکمم رفت بالا رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت هنوز باز نشدی برو خونه دردهات باید بیشتر بشه ولی ۴ ساعت دیگ بیا باز من ۶ ساعت دیگش رفتم معاینه کردن گفتن ۲ سانتی تقریبا ولی باز دردت بیشتر شد بیا اومدم خونه کارهامو بکنم دیدم ترشح خونی دارم میدونستم بخاطر معاینه اس منتظر درد زایمان بودم دیدم خبری نیست شامم خونه برادرشوهرم دعوت بودیم شوهرم گفت بذار باز ی بیمارستان بریم ببینیم چرا تو دردت یدفعه قطع شد من میگفتم نمیخاد هنوز دردم نگرفته بذار ۹ ام بشه دکتر گفته برو بیمارستان فردا میریم دیگ خلاصه به اصرار شوهرم رفتیم باز معاینه کرد و گفتم تکون بچه نمیفهمم گفت بستری شو اصلا من موندم گفت میخای طبیعی زایمان کنی گفتم اره گفت به شوهرت بگو بیاد تو وسایلاتو بخره و کارهای بستریتو بکنه
مامان آرتان👶🏻❤️🥹 مامان آرتان👶🏻❤️🥹 ۳ ماهگی
سلام ،دیشب حرکات بچم کم بود،میگم‌کم یعنی مثل همیشه نبود ولی ۴حرکت بعده غذا خوردنو داشت،ولی امشب مثل همیشه بود،امشب شب نشینی بودیم‌تو راه برگشت به شوهرم گفتم یه سر بریم بیمارستان مهدیه nst بدم خیالمون راحت بشه،البته که دردای حدودی نیم‌ساعت یک بارم داشتم،رفتیم کلی تو تریاژ معطل شدیم بعد رفتم اورژانس زنان
گفتم که اومدم چک بشم،معاینه ام کرد معاینه دردناکی ام بود😣 گفت یک سانتی،در صورتی که ۳۷هفته دکترم معاینم کرد گفت ۱ونیمه نزدیک به ۲هستی،nstام چندتا درد ثبت کرده بود ولی منظم‌نبودن،،،شوهرمو صدا زد گفت برو اینارو بخر بستریه؟؟😐گفتم چییی منکه بهتون گفتم فقط اومدم‌چک بشمو و نمیخوام اینجا زایمان کنم،گفت نه باید بستری بشی آمپول فشار بگیری تا دردات شروع بشه، حرکتای بچه خوب نیست و دهانه رحمت‌بازه😐گفتم‌ دارم میگم امشب حرکاتش خوب بوده حتی الانم داره تکون میخوره،خلاصه که به زور میخواستن با یک سانت بستریم کنن پدرمو دربیارن😂😂هرکی واسه زایمان عجله داره بره بیمارستان مهدیه😂