۱۲ پاسخ

پارت 5
مث بچه کوچیکااا باهام رفتار میکردن خداییی
ولی از دومن سختی سز . اولین بلند شدن بعد سزارین 😣😣
واولیش سوند
نصیحت من ب شمااا اینکه اگ خدایی نکرده الرژی چیزی دارین حتان حتمان ب پزشکتون اطلاع بدین من داشتم خداروشکر امپولم زدن تایهفته دیگ عطسه نکردممم وگرنه عملم پاره میشد
واینم هم از اتماممم تجربه نظرتوننن وبرام بگید لطفا😉 😉

پارت 4
تااینکه یهو صدایی قشنگو دلنگیزی . شنیدم اون لحظه انگار کل این دنیااا تو چشمم ی جور دیگه شدم اخه چطور وصفش کنم براتون بخدا عاجزم از وصف لحظه دیدار
❤دیدار یار غایب دیدی چ ذوق دارد ابری ک در بیابان بر تشنه ای ببارد❤
زود نیوردنش برام تا اینکه بندناف وبریدن و نمیدونم چکارای دیگ کردن ک اوردن گذاشتن روشونم منم از اینکه نمیتونستم خوب نگاش کنم فقط دستشو دیدم ک سفید برفی بود و عین دستای خودم 😫😍
فکر وذهنم همش مونده بود پیش مادرمو وهمسرم هی ب پرستارا میگفتم ک بچه رو بردین پیش همراه زود دوست داشتم بچمو ببینم از بس خوشحال بوددم ...
تااینکه گفتن بله بردیمش واینکه پرستارا تواون لحظه ک درش اوردن از شکمم میگفتن وایی ینی فتوکپی مامانشههههه
😍منم خیلی خوشحالتر میشدممم
بعد منو بخیه زیبایی زدن اینکه حس مکیردم بایچیزی مث دستگاه لیزر بدن میدوختن عملمووو...وبعد منو اوردن ریکاوری ک اونجاا دیدم همه خوابن گفتمم خداااا چرا فقط منم بیدارم اخه . واینکه اولین نفریی ک از ریکاوری اومد بیرون خودمم باتوجه ب اینکه تونستم پامو تکون بدم قبول کردن منو دربیارن از ریکاوری و رفتم تو بخش و دختذمو ومادرمو دیدم ک کلی خوشحالن منم هم خوشحالتر شدم خداروهزار مرتبه شکر 😍❤😘

پارت3
زود زود اماده میکردن وسایلو زود پردرو کشیدن .. منم اینجا خیلی استرس داشتم واقعاا.بشون گفتم شکممو نبرین من هنوز بیحس نشدم 😂گفتن خانوم پاتو ببر بالا عزیزم من هرچقدر تلاش کردم نتونستم 😂تاینکه دیگ حس کردم شروع کردن
به برش زدن دقیقا هفتاااا برشو من حس کردم وداشتم میشمردم وسطاااااش. یهوو حالت تهوع غریب وعجیبی منو گرفت ک اللله واکبر وحشتناک بودد گفتم ک همینه دیگ اخرین لحظه ی زندگیم قشنگ حس میکردم چطوری نفسم داره قطع میشه از تهوع... از همونجایی ک بم گفته بودن پرستارا قبل عمل ک اگ چیزی درد یاتهوعی چیزی داشتی بمون بگو زود.. ازبس کلافه شده بودم از درد .. بزور صدامو شنیدن ک من دارم جونمو ازدست میدم بشون گفتم مردددم دیگ از تهوع ک زود زود برام امپول تزریق کردن تو سرم ک همون لحظش خداروشکر اوکی شدم . وتوهمون لحظه سزارین باورتون میشه بزور چشامو باز میکردم هی بسته میشدن وهی بزور یخورده بازشون میکنم میترسیدم ببندم چشامو بعد دخترمو نبینم تااخرش😢😢
فک میکردم اگ بخوابم همون لحظه . دیگ جونمو از دست میدم خدایییش چ فکرایی میومد تو ذهنم اون لحظه

پارت 2
منم باکلی ذوق قبول کردم زود رفتم خونه وسایلمو خودمو اماده کردم وساعت پنج صبح باکلی استرس و خوشحالیییی راهی بیمارستان شدم . ک پرنودمو تشکیل دادمو بستری شدم . تو همین روز دکترم سه نفر و داشت ک میخوان سز بشن . منو وارد زایشگاه کردن دیگ نزاشتن همراه باهام بمونه ... مادرمو همسرم بیرون منتظرم موندن .ساعت هفت صبح سونو اومدن برام وصل کردن ک بدترین لحظه ی عمل همون سوند بود ولی بعد از وصل کردنش ن خداروشکر درد نکشیدم خوب وصلش کرده بودن برام.برام سرم و ازم ان اس تی گرفتن ک ساعت هشت ونیم صبح خوشبختانه هم خودم اولین نفر برا سز رفتم تو کل بیمارستان بقایی☺. ساعت نه امپول بیحسی روزدن ک خیلی خیلی بدون درد بود خیلی راضی بودم واقعااا ... دیگ همون لحظش من پاهام گرم شدننن

از بیمارستان بقایی راضی بود تمیز بود رفتار پرسنلش چطوره

چقدر زیرمیزی گرف؟

چه دکتر باحالیه کاش همشون همینجوری بودن

منم پیش مریم بقایی بودم
۱۴م نوبت داشتم یه لکه دیدم گفت فردا بیا عملت کنم😃دیگه دهم زایمان کردم

بقیشو بگو

چقدر سریع نوبت داد😂😑

وای چ سریع بهت نوبت دادهه😅🤕استرس اوورر

من مریم بقایی نژاد یهویی گفت عملت میکنم ساعت ۸ صبح رقتم بیمارستان پیشش گفت الان بیا اتاق عمل😂🥹

سوال های مرتبط

مامان یاسین❤️ مامان یاسین❤️ ۷ ماهگی
بیاید یچی درباره زایمان بگم
اونایی ک زایمان اولتون هست

من دوروز تو بخش زایشگاه بودم زنایی ک زایمان طبیعی کرده بودن و دیدم و ترسیدم ب شدت(از قبل هم میترسیدم)
دوروز تو بخش بودم اونایی ک سزارین کرده بودن رو دیدم
دیدم خیلی شرایط اونایی ک سزارین میارن بدتر
و انتخاب کردم ک برم طبیعی چون سزارین ب شدت افتضاح بود ایجور ک دیدم
خیلیا میگن سزارین خوبه خیلیا میگن طبیعی
من نظر خودمو میگم
سزارین از 1ق شب ب بعد هیچی نباید بخوری، فردا از هرساعتی ک عمل شدی و اومدی بیرون هم هیچی نباید بخوری تا 12 ساعت بعدش، و وقتی میدیدم ک زن ها دورازجون عین جنازه میارن ک حتی دسشویی نمیتونن برن، تکون نمیتونن بخورن، شیر بچشون نمیتونن بدن، واب هم نمیتونن بخورن،و تا 3 روز بعد زایمان سوپ و ژله باید بخورن
من نمیگم طبیعی خوب بوده چون خودم رفتم ولی هرکی هم میگ سزارین خیلی خوبه نمیاد بگ این مشکل ها هم داره
من همه زجر هایی ک کشیدم گفتم داخل پست ها،طبیعی زجر داره درد داره ولی بعد ک بچه دنیا اومد دل‌درد و کمر درد میره یکم بخیه هات هست ک اونم درد داره ولی قابل تحمل هست، ولی بعدش بچه میتونی بغل کنی راه بری کارای خودت کنی،سزارین یکم سخته مشکل های بعدش
ولی بازم انتخاب با خودتون هست🤌
مامان 😍دختر نازم💞 مامان 😍دختر نازم💞 ۱۱ ماهگی
تجربه زایمان😍
سلام مامانا
من از اول بچم سفالیک بود و دلمم میخواست طبیعی زایمان کنم
تحت نظر دکتر بهناز افتخارزاده بودم
سه شب یهو تو خواب خیس میشدم که شب سوم رفتم بیمارستان سینا تست امینوشور بدم
که گفتن منفی . از ماما خواستم معاینه لگن واسم انجام بدن که گفتن اصلا لگنت واسه زایمان طبیعی مناسب نیست
و الانم بیمارستان خصوصی بیای مثل سینا باید حتما درداتو بکشی و از آخرش که دیگه طبیعی نشد سزارین میکنن
منم از جائیکه خیلی ترسوام خیلی ترسیدم
همون شب واسع بیمارستان امام حسین با دکترم افتخارزاده نوبت گرفتم تا برم معاینه لگن
)هفته ۳۹ بودم و معاینه لگن نرفته بودم )
صبح رفتم و بهشون نگفتم دیشب بیمارستان بودم
معاینه انجام دادن و گفتن لگنت کوچیکه ممکنه خیلی درد بکشی تا زایمان کنی یا اگرم نشد سزارین میکنن اما باید درداتو ۱ روز بکشی و اینا
اطرافیانم طبیعی زایمان کردن ماما همراه و اپیدورال گفتن داحت بوده نسبت به سزارین چون سابقه هردو مدل داشتن
بعدازظهر رفتم مطب افتخارزاده و گفتم دکتر واسم کاری کن منو خودت سزارین کن
معرفی کردن به دکتر براتیان
گفتن من نمیتونم و حتما باید مشکلی باشه ک بتونم سز کنم با لگن کوچیک سز نمیکنن
خلاصه روز بعد رفتم براتیان و گفتن ۵ زیرمیزی
روز بعدش هم ۷ صبح بیمارستان موسي بن جعفر سز شدم
خانماااااااا خیییییلی خوب بود
یعنی هرررچی بگم کم گفتم
اخلاق هاشون عالی
دوخت بخیه ها عالی
درد نداشتم قابل تحمل بود برای منی ک ترسو بودم خیلی خوب بود
خداروشکر ک دکترم خانوم براتیان بودن خدا خیرشون بده
مامان Aren مامان Aren ۵ ماهگی
قراربود براتون از روز زایمانم بگم
انقدر درگیرزردی بچه و بیقراریاش شدم کلا یادم رفته بود..اماالان خابوندمش اومدم سراغ گوشیم برگردم یکم ب روتین قبلم🙂
پارت اول سزارینم🙂🥲
یک هفته قبل اینکه سزارین بشم چکاپ شدم برای لگن و انتخاب روز زایمانم
دکترم ک ی خانمم فوقالعاده مهربون بود بهم گفتش ک‌میتونم‌طبیعی سزارین شم ولی خب من ازترسی ک داشتم از طبیعی نمیتونسم اصلا گوش کنم ک چی میگن بهم
خاستم ک‌سزارین بشم باکلی اصرار قبول کردن و روز سزارین و ده روز بعد بهم گفتن ک میشد۱۵برج ۶ولی بازمن نتونسم تحمل کنم خیلییییی دیگ این اخریا چاق شده بودم قلنج کرده بودم نمیتونسم صاف وایسم یا نمیتونسم راحت بخابم ازدکترم خواستم ک زودتر بندازه روزمو دکتر سونو انجام داد گف هنوز اخه بچه جاداره واسه وزن گرفتن حیفه بزار رشدش بیشترشه ولی خب بازم نخاستم😅 دکترمم بنده خدا قبول کرد تاریخ ۱۱بهم داد ک بستری بشم دیگ اونجانامه بستری مو گرفتم البته زیرمیزیمم دادم باخیال راحت رفتم خونه که اماده بشم برای زایمان کیف ببندم ارایشگا برم و و..
مامان أوستا🤰👶 مامان أوستا🤰👶 ۴ ماهگی
سلام مامانای گل
خوبین
بعد از هفت روز بیکار شدم اومدم ک تجربه زایمانم بگم
خوب من وارد ۳۸ک شدم شب ک میشد دردای زایمان ب سراغم میومد ۲شب اینجوری بودم ک صبح از طرف بهداشت زنگ زدن ک باید بیای چکاب بشی یعنی چند روز بود زنگ میزدن ولی من نمیرفتم ک روز سوم رفتم
وقتی شکمم دید گفت اومده پایین و گفتم ک درد دارم ک گفت اگر نرفتی سزارین بشی تا فردا دیگ زایمان طبیعی رو کردی .ما هم دیگ اومدیم خونه آماده شدیم وساعت ۴رفتیم بیمارستان
اول چکاب کردن بعدش گفتن مشکلی نداری .و گفت بخاب تا معاینه کنم وقتی معاینه کرد گفت ۲سانت باز شده رحمت .‌
اینم بگم ک معاینه خیلیییی درد داره اصلا قابل تحمل برام نبود
دیگ اول گفتن تو لاغری و قدت بلند خیلی راحت میتونی زایمان طبیعی کنی .من گفتم نه فقط سزارین .چون معاینه هم ک کردن خیلی درد داشت گفتم اصلا
دیگ با یه سختی راضی کردیم ک سزارین کنه
سوند وصل کردن برام ک دردش قابل تحمل بود
بعدش دیگ بردنم اتاق عمل سوزن بی حسی زدن ک اصلا درد نداشت هیچ حس نکردم ک سوزن زدن برام .همه میگفتن درد داره ولی اصلا نداشت
ساعت ۸:۵۵صدای نی نی شنیدم ک دنیا اومد
اصلا نترسیدم از اتاق عمل .همه میگفتن ما ترسیدیم فلان همش فکر میکردم منم میترسم ولی انقد لحظه شماری میکردم ک نی نی رو ببینم اصلا نترسیدم
۳۷هفتع و ۲روز زایمان کردم
باز هم برگردم عقب فقط سزارین خیلی راضی بودم هستم
دردای بعدش هم بنظرم قابل تحمله با شیافت میشه خیلی کم کنی دردارو
مامان پسرم👶💙 مامان پسرم👶💙 ۸ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمانم🤗❤️
سلام قشنگا عصر ۳ تیر بود ک وقت دکتر داشتم از شهرمون  ی ساعت دوره تو راه بودیم نیم ساعت بود بعد من ی درد عجیبی زیر شکمم حس کردم ک با بقیه دردایی ک داشتم فرق داشت چن دیقه بعد کمرم درد گرفت دیگ تا دکتر درد داشتم رفتیم مطب خیلی شلوغ بود طوری ک ۵ ساعت بعد نوبتم می‌رسید  ب منشی گفتم درد دارم گفت عیب نداره بشین نوبتت شه فکر کرد دروغ میگم همسرم داد و بیداد کرد ک درد داره الکی ک نمیگیم خلاصه با هزار مکافات رفتیم تو دکتر معاینه کرد گفت ۳ سانتی زایمان طبیعیت شروع شده من تعجب کردم گفتم خانم دکتر من سزارین میخوام من طبیعی نمیتونم تحمل کنم (از اول فوبیای طبیعی داشتم هرکس میگفت طبیعی زایمان کن باهاش دعوا میکردم)دکتر گفت دهانه رحمت خوبه نگران نباش بچه زود ب دنیا میاد گفتم نه نمیخوام سز بنویس برم بیمارستان خلاصه نامه سزارین نوشت رفتیم بیمارستان اونجا گفتن ب هیچ عنوان سزارین قبول نمیکنن هم اینکه زیر ۳۹ هفته ای(۳۷ هفته و ۲ روز بودم)هم اینکه فردا تاریخ رنده وزارت کشور اصلا قبول نمیکنه عمل کنیم.. ادامه رو تو تاپیک بعدی میزارم...