زایمان طبیعی پارت ۲

صبح ساعت ۷از خواب بیدار شدم دیدم دردام نگرفته و موهامو شونه کردم و آماده شدم و رفتم بیمارستان خصوصی گفتم ۳۹هفته و ۴روزم و درد دارم زیاد شده ولی منظم نیست ،خلاصه دستگاه اینا بهم وصل کردن و گفتن میتونی بستری شی ،شوهرم رفت کارای پذیرش رو انجام داد و لباس اینا خرید از اونجا و پوشیدم ساعت شد ۱۰ونیم رفتم داخل و باز معاینه تحریکی و لگن شدم و دهانه رحمم باز نبود و بهم تخت دادن و سرم وصل کردن واینا یکم گذشت ساعت ۱۱دکتر اومد بالا سرم و کیسه ابمو پاره کرد و رفت و من حس دستشویی داشتم و کم کم ازم اب میمومد و به مامایی که واسه من داده بودن گفتم دستگاه رو ازم جدا کنه و رفتم دستشویی،اومدم دراز کشیدم و ماما اومد سرمم رو عوض کرد ،و دردام داشت شروع میشد،و به ماما همراهم زنگ زدم گفتم من بستری شدم تو فلان بیمارستان ،اونم گفت من بیمارستان شیف هستم اگه میخوای یه ماما جایگزین بزارم ،منم گفتم بهت خبر میدم ،و ساعت شد۱۲دردام زیاد شد و اومدن معاینه کردن گفتن ۳سانتی ،من دیگه دیدم نمیتونم تحمل کنم مامایی واسه تخت من بود بهم گفت ماما همراه آشنا دارم اگه میخوایی بگم بیاد منم گفتم بگو بیاد من نمیتونم تحمل کنم یه چیزی بهم بزن دردام آروم شه و اینا اونم بهم مسکن زد ولی دردام فرقی نکرد، خود ماما کمکم کرد تا ماما همراهم بیاد ورزش کنم و اینا ،وقتی ماما همراهم اومد ساعت۱ونیم ۲بود غذا آوردن و من نتونستم بخورم و زنگ زدم مامانم اومد دم‌ در غذا هارو دادم پرسنل برد داد به مامانم ومنم از صبح هیچی نخورده بودم چون نمی‌دونستم بستری میشم . و اونجا دیگه دردارو نتونستم تحمل کنم ماما همراهم اومد و برد زیر دوش آبگرم و کمرم رو ماساژ داد و اینا و باهام ورزش کرد ساعت شد ۳ونیم و‌ معاینه ام کرد و گفت۸سانتی بعدش

۲ پاسخ

اره واقعا

ماما همراه بهترین کاریه ک ادم میتونه درحق خودش بکنهه

سوال های مرتبط

مامان آیلین و علی💙😘 مامان آیلین و علی💙😘 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۶خلاصه منو بزور بردن مطب دکترم ،خواهرم شرح حال داد ،دکترم گفت بخواب معاینه تحرکیت کنم سریع دردات شروع بشه راحت بشی، هرچی التماس کردم سزارین کن هرچی بخوای بهت میدم ،گفت دختر خوب تو دوبار زایمان طبیعی داشتی لگنت عالیه چرا میخوای شکمتو پاره کنی ،بخواب معاینه کنم ،اومد دستکش دستش کرد معاینه تحریکی کرد که بیست ثانیه حدودا طول کشید و خیلی عجیب بود که من هیچ دردی حس نمی‌کردم ،روی همون تخت معاینه دردام شروع شد ،و تا اومدم و رسیدیم بیمارستان هر پنج دقیقه سی ثانیه شدید می‌گرفت منم اصلا جیغ نمیزدم سرم رو میزاشتم رو سینه شوهرم و نفس عمیق می‌کشیدم ،ساعت ده صبح درد من شروع شد و تا دوازده منو شوهرم تو حیاط بیمارستان پیاده روی کردیم ، و مامانم و خواهرم تو نمازخانه داشتن دعا میخوندن، ساعت دوازده نماز ظهرم رو خوندم و گفتم من میرم داخل بلوک زایمان ،رفتم داخل معاینه م کرد گفت شش سانتی😍و زنگ بزن ماما همراهت بیاد ،لباساتم عوض کن،منم لباس زایشگاه پوشیدم و خواهرم صدا زدم گفتم بستری شدم زنگ بزن ماما بیاد ، بعد یه ماما اونجا بود بهم گفت برو تو اتاق دو، منم رفتم رو تخت دراز کشیدم و اومد سرم وصل کرد و دستگاه صدای قلب بچه رو وصل کرد ،منم دردام همینجوری می‌گرفت و ول میکرد ولی با تکنیک تنفس قابل تحمل بود ، ماما همراهم رسید یه مامای فوق العاده مهربون و خوش اخلاق ،اومد شرح حال گرفت ،دوتا شمع روشن کرد ،و اکسیژن برام وصل کرد، بعد گفت پیشرفتت فوق العاده ست و احتیاج به ورزش و توپ نیست،فقط حین درد ها نفس عمیق بکش و اصلا جیغ نزن ،من طب فشاری رو برات اجرا میکنم،
مامان کوچولو مامان کوچولو ۷ ماهگی
تجربه زایمان .

من از ۱۶ هفتگی میرفتم کلاس ورزش .
تا ۳۸هفتگی سنو دادم معاینه لگنی هم شدم دکتر گفت دهانه رحمت سه سانت بازه و زایمان خیلی خوبی در پیش داری .
اومدم خونه درد داشتم یکم . ولی رفتم پیاده روی و حموم .شب دردم کمتر شد گفتم برم بیمارستان یه چکی بشم و بیام .
وقتی رفتیم معاینم کردن گفتن دوسانت بازه ولی دهانه رحمت نرمه و باید بمونی .
ماما خصوصی داشتم زنگ،زدن ماما اومد .
تا ماما اومد نیم ساعتی شد تا اونموقع هم دردی نداشتم زیاد .

ماما تا اومد معاینه کرد گفت زود بستریت کردن هرچی گفتن بزارین برم نزاشتن .
ماما بهم سوزن فشار زد
بهم میگفت رو توپ بپر ـ

مرتب معاینه میکرد میدید پیشرفتی نداشتم .

به یه پرستار گفت بیاد پرستاره دس کرد تو کیسه ابمو پاره کردن با هم .
بعدش هی دردام شدید میشد ـ
جوری ک ارزو مرگ میکردم .
رفتم اب گرم ریختم رو کمرم خیلی،خوب بود ولی تا درمیومدم دوباره دردام ریاد میشد .
هی معاینه تحریکی میکردن و هی زیاد باز نمیشد بهم یه امپول مسکن زد ولی زیاد اثر نکرد .
مرتب معاینه میکرد ...
مامان ماهلین مامان ماهلین ۲ ماهگی
ساعت ۱۰ شب دردم گرفت به ماما گفتم گفت طبیعیه ماه درده اونا تا ساعت ۳ تحمل کردم دیدم رگه های خ نی اومده رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۳ ثانته (شانس گوهی من بیمارستان تخت نداشتپر بودن همه جا)گفت برو دوساعت دیگه بیا راه برو دیگه برنگشتم خونه تو هم بیمارستان راه رفتم تا ۵ نیم رفتم معاینه کرد همو سه ثانت بود ولی بستریم کردن دیگه درد داشتم انقباض بود میگرفت ول میکرد ولی هرچی بیشترمیگذشت شدتش بیشتر میشد دیگه همو سه ثانت بود که زنگ زدن ماما همراهم اومد البته جایگزین گذاشتن براش چون اونی که باعش قرارداد بسته بودم نیومد ساعتای ۸ نیم ماما همراه اومد ۳ ثانتو تیم بود بلندم کرد ورزشم داد دردام بیشتر شد گفتم آمپول بی دردی میخوام گفت تا ۶ ثانت نشه نمیشه بزنن برات ورزش کن تا باز بشه خلاصه که با زور ماما همراهم ورش کردم هی دراز میکشیدم از درد اون منو بزرو بلند میکرد ورزش میداد بهم خلاصه که درد کشیدمو ورزش کردم تا ۶ ثانت شد یه ده دقیقه ای دراز کشیدم اثر کنه کم کم اثر کرد دیگه ماما گفت پاهات یکم به حس بیاد ورش کنیم داشتم از درد میمردم امپولو که زدم دردام خوب شد انقباض میگرفتم ولی قابل تحمل بود بعد دیگه ورزش کردم تا موقعی که فول شد دهانه رحمم باز نوبت زور زدنا بود که باز ماما کمکم میکرد به حالت نشستن توی دستشویی یا سجده زور بزنم
مامان هاکان مامان هاکان ۱ ماهگی
پارت سه


دیگه من ساعت ده شب بود بستری شدم کلا هر یک ساعت ان اس تی میگرفتن و معاینه میکردن اما خبری نبوددد تا فرداش ساعت 11 صبح یه پرستار اومد بهم یه قرص داد که دردام شروع بشه و شاید دهانه رحمم باز بشه خلاصه گذشت تا ساعت دو بازم هیچ دیگه بهم امپول فشار زدن ساعت سه معاینه کرد و بازم هیچ اما درد داشتم دیگه خانمه نزدیک 20 دقیقه مدام معاینه کرد دهانه رحم 1 سانت شد و کیسه ابمو پاره کرد و اونموقع دردام وحشتناک شدددد و همین جوری هی معاینه و دهانه رحم همون یه سانت موند ساعت 10 شب شد گفتن ماما همراه بگیر سریع یه ماما گرفتیم و اومد معاینه کرد دید بچه خیلی پایینه و دهانه رحم بسته هست بهم مسکن زد و معاینه کرد شاید همه انگشتاش رو کرد داخل و زور زد که دهانه رحم شد 5 سانت من دیگه حالم بد شد بهم دوتا کپسول اکسیژن وصل کردن و ان اس تی که دردام همش رو 99 بود و من دیگه داشتم از بین میرفتم و باز معاینه کرد دهانه رحمم کرد 8 سانت و من دردام بیشتر بیشتر شد و بازم معاینه کرد شدم 10 سانتت دیگه فشارم اومد پایین داشتم از هوش میرفتم ساعت 12:20شب شده بود و دیگه ماما صدا پرستارا زد که بیاین این خانم داره از هوش میره و دهانه رحمشوباز کردم بهم گفتن بچه داره دنیا میاد و بهم چندتا دستگاه وصل کردن وگفتن زور بزن تا میتونی منم اینقدر زور زدممممم تا بچم ساعت 1:15شب دنیا اومد و همون لحظه دردام تماممم شددد و عشقمو بغل گرفتم 😭خیلی درد کشیدم اما ارزششو داشت
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۶ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان دلوین🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🧚🏻‍♀️ ۸ ماهگی
پارت دوم
ماما اومد بدون اینکه معاینه کنه بهم لباس داد گفت عوض کن بعد میام معاینت میکنم منم لباسام عوض کردم بعدش ک اومد معاینه کرد گفت چهارسانتی پرونده تشکیل دادن بستریم کردن من بردن تو اتاق زایمان مامایی که بالا سرم بود خیلی مهربون بود بهم گفت دردات چقدن منم گفتم قابل تحمل هستن سروم وصل کرد بهم آمپول فشارم داخلش زد کیسه آبمم همونجا پاره کرد دردام خیلی کم بود هیچ واکنشی نشون نمیدادم وقتی میگرفتن کم کم بخاطر همون فشار شدیدتر میشدن ماما اومد معاینه کرد گفت پنج سانت شدی تو نیم ساعت عالیه پیشرفت خیلی خوبی داشتی ولی کاشک همینجوری ادامه پیدا میکرد💔از ساعت 8 شب من پنج سانت بودم تا 12 شب کلی درد میکشیدم ولی الکی رحمم بیشتر باز نمیشد از درد خودم ب تخت میزدم سروم از پیشم تا اخر باز شده بود یهو دردام جوری وحشتناک شد ک چشمام تار شد فقط ناله میکردم ماما سری اومد سروم تا آخر بست هم حال خودم خراب شد هم ضربان قلب بچم بالا رفت از اونجا ب بعد دیگه نفس کشیدن برام سخت شد که بهم اکسیژن وصل کردن از ساعت 12 ب بعد دردام خیلی وحشتناک و غیر قابل تحمل شد وقتی میگرفتن حالم بد میشد صدام در نمیومد فقط ناله میکردم تنها تو اتاق بودم کل پرسنل رو ب رو اتاقم ولی اصلا توجه نمیکردن بهم ماما میومد بهم سر میزد میگفت نمیتونم برات کاری بکنم باید تحمل کنی ساعت دو بود ک ماما اومد معاینه کرد گفت داری فول میشی الان فقط زور بزن تو دردات وقتی دردام می‌گرفتن کلی زور میزدم نفسم میرفت با اینکه اکسیژن داشتم
مامان لیمو مامان لیمو ۲ ماهگی
مامان ساشا کوچولو💙👶 مامان ساشا کوچولو💙👶 ۱ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
#پارت ۳🤍✨
شوهرم میره دنبال خریدا منم میرم بالا که بستری بشم ساعت ۷:۱۰ دقیقه اینا بود بهم لباس دادن عوض کردم گفتن برو روی تخت دراز بکش میام بالاسرت این تا بیاد من دردام کم بود اما بود اومد بهم دستبند وصل کرد انژیوکت اینا گفت برو توی فلان اتاق دراز بکش اتاقمم تنها بودم رفتم داخل دلم گرفت بغض کردم بعد یه ربع شوهرم اومد یکم دلداریم داد چیزی نیس تموم میشه پسرت بغل میکنی از این حرفا منم یکم چپ چپ نگاش کردم خدافظی کردیمو اون رفت بیرون و من موندم ساعت ۸اومدن دوبار معاینه تحریکی کردن منو گفتن دوسانتی بهم سرم وصل کردن که انقباضم زیاد شه
و اینطورم شد از ساعت 8تا ساعت ۱ظهر من اتقباضام جوری بود که میشد تحمل کرد اما کلافه کننده بود عین درد پریودی یکم بیشتر اینو بگم من بیمارستان دولتی رفتم که 3تا شیفته بیمارستانا صبح عصر شب که صیح یه شیفت دوتا دکتر اومد با نزدیک 6تا دانشجو ماما که تا ساعت یک هرکدوم یبار منو انگشت کردن برای معاینه تحریکی پدرم در اومد 😑یهو بعد این همه معاینه گفتن 1سانتی و کیسه آبت تشکیل شده دوباره 🫤😑😐من هاج واج اینارو فقط نگاه میکردم که آقا یعنی چی بعد چون انقدر معاینه تحریکی کرده بودن منو لخته خون ازم میومد بیرون ساعت 1نیم به اونور من دردام زیاد شد انقباضام بیشتر شد اینا هم امپول فشار بهم زدن با یه سروم دیگه که دردام بیشتر شه که شد من پیاده روی کردم روی توپ تمرین کردم و روی صندلی برعکس نشستم حالت قر دادن تمرین کردم تا ساعت 4که اومدن معانه کردن گفتن تازه شدی ۳سانت باید ۱۰ سانت فول شی زایمانت کنیم
دوباره بهم آمپول زور زدن یه کار آموز عوضی اومد معاینه کنه خاکبرسرش یهو زد کیسه آبمو پاره کرد که من از اونجا به بعد رنگ خوش روزگار ندیدم
.......
پارت بعد👈🏻