کلا همه مادرا همینن بخدا. باهمین افکار
سختیش تا ۴۰ روزگی بعدش بدنت عادت میکنه
بنظرم اطرافیان خیلی خیلی تاثیر داره...تنهایی هم خیلی سخته مخصوصا اگ هم صحبتم ک نداشتی باشه.. دوربرمونم ک پر از آدمای چندش و نچسبه..من ک خودم تنهام خیلی اذیتم..
منم همینجوری بودم همش گریه میکردم.حس بی عرضگی داشتم واینک نمیتونم خودم جمع وجورکنم.حس عذاب وجدان نسبت ب دختربزرگم داشتم ک وقت براش کم میذارم. دیدم دارم افسرده میشم رفتم ی جلسه پیش مشاور.گفت این حس هابعد زایمان طبیعیه.کمکی داشته باش،آهنگ های شاد گوش بده،گفت بعدزایمان بدنت خالی شده ن آهن داره ن ویتامین.ی سری مکمل داد.میخورم بهترم
منم حال روزم همینه بعد ۵۰روز هنوز همینجورم هی میگم بی خیال باشم سخت نگیرم ولی از درون واقعا داغونم
من فردا دارم میرم مشاوره اینقدر استرس دارم شبا بالا میارم دایم تهوع دارم هیچی نمیتونم بخورم دوست ندارم صدای گریه بچمو بشنوم
منم همینجور من نمیتونم کمرم صاف نگهدارم کمرم خمیده شده ازبس دردمیکنه تامیشینم فشار ب بخیه هام میاد ب پهلوام نمیتونم بشم
طبیعیه اولشه نابلدی خستگی زایمان تو بدنته بیخوابی شبانه از دست دادن خون شیر دادن بچه و کلا تغییرات خیلی زیادن به مرور همه چی بهتر و راحت تر میشه من گاهی بود شبانه روز خوابم به سه ساعتم نمیرسید ولی سعی کن کمک بگیری از کسی و بیشتر لذت ببری من با این که خیلی نگذشته دلم تنگ میشه حس میکنم نفهمیدم چطور گذشت
منم همینطورم بچه ام خیلی اذیت میکنه همش در حال گریه کردن هس همین حس هارو دارم سعی میکنم ساده بگیرم و بیخیال بشم ولی نمیشه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.