سلام من امرزو بخاطر خواهرشوهرام بدجور اعصابم از خوردم گذشته دااون شد ازیاعت ۵ تا ۱۲شب کلا گریه خودمم زدم ضربان قلبم خیلی بالارفت مسافت طولانی هم پیاده روی کردم الان خیلی سرم دردمیکنه سردلم نفسم میپیچه چند روزه حالم همینه امروز شدیدتر خدااگه واقعا وجود داره و هست بهشون نشون بده به خودش واگذارکردم الان برا بچه نمیدونم اتفاقی افتاده یانه

خب عزیزم وقتی ادامه دار باشه برا بچه اتفاقی میافته
ولشون کن ادمای سمی توو زندگی همه هستن
هروقت اعصابت خرد میشه بگو واقعا این ادم ارزش داره من خودمو بچمو داغون کنم بخاطرش!؟
ولش کن اصلا بهش فکر نکن

درخونتو قفل کن وقتی اومدن باز نکن بعدا بهونه کن بگو حموم بودم یا هدفون گذاشتم نشنیدم خونشون هم نرو رفت و آمدت و کم کن

باهاشون قطع ارتباط کن، سلامتی بچت از همه چی الان مهمتره

طبقه سوم هستیم هنوز چهل روز نشده مادرشوهرم فوت شده شروع کردن به اذیت میگن تاحالا بخاطر مادرمون تحمل کردیم از این به بعد نمیکنیم درحالی که اصلا هم حوصله صحبت ندارم چه برسه به جنگ و دعوا همش سرشون توزندگیمه شوهرمم توان نداره ازاینجا بریم همش پرش میکنن خدا اگه واقعا وجود داره فقط میخوام همین دنیا نشونشون بده از ته دل با تمام دردام اه میکشم

خب عزیزم چرا باهاشون رفت امد میکنی
ادامای سمی رو کلا حذذذذف کن والا. حیف اعصابت نیس برا. اموال اینا خورد کنی.

چه مرضی داره این خواهرشوهرت ای بابا عجب ادمیه