من اومدم تجربه زایمانمو بگم
من کلا کل دوران بارداری خیلی لک بینی و خونربزی داشتم چند بار هم بستری شدم ولی کلا هیچ دلیلی پیدا نکردن برا خونربزی هام و از ماه هست هم آب دور جنین کم سد و رو هشت موند و تحت هیچ شرایطی بالا نرفت
خلاصه من حس میکردم یه جای کار میلنگه و گفتم هر جور شده باید سزارین شم و سزارین اختیاری انتخاب کردم .بخاطر اب دور جنین ۳۷ هفته ختم دادن ولی شانسی من برای اخرین چکاب رفتم دکتر ۳۶ هفته و ۴ روز بودم و دکتر گفت سریع برو الان بستری سو اب جنین تقریبا ۵شده و واقعا شانس آوردم که رفته بودم دکتر اون روز
من ساعت ۹ شب بستری شدم و مانیتور nst دائم وصل بود که تا هفت صبح عمل بشم ضربان قلب بچه اصلا خوب نبود ۱۷۰ میشد باز ۱۳۰ میشد تا صبح چشم روهم نزاشتم از ترس و نگرانی فقط دعا خوندم تا صبح
بالاخره هفت صبح بردنم اتاق عمل نگم چقدر سرد بود و منم از ترس بیشتر میلرزیدم اینم بگم من خودم کارمند همون بیمارستانم خداروشکر همه همکارم بودم و خیلی از این بابت دلگرم بودم
عمل شروع شد دکتر بهم گفت سارا اصلا آبی دور جنین نبود🥺شانس اوردم و گفت دلیل ۹ ماه خونربزی و لک بینیت مشخص شد من موقع عمل بهم فکر کنم آرام بخش زده بودم چون همش خواب میرفتم برا همین نصف توضیحای دکتر یادم نمیاد😅ولی هر چی بود گفت اوضاع رحمت خیطه و متاسفانه خونربزی شدید کردم حین عمل و اینکه چقدر خوب شد که سزارین رو انتخاب کردم و سزارینم شد اجباری نهایتا ولی اکه انتخاب نمیکردم منو میبردن طبیعی و هم برا خودم خطرناک بود هم بچم
خداروشکر هم خودم هم بچم سالم و سرحالیم.

۶ پاسخ

عزیزم خوشحالم که الان خوبید😍

خداروشکر بازهردوسالمین

خداروشکر هزار بار شکر 😍

خداروشکر 🌷

خداراشکر عزیزم به خیر گذشت چشم دلت روشن

ولی بعد عمل یه امپولایی زدم و گفتن ممکنه بلرزی و من ۲ساعت تمام به طرز وحشتناکی میلرزیدم و هیچ جوره آروم نمیشدم هفت تا پتچ روم بود😂 بعدش هم تک تک عضلاتم گرفت حتی فکم نمیتونستم صحبت کنم کلا و اولین قدم های بعد عمل هم برای من واقعا سخت بود ساید چون عمل بدی داشتم حتی با شیاف هم واقعا غیر قابل تحمل بود بعد سه روز تقریبا قابل تحمل تر شد

سوال های مرتبط

مامان خانم لوبیا مامان خانم لوبیا ۴ ماهگی
مامان ماهور مامان ماهور ۶ ماهگی
دوستان سلام من رفتم بیمارستان مهدیه زایمان کردم از تحریم می‌خوام براتون بگم
من پیش دکتر صالح گرگری تو مطبشون میرفتم
ایشون تو بیمارستان مهدیه هم هستن
ماه آخر بهم گفت که هفته ای دوبار باید چک آپ شم چون دیابت داشتم و بچم بریچ بود
گفتن یکبار در هفته برم مطب و یکبار هم درمانگاه بیمارستان
۳۸ هفته بودم رفتم درمانگاه که گفتن مایع دور جنین کم شده باید بستری شی
رفتم بستری شدم و آزمایش گرفتن گفتن کیسه آب پاره شده و باید زایمان کنم
دیگه همونجا زایمان کردم دو شب بلوک زایمان بستری بودم قبلش
مدام چک میکردن و دستگاه nst بهم وصل بود بسیار مهربان بودن و خیلی حواسشون بود
روز دوم ساعت هشت عصر رفتم برا سزارین چون بچه بریچ بود
اتاق عمل عالی بود استاد بهفروز عمل کردن
پرسنل اتاق عمل خیلی خوش برخورد و مهربان بودن حتی دکتری که بی حسی کرد کلا در طول زایمان کنارم ایستاد و دستمو گرفت و نوازشم میکرد چون من خیلی ترسیده بودم و استرس داشتم
بعد از عمل بردن اتاق بستری
ولی اونجا راضی نبودم از لحاظ بهداشتی سطحش پایین تر از بقیه جاها بود
چون من قسمت پریناتولوژی هم بستری بودم قبلا به خاطر ذیبابتم اونجا خیلی تمیز بود و من ذهنیتم همچین چیزی بود
اتاقهای بستری پس از زایمان خیلیییی شلوغ بودن و گرم 🫤
در کل راضی بودم از عملم خیلی خوب عمل کردن درد هم نداشتم
مامان نخود مامان نخود ۹ ماهگی
تجربه زایمان
من پریروز سونو بیوفیزیکال دادم تنفس نمره نگرفت بردم زایشگاه گفتن ان اس تی خوبه چیزی نیست ولی گفتم زنگ بزن دکترم زنگ زدن دکتر گفت براش تکرار سونو بنویسید بفرستید اینسری زد حرکت نمره نگرفت برگشتم زایشگاه دکتر گفت بستری کنید برا زایمان بستری شدم گفتن سزارین اصلا نداریم اختیاری قبول نمی‌کنیم
دیگه بستری شدم معاینه کردن کاملا بسته بود
سروم زدن و آمپول فشار نزدیک دوساعتی موندن نه درد داشتم نه باز شدم گفتن ببرن سزارین که من گفتم با دکتر شیفت عمل نمیشم با دکتر خودم عمل شدم و موقع زایمان متوجه بندناف دور گردن بچه شد
خلاصه ساعت سه و چهلدوپپنج دقیقه ظهر پسرم به دنیا اومد خداروشکرر و من تو اتاق عمل فقط گریه میکردم و خداروشکر میکردم
از سوند براتون بگم درد آنچنان بدی ندارد و یه لحظس
تو اتاق عمل هیچ دردی متوجه نمیشین من تا چهار پنج ساعت بعدش هم هیچ دردی نداشتم و بعد هم باز جای عمل درد نمی‌کرد به خاطر زیاد به پشت خوابیدن کمردرد خیلی شدیدی گرفتم و کمردرد اذیتم کرد که با اولین راه رفتن از بین رفت ولی خب بعدش درد جای عمل یه مقدار داشتم که با شیاف خوب بود قابل تحمل بود فقط یکم راه رفتن درد داره الان هم بیشتر سوزش جای عمل دارم تا درد
و از فشار دادن شکم بگم که شکم منو سه بار فشار دادن که یه بار تو اتاق عمل و دوبار تو‌ریکاوری که هرسه بار بی حس بودم و متوجه نشدم
همینا فعلا تو‌ ذهنم بود
مامان جوجه مامان جوجه ۴ ماهگی
تجربه عمل سزارین و دکترم و بیمارستان
نی نی من ۲۵/۵/۱۴۰۳ به دنیا اومد😍
پارت یک
دکتر سزارینم شهلا شهریور بود ولی مراقبتم شخص دیگه و چون شکم اول بودم و زودتر باهاشون آشنا نشده بودم قبولم نکردن واسه مراقبت از هفته ۳۶به بعد واسه عمل قبول میکنند بیخود نیست به پنچه طلا معروفند ، من چند تا دکتر عوض کردم برا مراقبت و در اخر واسه سزارین ایشون رو انتخاب کردم هیچ کدوم به با دقتی خوش اخلاقی ایشون نبود بادقت آروم و خوش اخلاق اصلا عجله نمیکنند تو ویزیت و هر سوالی دارید با حوصله جواب میدن و کلا سلامت جسم و روان بیمار واسشون مهمه هر چی بگم کم گفتم فوق العاده هستند من تمام عمرم از به دنیا اوردن بچه وحشت داشتم یجورایی شده بود فوبیا و فقط خودم تونستم باهاش کنار بیام و دکتری انتخاب کنم که ته دلم اعتماد کامل بهش داشته باشم و واقعا بخاطر وجود دکتر شهریور بود که من تونستم با این ترسم کنار بیام و از اتاق عمل وحشت نکنم تا پامو گذاشتم داخل اتاق عمل اومدند دستمو گرفتم با نوازشها و صحبتهاشون و توضیحاتشون واقعا باعث آرامش من شدند و من با خیال راحت و ارامش تمام عملم انجام شد بی حس بودم ولی میفهمیدم سوند گذاشتند تو بی حسی بدون هیچ دردی بتادین و پارچه هایی که میزاشتن و برش رو کامل میفهمیدم ولی دردی حس نمیکردم و سخت نبود من واقعا بزرگش کرده بودم ماساژ یا همون فشار رحمی هم یه بار تو اتاق عمل دادند که بی حس بودم یه بار تو ریکاوری یه بار هم وقتی اومدم تو بخش اصلا درد نداشت بازم،