سلام بیاین درد دل دارم😭
من از تابستون همش استرس اومدن مادر شوهر و پدر شوهرم رو دارم که بیان خونمون هر موقع میان کم کم یک ماه میمونن
منم بچه هام کوچیکن پارسال زمستون اومدن یک ماه ده روز موندن
الان هی میگن بعد شب یلدا میخوایم بیایم
پسرم که همش بغلیه دخترم بهونه گیر
منم چند ماه خون ریزی دارم مشکل اعصاب دارم
دیس کمر دارم و هزار درد دیگه
مادر شوهرم وقتی میان حتی یه پیاله جا ب جا نمیکنن یعنی نمیتونه باید بپزم بشورم بچه داری کنم خلاصه خیلیییی اذیت میشم از یه طرف بچه هام اونهام خیلی دل خوشی ازشون ندارم یه پولی دستشون اومد به همه بچه هاشون دختر پسر دادن ب ما ندادن
مادر شوهرم از من خوشش نمیاد خیلی حالم بده اصلا نمیخوام بیان
پدر خودم گفت بیام گفتم بابا من نمیتونم غذا بپزم همش مریضم حال درستی ندارم دیگه نیومد مامانم هر موقع بخواد میاد چون خودش از بچه هام مراقبت می‌کنه آشپزی می‌کنه و همه کار
الان ب شوهرم میگم خودت میدونی چقدر ضعیفم قرص اعصاب میخورم اگه اونها بیان واقعا داغون میشم سکوت کرد هیچی نگفت
دارم خفه میشم حالم بده دعا کن تا قبل اومدن اونها من بمیرم
پسرم هر دقیقه بغلمه شیر میخواد دخترم بهونه گیر اونهارو دیگه کجای دلم بزارم دوس دارم خودمو بکشم بخدا انقدری که فشار رومه

۲۷ پاسخ

دوتا راهکار برات دارم
اولی اینه که دو روز مونده به شب یلدا پاشو برو خونه پدرشوهرت و تا دو روز بعد از یلدا هم پاشین بیاین

دومی هم اینه که همینکارو کنی و یهوو پاشی بری خونه پدر خودت تا مادرشوهرت اینا ضده حال بخورن و نیان

سلام عزیزم بیا اومدنشونو به فال نیک بگیر و اینطو فکر کن که با اومدنشون بار مسولیتتکمتر میشه بچها با اونا مشغول میشن تو هم یکم با حوصله تر به اطرافت نگاه میکنی به کارای ریز خونت میرسی باشون همصحبت میشی از فکر کردن راحتر میشهمهربونی کن مهربومی ببینی فکر کن خودتی و شوهرت پیر شدینه رفتین خونیه پسرت و خلاصه اینکه با جون ودل هر انچه درتوانت بود در طبق اخلاص براشون بزار بعد خواهی دید که چقدر اون ایام بهتون خوش گذشته و چقدر بچها بهشون وابسته خلق و خوی همسرت بهتر و صد درصد با چنین اوضاعی اعصاب تو هم راحتر ...

عزیزم ببخشید اینطوری میگم ولی خودت پرروشون کردی دقیقا عیییییینه خودم و مادرشوهرم هروقت میومد هی بچه ها هارو نگه می‌داشتم اذیت نکنن،دو مدل غذا درست میکردم اینم با داداشش که مجرده میومد از خدا خواسته دوهفته میموند الان دیگه مراعاتشو نمیکنم چون نمیکشم ،دخترم میپره روش ،نمیزاره بخوابه ،غذامم دیر آماده شد شد! ظرفارم یکی درمیون دست نمیزنم خودش میشوره دیگه دوسه روز بیشتر نمیمونه فرار میکنه میره

سلام عزیزم
من هم این مشکل دارم مال من دو ماه یکبار میآید یک ماه کامل میمونه

دکتر رفتی برا خونریزیت؟؟؟ چرا انقد ب خودت عذاب میدی دختر برو خودتو درمان کن بعدم ب شوهرت بگو ما یلدا باید بریم جمع باشیم ن لینکه اونا بیان جمع کن برو شهرستان

سلام.خداکمکت کنه،آدم نمیدونه چی بگه،،به شوهرت بگو برام یه کارگر خانم بگیر برای این یکماه که ننت میاد، هم مهمونداری کنه هم تمیزکاری کنه

بنظرم شوهرت خودش باید باخانوادش صحبت کنه و بگه خانومم حال خوشی نداره و موقعیت مهمونداری نداریم.اگرم نمیتونه اینجوری بگه الکی بگید ما میخوایم خودمون بریم مهمونی یا مثلا مسافرت.نیستیم

عزیزم قبل اومدنشون پاشو برو خونه مادرشوهرت قشنگ ۱۰ روز بمون .
هربار میخان بیان همین کارو کنید.
ب شوهرتم بگو

عجب شوهری داری
پدرمادرش ب همه بچه هاش پول داده جز شوهر شما بعد شوهر شما شیفته اومدن اوناست؟!!!عجیب
راهکار دوستان رو برو ،دو روز مونده ب یلدا برو خونه مادرت دو هفته هم ب خودت استراحت بده بمون خونه پدرت ،شش ساعت چیزی نیست،شهرستان ما با جایی ک ما زندگی میکنیم راحت۱۳/۱۴ساعت راه هست
اون شش ساعت رو بپذیر و برو
اگ شوهرت تورو درک نمیکنه پس تو هم درکش نکن ،ب شوهرت بگو بیان دو روز بمونن ن اینک۲ماه ،بگو من همینجوریش هم دارم از پا درمیام دیگ وقتی تو ک همسرم هستی منو درک نکنی هیچی دیگ
دو روز مونده ب مامانتینا خبر بده دارم میام اونجا برای فرار ن برای مهمونی ک یه موقع اذیت پذیرایی نشن اونا هم پدرمادرت هستن درکت میکنن

بنظرم بروخونه مامانت ی چندروز..بابچه ههاونابچه هارونگه دارن حال وهواتم عوص بشه

قبل از آوردنشون پاشو‌برو‌خ‌نه بابات اینا بگو‌حالم زیاد خوب نیست کمرم درد میکنه میخوام برم یه چند روزی مامانم حواسش به بچه هام باشه بعدشم یه ده روزی بمون که بفهمن والا بره اونجایی بمونه که پولاشو‌میده

نهایت یک هفته بیان و برن ...‌‌لزومی نداره ۴۰ روز بری خونه کسی، اونم شمایی که بچه کوچیک داری😐

تنها راهش اینه که شوهرت یجوری بهشون بگه فعلا نیان . با شوهرت بیشتر صحبت کن

والا چی بگم هر چیزی بهشون بگی یه حرفی از توش در میارن

خودت با احترام بگو فعلا نمیتونم

وقتی خوشش نمیاد ازت کارم نمیکنه یه غذای ساده بده محلشم نذار بره.....تخم مرغ و دمپخت و اینا بپز بلند شه بره خونش

شوهرت یع جوری جوابشون کنه ک ناراحت نشن یه بهانه ای بیاره

برا خونریزین شیر و بزار بجوشه ی تیکه نبات و ی قاشق زدر چوبه بریز یکی دو قل که خورد بردار بزار یکم از داغی بیافته صبح ناشتا بخور برا من جواب داد

من همه جوابارو خوندم وقتی انقدر بی درک و فهمن که با این حالت میخوان بیان تو زودتر برو این چیزارو باید شوهرت بفهمه که نمیفهمه مردا همشون همین مدلن عذاب وجدانم نداشته باش بچه کوچیک و حال بد خودت و اینکه میگی کمک نمیکنن واقعا سخته یه هفته برو خونه مادرت استراحت کن

خودتو بزن به سرما خوردگی زنگ میزنن شدید سرفه کن و الکی بگو فکر کنم کروناس بلا نسبت بزار بترسن نیان به شوهرتم بگو هماهنگ کنه بگه تو مریضی میری دکتر فلان

جمع کن برو دیگه نیان تنها راه حلش همینه....

بهترین راه اینه اگه مامانت میتونه بری اونجا یک هفته بمونی بعد بیای یادم بزار بیان شب اول امه جارو تمی کن و غذای خوب بذار روز بعد بگو فرض کنیم خونه ی خودتون من نمیتونم بادوتا بچه هرچی دوست دارین بپزین بخورین شایدم حالتو ببینن و زود برن....گلم چرا قرص اعصاب میخوری نگه بچه شیر نمیدی چرا ضعیف شدی چیشده البته اگه دوست داری ج بده

برو خونه مامانت شرایطو براش بگو یه هفته بمون اونجا

دوتا راه داری یا بری خونه خودشون عین خودش یماه آوار شیر سرش بفهمه یعنی چی یا اگر سختتته خونه مادر خودت


راه دوم زنگ زدن میان بگو شرمنده مریضیم میترسم شما هم بگیری اصلا نمیتونم از جا پا شم غذا اینا بزارم

وای دقیقا خیلی بی درکن من امسال گفتم شب یلدا کنار مادرم باشم اونا شهرستانن حالا مادرشوهرم زنگ زدع من میخام بیام ب شوهرم گفتم اسمونم بیاد زمین زلزله ام بیاد من شب یلدا میخام برم پیش مامانم

قبل اومدنشون برو خونه مامانت اینا بمون
بگو حالم خوش نیس میرم خونه مامانم استراحت کنم

ای بابا ول کن خواهر پاشو توبرو تانیان

سوال های مرتبط

مامان گیسو تو دلی🤰🏼✨ مامان گیسو تو دلی🤰🏼✨ هفته بیست‌ونهم بارداری
مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ سالگی
بچه ها جاریم تو زندگیش مشکل داره که شاید ۵۰ درصد مقصر خودش باشه نمیدونم ولی بچه اش یه سال از بچه ی من بزرگتره و خیلی عصبی هست و پرخاشگر من با مادرشوهرم یه جا زندگی می‌کنیم و اون هفته ای یکی دو بار میاد اینجا و دوست داره با بچه ام بازی کنه لچه ی منم اونو دوست داره ولی اون نهایتا ده دقیقه با ش بازی کنه باقیش دیگه فقط اذیت میکنه و همش میگه من باهات قهرم و باهات بازی نمیکنم و دست به این نزن و اشک بچمو درمیاره اهل دویدن و بازی نیست کلا فقط میخاد بشینه یه گوشه و غر غر کنه بعدم شاید تا ۷ ساعت یا بیشتر کسی نیاد دنبالش اگه بیان بازم می‌مونن من از زندگیم میمونم چون بچم نمیاد تا وقتی اون اونجاست اگه بخوایم بیاییم شروع میکنه به گریه و زدن توسری و داد زدن و ‌کشیدن موهاش یا که دنبالمون میاد و دیگه نمیره یا دخترم هی میخاد بره اون طرف به هوای اون بارها به مادرشوهرم گفتم وقتی میاد نیا دم خونه ی ما یا به دختر من اطلاع نده ولی بازم تا میاد میادتش دم خونمون نمیدونم چیکار کنم واقعا