۸ پاسخ

حالا منو همسرم هر بار که جلوی دخترم عشق ورزی میکنیم از روی هیجان جیغ ذوق زدگی میکشه و میاد سمتمون و میخنده

مام اینجوری هستیم پسرم جیغ می کشه میاد بغل خودم بابا شو می زنه کنار 😂

منم موندم میگن جلوی بچه بهم محبت کنید بچه خوشش میاد و یاد بگیره. کافیه منو همسرم دست همو بگیریم چنان دادی میزنه حالا بغل و اینا بماند.😄😄

دقت کردین پسرا رو مامانشون خیلی حساسن 😂

من شوهرمم‌همو بغل میکنیم نویار جیغ میزنه میاد خودشو میندازه وسطمون😐 برو اونور بچههههه

پسر من چنان میخوایونه تو صورت شوهرم😂

بله دختر منم همینه هرکدوم بریم سمت هم جیغ میزنه من اونروز باباشو بغل کردم اومد ی چنگ محکم انداخت و موهامو کشید🤣هنو ردش مونده

تصویر

فکر کرده پدرش مادرش رو میزنه🌺🌺

سوال های مرتبط

مامان نویان مامان نویان ۱۴ ماهگی
امروز رفتم تو یه فروشگاه چیزی بخرم
یه دختر پنج شش ساله اومد با روی خوش سمت نویان ...بعد هر سمت میرفتم می اومد باهام یهو دیدم دست نویان رو می گیره نویان زد زیر گریه ‌‌..من گفتم شاید چون غریبه س ترسیده
دوباره این کار تکرار شد نویان بیشتر گریه کرد برگشتم گفتم دستش رو نگیر ولی گریه نویان قطع نمیشد مامان دختره اومد نویان رو بغل کرد گفت ببخشید خاله ...
نویان رو بغل کردم دوباره تکرار کرد این سری سرم رو برگردوندم دیدم نگو با ناخوناش داره دست بچه رو فشار میده من خاک برسر اصلا متوجه نشدم فقط گفتم کوچولو چرا اینجوری کردی دستش رو ...مامانش گفت بزنش گفتم من اجازه ندارم بعد فروشنده گفت این همه بچه ها رو می چزونه قبل شما هم صورت یه بچه رو چنگ انداخت ...به مادرش گفتم شما وقتی می دونی بچه تون اسیب میزنه چرا به مادر بچه ها نمی گید که مراقب باشن چرا پسر من گریه میکنه به من گوشزد نمی کنی دخترم داره فلان کار رو میکنه ...
اونقدر گریه کردم که بچه م اینجوری زخم میشد من نمی فهمیدم ...
مامان 💚هدیه 💐الله💚 مامان 💚هدیه 💐الله💚 ۱ سالگی
چالش ترسناک ترین چیزی که تو زندگیتان دیدید چی بود؟ خودم رفته بودم خانه پدرم با برادر و خواهرم برادر زاده هام رفتیم کنار سد دخترم سه ساله بود من راه رفتم دخترم لج بازی بود بامن راه نمی‌رفت دو قدم پشتم بود یهو صدایه اومد چیزی افتاد تو آب نگاه کردم دخترم افتاده تو آب منم یهو خواستم بیارمش بالا دست پا زد از کنار لبه سد دور شد هرچی خواستم خودمو بندازم تو آب درش بیارم خیلی ترسناک بود نمی‌تونستم منم فریاد زدم هلنا افتاد تو آب خواهرم کمی اونورتر بود داداشام ماهی میگرفتن اومدن اونام شنا بلد نبودن دخترم حی دست پا زد رفت زیر آب فقط لباسش رو آب باد کرد منم گفتم تمام شد غرق شد خیلی حول کرده بودم دلم میلرزید پامو میاوردم جلو نمی‌تونستم خودمو بندازم تو آب شنا بلد نبودم برادرم رفت کنار سد گفت هلنا بیا یهو به خدا عین معجزه هلنا سرش تو آب بود چند تا سرفه کرد دست پا زد شنا میکرد رفت لبه سد داداشم دستشو دراز کرد دسته داداشمو گرفت داداشم آوردش بالا منم گفتم خدایا شکرت باورم نمیشد زنده تو این آب در اومد العانم بچهایه برادرم میگن هلنا شنا بلده وقتی خیلی بچه بود افتاد تو سد دیدیم چطوری شنا میکرد