من همیشه بیست سالمه،
حتی وقتی ۱۰سالمم بود بیست سالم بود
حتی وقتی زایمان کردم هم بیست ساله بودم،
کلا خیلی این عدو دوست دارم.اوج جوونی و ابتدای راه زندگی.برای همین همیشه سعی کردم بیست ساله بمونم.از یک ماه بعد زایمانم یهو چهل سالم شد.
موهای سرم سفید شد از بس نگران بودم کسی بچمو نبوسه،نگران بودم سوراخ قلبش بسته شه،نگران بودم شیر تو گلوش نپره،نگران بودم ریه اش عفونی نشه،نکنه چشمش چپ بمونه،نکنه گوشش نشنوه،ازاونطرف،نگران بودم شوهرم بخاطر چاق شدن من نره خیانت کنه،نکنه از دل ببره،نکنه مامانش بشینه زیرپاش و بی توجه بشه بهم،نکنه عشق منو با بچه امون تقسیم کنه،نکنه نتونم خیاطی یادبگیرم،نکنه نتونم مزون بزنم،نکنه نتونم سفر برم،نکنه نتونم زبان بخونم.یهو به خودم اومدم دیدم بیست سالگی دود‌سد رفت هوا،درعرض ۱۰ماه شدم چهل و یک ساله!حالا دوشبه که با بزرگترین ترس زندگیم روبرو شدم!البته بعداز گربه(مثل سگ میترسم)ترس از تنهاموندن تو خونه🙂
عجیبه ولی از دیشب که تنهام چهل و پنج سالگیو رد کردم🥲از شدت نگرانی گلاب به روتون اسهال میشم!انقدر از استرس خودمو سفت گرفتم عضلات زیر باسنم درد میکنه!حتی برام مهم نیست تو عکس سبد رخت چرکا کاملا واضحه!
پیر شدم بخدا
پیرررر
😁

تصویر
۳۲ پاسخ

مگه نه اینکه یه مادر داری که پناهته؟؟
مگه نه اینکه شیعه ی مولایی و الگوی سر سختیه دنیا سرمشق زندگیت؟
یا خیلی چیزای کوچیک و بزرگ که خدای مهربونت بهت داده؟؟
بزرگ تر از همه یه خدای مهربون داری که همه چیو برات ردیف میکنه
حالا دیرو زود داره ولی رهات نمیکنه...
بیخیالِ غمای پنهونیِ دلامون♥️
خودتو بسپر بدست اونی که باید بسپری عزیزم...

من بعد زایمان اولم طولی نکشید بعد ۷ ماه دومی باردار شدم به طور وحشتناکی اعصابمو از دست دادم حوصلم بسیار کم شده خیلی اذیت شدم وحشتناک قشنگ از ۲۶ سالگی پرت شدم تو ۵۰ سالگی هم جسمی هم روحی....

نمیدونم چرا مادری انقدر عوض میکنه آدمو...
چجوری میشه با یه بچه و یه دفعه ای انقدر رشد... انقدر تغییر... باور نکردنیه برام.
زینب‌ی که قبلا برای بعضی چیزا از شدت ذوق میترکید پیش میاد الان اصلا ذوق خاصی براشون نداره
یا بالعکس
زینب‌ی که به شدت حرص بعضی چیزارو میخورد
بعضی از اونا الان بی اهمیت ترین مسائلن براش!

حالا بگذریم
قبول کن این کیکه خیلی جذابه خداوکیلی🙆🏻‍♀️🍰
ناجور چشمک زد

مادر ک میشی یهو الویتت میشه دردونت
یهو خودتو به دست فراموشی میسپاری و یهو ب خودت میایی میگی من این بودم؟؟؟

من تا زمانی که پدرم بود همیشه ۱۸ سالم بود و همیشه می گفتم من تازه عروس هستم در حالی که ۱۱ سال بود ازدواج کرده بودم بعد از پدرم پیر شدم ،یعنی از روزی که پدرم رو به خاک سپردیم تا هفته اول هرکی من رو میدید می گفت چقد پیر شدی خواهر شوهرم روز چهلم می گفت به مردم گفتم زهرا کجاست نشونم دادن اومد بغلم کرد چنان گریه میکرد می گفت چرا پیر شدی (بعد از سه سال دارم تلاش میکنم به حالت سابق برگردم😔)نصیب هیچ دختری نشه الهی آمین
ر

باورت میشه چند ماهه میخوام برنامه بچینم برم دندونمو پر کنم هی پشت گوش میندازم و یادم میره!!
الان همه فکرم دکتر و مریض نشدن و سالم بودن ارمیاست! با اینکه دندونم پدرمو در اورده! 🫠

🙂

منی ک همیشه ۲۰ سالم بود بعد ازدواج شدم ۲۲ و الان ی زن ۶۰ ساله ام بعد زایمانم

بخدا منم
روحم ک هیچی
جسمم ۷۰ ۸۰ سالس
موهام ‌‌....پوستم....کمرم.....و توانی که نمونده

منم الان حال روحی و جسمیم شبیه قسمت جلویی کیکته🥺🤌😂

چه کیکی به به🤤

نسترن نوشتنت و توصیف کردنت حرف نداره
عالی مینویسی دختر👌

مهم اینه کیک شکلاتی داری با چایی🥲❤️

من از پیرشدن میترسم ۳ ۴ تارو موم سفید شده نشسته بودم به گریه 🤦🏻‍♀️

ب قول دوستم ک مدام تراپی یه؛دوای دردت فقط اسنتراست 🤪😂همچین شل میکنی و بی خیال میشی‌

نسترن جان باورکن چندسال دیگه به این استرسای بچه داری میخندیم و برای بچه ی بعدی یه ادم بی خیال میشیم

ای جانم همه ما زنان همه دردیم هیچ وقت برای خودمان زندگی نکردیم برای ....
هیییییی این نیز بگذرد
ولی ما قوی هستیم دوباره مثل یه دختر ۲۰ ساله خودمو نو میسازیم
هیچ وقت دیر نیست برای باب دلت زندگی کردن

قبول دارم ادم واقعا پیر میشه
ولی من تغیراتشو دوس داشتم چون خیلی تنبل بودم ولی بعد بچه شدم یه آدم دیگه و خود جدیدمو بیشتر دوس دارم با اینکه منم موهام سفید شد‌‌‌🫠
ولی نسترن این ترس تنهاییه خیلیییی بده و منم بهش دچارم
ینی میشینم تا صبح گریه میکنم الکی، غم عالم میشینه رو دلم ❤️‍🩹

چه قشنگ نوشتی منم همیشه تو ذهنم ۲۰ ساله بودم باورم نمیشه هی دارم از ۲۰ فاصله میگیرم و به پیری نزدیک تر

منم یکی از نگرانی هام و دغدغه ام این بود که اندامم مثل قبل نیست نکنه منو دیگه نخواد.تا بعد از چند ماه به خودم اومدم دیدم من کلا ۵ کیلو بیشتر ازقبلم هستم .اونی که بیشتر باید نگران باشه شوهرمه تا الان ۱۷ کیلو اضافه کرده .و منم که فقط الکی روی خودم حساس شدم

کاش میتونستی توام میرفتی پیش مامانت و مامابزرگت

منی ک ۲۳سالمه انگار ۵۳سالمه میدونی چقدر این مادر شدن مارو عوض کرد همه چیزمون رو روحیمون رو فکرمون رو……🙂
گاهی اوقات دلم واسه خودمون میسوزه🥲😞

منم مثه سگ از گربه میترسم!ولی عاشق شب و تنها موندن تو خونه ام آخ آرامشی بهم میده که نگو!🫠

نترس گلم همیشه چراغ روشن بذار تلویزیون روشن باشه رو صدا کم ای کاش میرفتی خونه مامانت

من همیشه فک میکردم ۱۴ سالمه چون هم ریزه میزه ام هم از لحاظ حوصله و سلیقه مثل همونا بودم
تا اینکه دوتا بچه پشت سرهم خدا بهم داد اولی نقص مادرزادی داشت و برمعنای واقعی منو کشت
دومی هم بدو بدو اومد نزاشت بفهمم دنیا چه خبره
جفتشون رفلاکس وحشتناک و آلرژی شدید و جفتشون تو خواب شیر میخورن
حیف شد جوونیم
به قول شما از ۱۴ سالگی پرت شدم تو ۴۰ سالگی

منم در استانه ۵۰ سالگیم امشبی که پسرم تب کرده نشستم بالاسرش 😔

کاش نزدیکت بودم میومدم پیشت تا صبح باهم حرف میزدیم چایی با این کیک جذاب میخوردیم🙃🤤

کیکتو عشقه

چ دغدغه هایی داریم ما خانوما🤦🏻‍♀️ منم همش ب این فک میکنم زشت و بی ریخت شدم بعد زایمان خداکنه شوهرم بهم خیانت نکنه
و منم مث سگ از تنهایی میترسم 😐

.چرا تنهایی پسرتم نیس؟

از چی میترسی

دیونه برای حرفات ک بیشتر شون حرفای دلم بود هم خندیدم هم دلم ب حال خودمون سوخت
من مثل سگ بلانصبت خستم خوابم میاد ولی دخترم تب شدید داره بخاطر دندوناش تو خواب ناله می‌کنه نشستم رو پاهام تکون میدم شوهر جان ک مثلاً شوهر خوبی هم هست رفته تو اتاق خوابیده

تصویر

آخ امان از بعد از زایمان🥲من که فک میکنم ی آدم دیگه شدم

سوال های مرتبط