اسم تب و سرفه میاد ۴ ستون تنم‌می لرزه چون ماهلین با همین علائم بستری شد و خیلی حالش بد شد🥺🥺
اسم اسهال و استفراغ شدیدم که میاد یاد دلوین میافتم چون دلوینم با این علائم و تب بالا و صفر شدن آب بدنش بستری شد و حالش خیلی خیلی بد شد
یه چیز بگم خدا معجزشو تو زندگیم نه یک نه دوبار بلکه ۳ بار تا الان بهم نشون داده و با چشمای خودم دیدم 🥺روز به روز به بزرگی خدا بیشتر پی می برم
خدا از اونچیزی که فکرشو بکنید مهربان تر و بخشنده تره
خیلی تجربه های سختی تو زندگیم داشتم خمین باعث شده ایمانم قوی تر بشه و تجربم بیشتر یکی تو گهواره تاپیک بزاره بچم مریضه تب کرده یا سرفه داره خداشاهده اینقدر نگران می شم که حد نداره دلم نمی خواد چیزایی که خودم تجربه کردم و دیدم مادری ببینه 🥺🥺فقط منتظر یه چیز دیگم وقتی ۸ آذر جواب آزمایش دخترمو میگیرم و می برم پیش دکترش خدا واسه بار چهارم معجزشو بهم نشون بده و دکتر بگه دخترم هیچ مشکلی نداره چون این آزمایش خیلی خیلی مهمه پای زندگی و سرنوشت دخترمه 😔😔😔
یعنی میشه واقعا دلم روشنه خدا همین جور که دخترمو بهم بخشید خددش هم ۶ دنگ حواسش به دخترم هست اینقدر که بهش اطمینان دارم
مگر سرنوشت جور دیگه ای رقم بزنه

۱۱ پاسخ

عزیزم مطمعن باش همونطور که خودت گفتی خدا بازم معجزشو بهت نشون میده انشالله ۸اذرهم میری جواب ازمایش دخترگلت میگیری انشالله همه جیزش خوبه هیچ گشکلی نداره و باخیال راحت بدون استرس زندگی میکنی.توکلت به خدا هبچوقت از دست نده.انشالله خدا بهترینهارو برات رقم بزن انشالله موفقیتهای بچه هاتو ببینی خدابهت ببخشتشون.امین

ان شاءالله ک همه چی خوب باشه عزیزم الهی حال همه بچها خوب باشه همیشه

سلام عزیزم این روزاخیلی مواظب بچهاتون باشیداخه خیلی مریضی زیادشده ازاونورم بیشترشهرهاالودست تاجایی که امکان داره فعلاازخونه بیرون نریدومراعات کنیدمن خودم مشهدم بخداهرکسی که دوروبرم هستن همه مریض وسرماخوردن خودم وبچه هام الان ۱۰روزه سرماخوردیم ازخونه درنمیشم ولی نمیدونم چراخوب نمیشیم بخداخودم مثل دیوانه ها شدم ازبس جوش میزنم چقدرمادربودن سخته😪😪😪 واقعادرکت میکنم انشالله دخترنازتم چیزیش نیست عزیزم اگه میتونی حرزامام جوادبگیرمیگن خیلی عالیه

انشالله ذلت روشن بشه عزیزم

نگرانم نباش گلم سعی کن کله پاچه آب قلم حلیم بدی تقویت شن

از این وان لایتا بخر از داروخانه تو خونه داشته باش

انشاالله نگاه مهربون خدا همیشه پشت وپناه دخترای نازت باشه خواهر عزیزم
انشاالله جواب ازمایش هم خوب خوب
انشاالله خدا دلتو شاد کنه قربونت برم

ما برات دعا میکنیم دلتو قرص کن

خداروشکرواقعاخداخیلی خوبه خیلی بایدواقعاحسش کنی انشالله ازمایشم مشکلی نداره

ببخشید مامان دلوین و ماهلین بچتون که گفتید با تب و سرفه بستری شد سرما خورده بود یا بیماری دیگه؟

منم همینطورم بخدادخترم الکی سرفه بکنه ازترس دست وپام‌یخ میکنه بیحال بشه سریع تبش چک میکنم وسواس گرفتم‌ اول بچه داریم‌شروع شد با دوران کرونا براهمون انقد حساس شدیم از مریضی خودم شوهرمم بخاطر دخترم‌میترسم 😔😔😔

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
راستی مامانا الان صحبت تب بالا و این حرفا بود با یه مامانی خواستم بهتون بگم زمانی که ماهلین آی سی یو بود یه بار تب ۴۰ درجه داشت اکثرا زیر ۴۰ بود چون تحت نظر بود و دائم دارو میزدن کم میشد بالا بره به هیچ وجه نمیذاشتن لباس تن ماهلین کنم لخت بود همش با یه مای بی بی !!
و نهایتا یه ملافه ی نازک که اونم خودم می ترسیدم می انداختم روش بهم گفتن موقع تب بالا اصلا لباس تن نکنید وقتی بچه خوابه تو بیداری هم یه شورت و زیر پوش همین بعد همون یه باری که تبش ۴۰ درجه بود تازه دارو زده بودن بهم گفتن تن شویه کن ولی پاشویه اصلا حالا تن شویه چه جوری بود گفتن یه دستمال نمدار ولرم روی ران پاش بزار یکی زیر بغلش یکی هم زیر گردنش منم اون موقع دستمال که دمه دستم نبود رفتم ازشون چند تا باند یا همون گاز استریل گرفتم نم زدم همون ۳ نقطه گذاشتم پرستارا اونجا بهم گفتن روش درستش همینه پاشویه به هیچ وجه نکنید چون به یک باره تب بچه رو پایین میاره و تشنج می کنه من خودمم نمی دونستم اونجا یاد گرفتم خواستم با شما هم در میون بزارم چون الان دائم میبینم تو گهواره مامانا دارن تاپیو میزارن
اینقدرم از تب بالا وحشت دارم که حد و حساب نداره😬😬😬
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
مامانا توروخدا واسه یه دقیقه که شده خودتون رو بزارید جای من با بچه ای که دوروز دیگه ۴ سال و ۴ ماهش تموم میشه و دیگه ماشالله بزرگ شده و خوب هما چیزو می فهمه باید چی کار کرد با خدا دیگه خسته شدم بریدم ماهلین نشسته بود یه لحظه بلند شد دیگه تا کله اش پی پی کرده تو خورش اینقدر کرده بود که رسیده بود به کمرش و تا نزدیک گردنش پر از پی پی تمام لباساش و زندگی من از پی پی یکی شده بود خیلی عصبانی شدم بردمش تو حمام لختش کردم و شستمش‌ و دوتا هم محکم زدم رو بدنش و حسابی دعواش کردم آخه چقدر این وضعو تحمل کنه بچه ی ۲ ساله اگه بود تا الان یاد گرفته بود به مامانش جیش و پی پیشو بگه مشاوره هم بردمش میگه افتاده رو دور لجبازی باید صبور باشی و هیحی نگی آخه لجبازی تا کی تا کجا الان تو مهدشون به مربیش تا دلوین میخوادبره دستشویی میگه منم جیش دارم ولی به من نمیگه پی پی رو هم کلا نمیگه می دونم تاپیکم تکراریه ولی به خدا دیگه خسته شدم دیگه هیچ روشی هم جوابگو نیست رو این بچه چقدر صبورباشم و هیحی نگم اگه همچنان ادامه داشت چی اگه تا کلاس اول خواست این کارشو ادامه بده چی ؟؟از دیروز پیش همون مشاوره مهدشون می برمش رفتاردرمانی به امید اینکه خوب بشه اونجا هم خانومه گفت دقت و تمرکزشم خیلی پایینه و زود از یه جیزی خستا میشه میزاره کنار با مربی مهدشم و منم همین جوره همه رو خسته کردا دیگه این بچه 😭😭😭😭آخه یه بچه اینقدر باید خنگ باشه بابا دستم دیگه تا آرنج رفته تو گوهههه من با کارهای این بچه چطور فرشامو بدم بشورن واسه عید😫😥
مامان نیایش❤️وتودلی❤️ مامان نیایش❤️وتودلی❤️ هفته بیستم بارداری
سلام مامانا..منودیروز دخترم رو بردم کلینیک دندونپزشکی...با بیهوشی دندوناشو درست کردن و پوسیده ها رو کشیدن..
یکی از مادرای عزیز خواسته بودن بعدش تجربه مو بگم..
چیزی که من تجربه کردم این بود که در یک آن با یه آمپول بچه درجا بیهوش میشه..بعدش میره اتاق عمل..خیلی برام سخت گذشت..۲ ساعت بعد زنگ زدن بهم که کارش تموم شده رفته ریکاوری..پیجتون که کردن بیاین پیشش...بلاخره اون لحظه رسید..همین که رفتم طبقه ریکاوری..آوردنش...بدترین لحظه دنیا بود برام...بچم دهنش پرخون بود چون ۴ تا کشیده بودن..به خاطر بیهوشی نمیتونست چشماشو باز کنه..ناله می‌کرد.. لباش ورم کرده بود...وقتی نزدیکش شدم..از بوی تنم منو شناخت😭😭😭😭 حتی نمیتونست حرف بزنه با ناله مبهم میگفت مامان..میخواست بغلش کنم...خلاصه نشستیم کمی آبمیوه بهش دادیم..گفتن باید ببینیم بلعش مشکل نداشته باشه..بعدش مرخص شدیم..تا خونه یه ساعتی تو مسیر بودیم که تو بغلم خوابش برد..وقتی رسیدیم خونه حالش بهتر شد..یه لیوان آب میوه بهش دادم..چشماشو با ز کرد..رفته رفته بهتر شد..داروهایی که دکتر گفته بود تهیه کردم بهش دادم..مسکن وچک خشک کن...بعدش بستنی بهش دادم واسه خونریزیش..الان خدا روشکر خیلی بهتره...البته بودن بچه هایی که کار دندونشون کم بود و حالشون خیلی بهتر از بچه من بود..دختر من ۹ تا دندون درست کرده بود و ۴ تا کشیده بود...
خلاصه بخیر شد..ممنونم از همه مامانای گلی که برامون دعا کردن..ان شاءالله خیر بچه هاتون رو ببینید...
مامان کارن مامان کارن ۴ سالگی
سلام مامانا‌.اینجا دیدم بعضی از مامانا از سپاسگزاری های روزانه شان مینویسند.گفتم من هم تجربه ام رو توی این زمینه بگم.من قبلا خیلی فکر آشفته ای داشتم و درون خودم آروم نبودم.هر کلاس یا مشاوره ای هم میرفتم منو تاکید به دیدن خوبی های زندگی میکردن.در صورتی که من اصلا نمیتونستم و اینقدر درگیر افکارم بودم نمیشد.تا اینکه با سپاسگزاری و مراقبه آشنا شدم‌.یک دفتر مخصوص برایش تهیه کردم و هر شب قبل خواب ده تا سپاسگزاری مخصوص اون روز رو مینویسم.یک روز تشکر از موهبتها ، یک روز تشکر از آدمها ، یک روز اعضای بدن و ...یک دعای مخصوص برای آخر سپاسگزاری هست که اگه وقت نکردید ، فقط این رو بنویسید هم خیلی خوبه‌( داخل تاپیکها میگذارم).بیشترین تاثیری که ازش دیدم اینه که سپاسگزاری برام مثل یک عادت شده  و باعث شد هر اتفاقی که توی روز توی زندگیم بیفته به حالت خوب ببینیم و انرژی ببشتری داشته باشم.چون سپاسگزاری و عشق بالاترین سطح انرژی رو دارند.و به صورت ناخودآگاه با ترسهام رو به رو شدم.چون دیگه اون رو عضو جدایی از خودم میبینم و تونستم کارهایی انجام بدهم که قبلا فقط حرفش رو میزدم.البته هنوز هم درگیر به هم ریختگی میشم.ولی چون دیگه میدونم دلیلش چیه و اون رو یک نشونه میبینم راحت تر حلش میکنم.کتاب شفای ژندگی هم اگه تونستید تهیه کنید و بخونید و همینطور مراقبه کنید.