سلام مامانا..منودیروز دخترم رو بردم کلینیک دندونپزشکی...با بیهوشی دندوناشو درست کردن و پوسیده ها رو کشیدن..
یکی از مادرای عزیز خواسته بودن بعدش تجربه مو بگم..
چیزی که من تجربه کردم این بود که در یک آن با یه آمپول بچه درجا بیهوش میشه..بعدش میره اتاق عمل..خیلی برام سخت گذشت..۲ ساعت بعد زنگ زدن بهم که کارش تموم شده رفته ریکاوری..پیجتون که کردن بیاین پیشش...بلاخره اون لحظه رسید..همین که رفتم طبقه ریکاوری..آوردنش...بدترین لحظه دنیا بود برام...بچم دهنش پرخون بود چون ۴ تا کشیده بودن..به خاطر بیهوشی نمیتونست چشماشو باز کنه..ناله می‌کرد.. لباش ورم کرده بود...وقتی نزدیکش شدم..از بوی تنم منو شناخت😭😭😭😭 حتی نمیتونست حرف بزنه با ناله مبهم میگفت مامان..میخواست بغلش کنم...خلاصه نشستیم کمی آبمیوه بهش دادیم..گفتن باید ببینیم بلعش مشکل نداشته باشه..بعدش مرخص شدیم..تا خونه یه ساعتی تو مسیر بودیم که تو بغلم خوابش برد..وقتی رسیدیم خونه حالش بهتر شد..یه لیوان آب میوه بهش دادم..چشماشو با ز کرد..رفته رفته بهتر شد..داروهایی که دکتر گفته بود تهیه کردم بهش دادم..مسکن وچک خشک کن...بعدش بستنی بهش دادم واسه خونریزیش..الان خدا روشکر خیلی بهتره...البته بودن بچه هایی که کار دندونشون کم بود و حالشون خیلی بهتر از بچه من بود..دختر من ۹ تا دندون درست کرده بود و ۴ تا کشیده بود...
خلاصه بخیر شد..ممنونم از همه مامانای گلی که برامون دعا کردن..ان شاءالله خیر بچه هاتون رو ببینید...

۱۲ پاسخ

دختر منم عین شما، چهارتا جلو بالا کشید،دختر شما نگفتن بعد جاشو پرواز بزارید؟؟

بهترین کارو کردی بیهوش کردی حداقل ی دنیا استرس و فشار روانی رو تحمل نکرد که بعدها اثرش رو روانش بمونه، منه بزرگسال ک میدونم درد نداره باز از دندونپزشکی واهمه دارم بچه ک کلا از خون می‌ترسه فک کن بگی بشین تکون نخور بعد کلی حس بد رو با ترس و اضطراب تحمل کنه

هزینه تون چقدر. شد؟ برای دندون های کشیده فضا نگهدارنده گذاشتن؟

هزینه چقدر شد؟؟؟

سلام خیلی ممنون عزیزم انشاءالله که همیشه گل دخترت سالم باشه
پسر منم هفته آینده نوبت داره فقط خدا میدونه دلم چه خبره و ۴تا کشیدنی داره و ۷تا عصب کشی و پرکردن😪
دعا کن برای ما هم به خیر و خوشی بگذره

عزیزم امیدوارم همیشه سلامت باشین ،شما مادرقوی هستی افرین داری واقعا ، میشه هزینه اش بگین و برا بیهوشی چقدر گرفتن؟پسرمن هفت تا دندون جلوش پوسیدگی داره

خداروشکر بخیر گذشت . خدانگهداره دختر گلتون و بچه تو راهیتو

خداروشکر عزیزم ، آره سختی دندونای دختر شما به خاطر اونایی بوده که کشیده شده ،اونم چهارتا
وگرنه پرکردن هم زمانش خوبه هم خونریزی اینا نداره. به شما راحت هست

و اینکه اگ بچع بتونه همکاری کنه بی حسی خیلی از بیهوشی بهتره بیهوش اسمشم وحشت ناکه

دخترتون چهارسالشه با بیهوشی انجام دادیددختر من نشست با بی حسی دو تا دندونشو دکتر عصب کشی روکش انداخت ماشالااا خیلی صبوری کرد

به نظرم اگه بچه هاتون دندون خراب دارن تا کم هست برین درست کنین هم هزینه اش کم میشه هم بچه انقدر اذیت نمیشه...اما اگه پوسیدگی پیشرفت کنه بقیه دندونارو درگیر میکنه هم قیمتش سنگین میشه هم بچه خیلی اذیت میشه..منم به خاطر ترس از بیهوشی دو سال پیش نبردمش...تا رسید به اینجا که خیلی دندوناشو در گیر کرد...
آخرش باید درست کنید..اینکه شیری هست و میریزه اشتباهه تا ۱۲ سالگی به دندونای آسیاب احتیاج داره که بتونه غذا بخوره...از طرفی حجم بالای دندونای پوسیده تاثیر منفی روی کارکرد قلب میزاره...به علاوه وجود دندونای پوسیده ریشه دندونای دائمی رو از همین حالا در گیر میکنه..
وقتی عکس دندونی نیایش رو گرفتیم..۴ تا دندون دائمی هم توی عکس بودن که اون بالا بودن و قراره بعدا دربیاد..پس فکر نکنید الان دندون دائمی ها نیستن..

دختر شما چند وقتشه؟

سوال های مرتبط

مامان حلما مامان حلما ۴ سالگی
پ.ا.رت 79
بهنام واقعاً رفتارش خیلی خوب شده بود.....
بالاخره رفتیم سونوگرافی و گفتن که بچه دختره.....
بهنام خیلی خیلی خوشحال بود.....
برای ما فرقی نمی‌کرد من دوست داشتم فقط بچه‌ام سالم باشه جنسیت برام واسم مهم نبود....
اما چون تو شهر غریب بودم و می‌دونستم این غربت تا عمر دارم همراهمه دوست داشتم که دختر داشته باشم و بشه همدمم.....
بالاخره دو ماه دیگه گذشت و معلوم شد یکی از جاریامم حامله است....
جاری بزرگم خیلی ناراحت بود...
با اینکه خیلی سعی می‌کرد به روی خودش نیاره اما کاملاً مشخص بود که چقدر ناراحته....
جاریم ۳۷ سالش بود دکتر بهش گفته بود که آخرین راهت رحم جایگزین هست.....
اما جاریم نمی‌خواستی اینو قبول کنه....
شایدم حق داشت هر مادری دوست داره که خودش مادر بشه...
کم کم متوجه شدیم که جاری بزرگم دچار افسردگی شده.....
کاملا حق داشت عروس بزرگ خانواده بود و دو تا عروس کوچکتر از اون هر دوتاشون بچه داشتن....
گاهی با خودم می‌گفتم کاش توی خونه نبودیم....
کاش حداقل هر روز ما رو نمی‌دید
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
مامانا توروخدا واسه یه دقیقه که شده خودتون رو بزارید جای من با بچه ای که دوروز دیگه ۴ سال و ۴ ماهش تموم میشه و دیگه ماشالله بزرگ شده و خوب هما چیزو می فهمه باید چی کار کرد با خدا دیگه خسته شدم بریدم ماهلین نشسته بود یه لحظه بلند شد دیگه تا کله اش پی پی کرده تو خورش اینقدر کرده بود که رسیده بود به کمرش و تا نزدیک گردنش پر از پی پی تمام لباساش و زندگی من از پی پی یکی شده بود خیلی عصبانی شدم بردمش تو حمام لختش کردم و شستمش‌ و دوتا هم محکم زدم رو بدنش و حسابی دعواش کردم آخه چقدر این وضعو تحمل کنه بچه ی ۲ ساله اگه بود تا الان یاد گرفته بود به مامانش جیش و پی پیشو بگه مشاوره هم بردمش میگه افتاده رو دور لجبازی باید صبور باشی و هیحی نگی آخه لجبازی تا کی تا کجا الان تو مهدشون به مربیش تا دلوین میخوادبره دستشویی میگه منم جیش دارم ولی به من نمیگه پی پی رو هم کلا نمیگه می دونم تاپیکم تکراریه ولی به خدا دیگه خسته شدم دیگه هیچ روشی هم جوابگو نیست رو این بچه چقدر صبورباشم و هیحی نگم اگه همچنان ادامه داشت چی اگه تا کلاس اول خواست این کارشو ادامه بده چی ؟؟از دیروز پیش همون مشاوره مهدشون می برمش رفتاردرمانی به امید اینکه خوب بشه اونجا هم خانومه گفت دقت و تمرکزشم خیلی پایینه و زود از یه جیزی خستا میشه میزاره کنار با مربی مهدشم و منم همین جوره همه رو خسته کردا دیگه این بچه 😭😭😭😭آخه یه بچه اینقدر باید خنگ باشه بابا دستم دیگه تا آرنج رفته تو گوهههه من با کارهای این بچه چطور فرشامو بدم بشورن واسه عید😫😥
مامان آیلین مامان آیلین ۴ سالگی
سلام شبتون بخیر،یه بار قبلا سوالمو مطرح کردم ولی دو نفر بیشتر جواب ندادن خواهش میکنم اگه تجربه ای دارین کمکم کنین. دخترم خیلی خجالتیه از اول همون خجالتی بود ولی با خانواده خودم خیلی خوب بود تا سه سالگی وابسته مامانم بود تو یه جمع که وارد می‌شدیم اگه مامانم اونجا بود زودی میرفت بغلش یا اینکه با خواهرم تو یه ساختمونیم همش میرفت خونه اونا و با بچه هاش بازی می‌کرد شب به زور برا خواب میاوردیمش اگه اونا مهمون داشتن اوایل خجالت می‌کشید بعدا یخش آب میشد به بازی ادامه می‌داد جوری با دامادمون جور بود که از سر و کولش بالا میرفت ولی آلات مدتیه اصلا خونشون نمیره کلا همه جا حتی خونه مامانم می‌چسبه به من وقتی بلند میشم زودی از لباسم میگیره و دنبالم میاد دیروز به زور راضیش کردم که خونه خواهرم بمونه با پسرش بازی کنه خودشم دوست داشت بمونه ولی همون که شوهر خواهرم اومده بود شروع کرده بود به گریه یعنی همه جا اینکارو میکنه برا چیزای خیلی بیخود گریه میکنه از توجه اطرافیان بیزاره تو جمعا خجالتی بودنش خیلی خیلی شدید شده اصلا با بچه ها ارتباط نمیگیره حتی با باباش هن جایی نمیره و میگه مامان هم بیاد درحالیکه قبلا میرفت و چند ساعتی ازم دور میموند
مامان نفسم مامان نفسم ۴ سالگی
پنج تا جاری دارم، چندسال پیش که باردار بودم چهارتاشون حتی یک بارم در مورد جنسیت بچه چیزی نپرسیدن مادرشوهرمم میگفت بچه سالم باشه جنسیت مهم نیست، فقط یکی از جاری هام که خودش دوتا دختر داره خیلی پیگیر بود یادمه هشت هفته بودم رفتم سونوی قلب بهم گفت جنسیتشو بهت نگفت؟ آخه کدوم سونو تو هشت هفتگی جنسیت بچه رو تشخیص میده بعد سونو انتی رفتم همون موقع پسر عموی جاریم فوت شده بود درگیر مراسمش و عزادار بودن، تو اون موقعیت هم یادش بود پیام داد جنسیت مشخص شد گفتم آره دختره بعد از اون دیگه پیام دادنش کم شد انگار خیالش راحت شده باشه که پسر نیست
الانم باردارم به کسی نگفته بودیم تا چند روز پیش که سونو انومالی دادم به مادرشوهرم گفتیم و بقیه هم فهمیدن، چند دقیقه بعد همین جاریم پیام داد دخترم پیگیره میگه بپرس جنسیت چیه😑 گفتم دختره دیگه پیام نداد همین جاریم منو حساس کرده میگم کاش پسر بود، هرچی میخوام بهش فکر نکنم نمیشه، یادم میاد ناراحت میشم، چیکار کنم از ذهنم بره😓
مامان حلما مامان حلما ۴ سالگی
پ.ا.ر.ت ۵۶
بهنام اخلاقش نسبت به قبل خیلی بهتر شده بود.....
خیلی بیشتر از قبل هوامو داشت.....
روزام داشت خوب و خوش سپری می‌شد.....
چون هر دو تا زن داداش‌های بهنام بچه‌ای نداشت ن بهنام خیلی اصرار داشت که باید بچه‌دار بشیم....
تا اینکه رفتیم دکتر تا ببینیم چه خبره....
بعد از کلی آزمایش سونا دکتر گفت هر دوتاتون سالمید....
چند تا آمپول داد بهم و گفت هر ماه بیا کنترل....
بهنام خیلی خوشحال بود که مشکلی نداریم....
دوباره دعوت شده بودیم عروسی یکی از اقوام....
دوباره ترس وجودمو گرفته بود که خدایا نکنه بازم مثل دفعه قبل بشه.....
اما بهنام سری خیلی مراعات کرد....
عروسی حسابی خوش گذشت بهمون.....
همه سه دفعه قبل متوجه شدم که یکی دو تا از دخترا بدجوری زوم کردن رو بهنام.....
سعی می‌کردم به خاطر اونام که شده دست بهنامو محکم‌تر بگیرم.....
بهنام متوجه شد....
لپمو ب.وسید فکر نکن نمی‌دونم داری از سادت اینجوری ب.غلم می‌کنیا....
می‌ترسی دخترم مخمو بزنن.....
چرا باید بترسم ....
من به شوهرم اعتماد دارم و می‌دونم که هیچ وقت از راه به در نمی‌شه.....
نمی‌دونم چرا حس کردم بهنام نگاهشو ازم دزدید.....
یک لحظه شکی به دلم اومد....
اما سریع با خودم گفتم نه من فکر ناجور کردم.....
مامان حلما مامان حلما ۴ سالگی
پ.ا.رت 81
سریع شروع کرد به بحث کردن که با من....
وا عزیزم این چه رفتاریه تو داری از خودت نشون میدی....
چون هر دو تا بچه دختره داره این کارا رو می‌کنی.....
تا فهمیدی بچه من پسره چرا اینجوری رفتار کردی....
ببین اولاً خدا شاهده که من حتی نمی‌دونستم بچه پسره.....
دوماً اصلاً پسر باشه مگه چیه....
تو به جون انقدر درک و شعور داشته باشی که اینو بفهمی که نباید جلوی کسی که نمی‌تونه مادر بشه این عکسا رو نشون بدی یه درصد به این فکر کن که طرف ناراحت بشه اما تو این درک و شعورو نداری که بفهمی....
چه ربطی داره چون زن داداش بچه‌دار نمی‌شه نباید من تو این خونه ذوق کنم....
من نباید عکس بچه‌مو به بقیه نشون بدم که یهو این خانم ناراحت نشه....
جاریم انقدر حالش بد بود که حتی نای صحبت کردن نداشت.....
نه کسی مشتاق دیدن عکس‌های سونوگرافی تو نیست.....
اینو بهت بدم وقتی تو یه خانواده ۴ تا خانواده دارن با همدیگه زندگی می‌کنند پس خیلی چیزا رو باید نگه داری توی اتاق خواب....
لزوم نداره بقیه خیلی چیزا رو بخوان ببینن.....