۴ پاسخ

میتونم تلفنی باهاتون تماس بگیرم لطفا

چقد جوش زدی همه جات ریخت بیرون

عزیزم تب ام کردی

منم گرفدم خیلی بد بود

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۳ ماهگی
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۴ ماهگی
پارت دوم در مورد هیدرونفروز یا ورم کلیه بچه
بعد پسرمو بردم عکس رنگی گرفتن که متوجه بشیم ایا برگشت ادرار به کلیه هست که باعث ورم شده یا تنگی لوله حالب هست
داخل عکس رنگی برگشت ادراری نشون نداد و رفتیم برای عکس هسته ای
عکس هسته ای دو مرحله داره .مرحله اول تزریق ماده رادیو اکتیو انجام میشه بعد سه ساعت بچه رو میبرن داخل یه دستگاه و حدود بیست دقیقه عکس برداری انجام میشه .حین عکس برداری میشه بچه رو برداشت اروم کرد خوابوند .یعنی اینکه عکس برداری خیلی راحتی هست و اصلا بچه اذیت نمیشه و خودم و همسرم تماما کنارش بودیم
مرحله دوم عکس برادری یک هفته بعد انجام میشه که اونم اول تزریق داره بعد میره زیر دستگاه ولی اینبار باید حدود یک ساعت زیر دستگاه باشه که من پسرمو خوابوندم و اصلا اذیت نشد
بعد جواب این عکس هارو بردم پیش دکترش و متوجه شدیم که کلیه سمت راست که ورمش بیشتر بود کارکرد کلیه رو کم کرده و از ۵۰ به ۲۶ رسونده
اینم بگم گه اگه کارکرد کلیه به زیر ۱۰ برسه میشه نارسایی کلیه و به احتمال ۹۰ درصد باید کلیه رو برداشت و من پشیمون شدم که چرا همون ۱۰ روزگی بچمو نبردم برای این عکس ها و درمانش تا کلیه بچم کمتر اسیب ببینه
اینم بگم برای مامانایی که دلتون میسوزه تا بچه تون عمل بشه
هرچه قدر که بچه بزرگتر بشه ادرار بیشتری تولید میکنه باعث فشار بیشتری به کلیه میشه و همین کلیه رو کامل از کار میندازه
بعد دکتر بهمون گفت که هردوتا کلیه های بچم تنگی لوله حالب داره ولی یکیش خیلی شدیده واون یکی شکرخدا کمتره و بعدا هم میشه بهش رسیدگی کرد ولی اون یکی کلیه که کارکردش کم شده رو باید هرچی زودتر عمل کرد و اون لوله رو باز کرد تا کلیه از کار نیفته
ادامه در پارت ۳
مامان 👶🏻ARSALAN👶🏻 مامان 👶🏻ARSALAN👶🏻 ۴ ماهگی
#تجربه زایمان
💕پارت اول💕



اردیبهشت امسال بود که متوجه شدم بالاخره بعداز سه ماه تلاش دارم مامان یه نی نی کوچولومیشم که قراره منو صبورترکنه
به محض اینکه بی بی‌چکم‌مثبت شد سریع رفتم ازمایش دادم که دیدم بله من 6هفته باردارم😍❤
د‌کترم ازمایش های اولیه و سونو تشکیل قلب نوشت
بایدصبرمیکردم که دوهفته دیگ بگذره و بتونم باخیال راحت صدای قلب فندوق کوچولو بشنوم نمیدونید که چه استرسی داشتم و چطوری گذشت این دوهفته...
بالاخره روزش رسید و من صبح زود رفتم برای اولین بار صدای قلب پسرمو بشنوم اخ ک داشتم دیوووونه میشدم از شدت خوشحالی
همونجا بود که تصمیم گرفتیم به خانواده هامون اعلام‌کنیم.
سونو انجام دادم که خداروشکر خوب بود
موند ازمایش ک اونم‌انجام دادم و من از ماه دوم بارداریم متوجه دیابت بارداری شدم که هیچ جوره بارژیم نتونستم‌کنترلش کنم
به تجویز دکتر مجبور شدم تااخرین روز زایمانم انسولین استفاده کنم😓خیلی تلاش کردم خیلی مقاومت کردم‌که انسولین نزنم ولی نشد که نشد
البته ناگفته نماند که من ترسو ترین ادم روزی زمین بودم و تااون لحظه هییییچ آمپول و سرم و .‌‌‌‌.... نزده بودم😅😅بیشتر مقاومتمم بخاطرترسم بود
ولی مادرشدنم باعث شد بخاطر پسرم به ترسم غلبه کنم....😎❤
مامان موهیتو مامان موهیتو ۷ ماهگی
مامانا امروز میخوام درمورد یچیزی باهاتون صحبت کنم
همونجور که خیلیاتون میدونین من ماما هستم و زایشگاه کار میکنم
امروز میخوام اون تجربه بد زایمان رو از دید یه ماما براتون بگم شاید قابل درک تر باشه اون لحظات واستون
دیشب ما یه خانوم ۳۵ ساله داشتیم که بارداری سومش بود و بچه سومش بعد از ۱۶ سال گیرش اومده بود
اول شیفت که من تحویلش گرفتم معاینه در حد ۲ سانت بود
خلاصه با کمک همدیگه ساعتای ۹.۵ معاینه مریض رسید به ۸ سانت و وقت زایمانش بود که از ساعت ۷ تا ۹.۵ اینقدر جیغ میزد که من حتی تو این تایم نتونستم به بقیه مریضام سر بزنم چون وضعیت اونا به ظاهر بهتر بود
من پوشیدم و اماده شدم برای زایمان
مریض اصلا همکاری لازم رو نداشت دائم پاهاش رو میبست
هرچی برای توضیح میدادم باید این مدلی باشی اصلااااا گوش نمیکرد و فقط جیغ میزد بعد از کلی تلاش بالاخره قبول کرد که همکاری کنه
ساعت شده بود ۹.۵۰ و مریض هنوز زایمان نکرده بود و اصلا زور های خوبی نمیزد جوری که سر بچه حتی یک سانت هم جلو نمیومد انگاری که مادر با من لج کرده بود و زور نمیزد
قلب بچه از ۱۴۰تا اول رسید به ۱۱۰
بعد شد ۹۰ تا ۱۰۰ که ما زنگ زدیم به دکتر که بیاد و چون دکتر سر سزارین بود ما عملا هیچ راه دیگه ای نداشتیم بجز ادامه تلاش برای زایمان
ادامه رو توی کامنتا میزارم
مامان برسام مامان برسام ۵ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان پارت ۹#
خلاصه من قرصای ضد زایمان زودرس رو خوردم هر بیست دقیقه ای یکی بود ساعت یک شب بود حس کردم دردم کم شده و خوابم برد اما نزدیکای ساعت سه از خواب پریدم دیدم نزدیک به پنج شش تا پرستاری دکتر بالا سرمن مامانم داره گریه میکنم تا خواستم بگم چی شده دیدم تنفس ندارم ضربان قلبم رفته بالا فشارم افت کرده و عرق سرد ازم می‌ریزه دوتا دستانم سرم زدن و تند تند بهم مایعات میدن که بخور انقد ترسیده بودم و حالم بد بود بدنم بیحس و سرد شده بود زبونم سنگین بود دکتری که بالا سرم بود گفت شوک دارویی بهت دست داده بخاطر استراحت مطلقی که این مدت بودی توی بدنت خون لخته بوده این قرصم گردش خون تو برده بالا قلبت خون پمپاژ نمیکنه نزدیک بود ایست قلبی کنی مانیتور آلارم داد ما اومدیم اینجا سرم زدیم و مایعات بخور که سریع این دارو دفع بشه که منجر به سکته نشه
همون لحظه دکتر قلب آوردن و اونم همینارو گفت و بهم آمپولهای رقیق کننده خون داد و چقدر دکترمو سرزنش کرد که واسه کسایی که استراحت مطلق هستن و فعالیت ندارن باید در طول بارداری آمپول هپارین تجویز کنید که مریض اینجوری جونش در خطر نباشه