در همون حین که ما داشتیم تلاش میکردیم مریض زایمان کنه
کلی پوزیشن بهش دادیم
اکسیژن دادیم
کلی التماسش میکردم که زور خوب بزنه تا بچه بیاد چون سر گیر کرده بود داخل کانال و چون فشار روی سر بود مدام داشت قلب بچه افت میداد
ساعتای ۱۰ شده بود که قلب بچه دیگه روزی ۷۰تا میزد
و مادر همچنان براش مهم نبود اصلا
یدونه زور هم دیگه نمیزد
و همش میگفت بزار بمیره نمیخوامش
حالا شما استرس من رو اون لحظه در نظر بگیرین
منی که تازه مادر شدم دائم اون لحظه فکر میکردم این موجودی که اون داخل گیر کرده دور از جون دختر خودمه و باید نجاتش بدم
ولی مادر خودش انگار نه انگار
در نهایت ساعت ۱۰.۰۵ رفتم اتاق عمل و التماس دکتر کردم که بیا بچه میره با این وضعیت
دکتر رو از وسط سزارین مریض با شکم باز کشیدم بردم زایشگاه
تا تونسته وکیوم بزاره و بچه رو به دنیا بیاره
و درنهایت بچه با اپگار ۶ به دنیا اومد
و منتقل ان ای سی یو شد
و در تمام مدت همراهی های مریض فحش میدادن و نفرین میکردن که شما بچه مارو کشتین ولی اون همراهی استرس اون لحظه های منو درک نمیکرد
اشکی که تو چشمای من جمع شده بود برای نجات جون بچه رو نمیدید عدم همکاری مادر رو نمیدید
فقط اینو میدید که نوزاد باید بره بخش مراقبت ویژه
🥲ی وقتایی دلم برای خودم میسوزه که همچین جایی دارم کار میکنم
لطفا با ما کادر درمان یکم مهربون تر باشین❤️شاید جیغ بزنیم و دعوا کنیم
ولی همش بخاطر خودتونه
و درنهایت وقتی ساعت ۱۱ تونستم برم بالای سر بقیه مریض هام
اوناهم شاکی بودن که چرا به ما سر نزدی
که خب حق داشتن❤️
لج نیست گلم خب بعد16سال حتما یادش رفته
اون لحظه انقدر درد داری که لج کردن یاد ادم میره
گلم نی نی چندکیلو؟
من خدارو شکر سر زایمانم یه مامای خوب بالا سرم بود و اجازه معاینه اضافی رو به کسی نمی داد اما یه دکتر اومد خیلی وحشیانه معاینه کرد جوری که از پنج سانت شدم هشت سانت با همون معاینه😞ولی مامام کلی باهاش دعوا کرد گفت چرا مریضو اینجوری معاینه می کنی
وای خدا زایمانم یادم اومد😂🫠❤
خداقوت عزیزممممم من دهن مامامو سرویس کردم انقد ک اذیتش کردم الان از دید شما خوندم عذاب وجدان گرفتم😂💔
خدا قوت میگم بهتون همیشه خودتون و عزیزانتون سالمو شاد باشید
نه لج نیست واقعا چه مادری هست که نگران بچه خودش نباشه .
ولی از شدت درد واقعا دیگه رد داده.
من بهتون خدا قوت میگم ولی خوب مادری که نمیتونه زایمان طبیعی کنه باید از اول بره سزارین .مادری که همکاری نمیکنه باید بره سزارین.اون بچه طفل معصوم چه گناهی کرده.
خداروشکر عزیزم که بچه سالم به دنیا اومد.
خدایِ من..
الهیییی🥹
خداقوت عزیزم ناراحت شدم چه مامان بیخیالی گفته بزار بمیره
انشالله بچش از مراقبت های ویژه به خوبی مرخص بشه
من سر هر زایمانم پرستار و ماما و دکتر و هر کسی می فهمید که من یک ساعته زایمان کردم همیشه بهم میگفتن مادر خوب همکاری کرد و من با خودم فکر میکردم چه حرفا من که کاری نکردم همه چی اتفاقی پیش رفته و فطرتی یا نمی دونم ذاتی یا هرچی دیگه که اسمشه بود من کاری نکردم ولی حالا می فهمم نه کار خودمم درست بوده😁😁
و من هم همین جا از همه ی کسایی که زحمت میکشن برای کمک به اون لحظه زایمان تشکر میکنم
هر سه بار که من زایمان کردم واقعا عالی بودند شیفت بیمارستان با اینکه دولتی بود بیمارستانم
من یه یک ماه و نیمی هست زایمان کردم میدونی چیزی که تو میگی بنظرم خیلی باهاش خوب برخورد کردی
والا من. سر زایمانم که رفتم معاینه بشم روی تخت که خابیدم امدن نوار قلب بگیرن گذاشتن رفتن یهو دیدم کلن شلوارم خیس شد
چند بار صداشون زدم گفتم که بیان اصلا اهمیت نمیدادن اتاقی ک من بودم روبروی پذیرششون بود در اتاقم باز بود نشسته بودن داشتن قهقه میزدن یکیشون میگفت عچقم بلات گل خلیدم
اصلا اهمیتی ب حال من نداشتن منی که اصلا از زایمان چیزی نمیدونستم اخر یکیشون امد گف چیه چی میخای گفتم من شلوارم خیس شد درد شدیدیم دارم برگشت گف نکنه جیش کردی اونم با خنده گف اینجا رو کثیف کردی چرا زیر انداز نداری منی که چه میدونم باید چیکار بکنم بعد گف پاشو شلوارتو در ار ب همارت بگو برات وسایل و زیر انداز بخره من داشتم میلرزیدم دست خدم نبود ازم میخاست برم بیرون ب همراهم خدم بگم برام چیا بخره دید که من میلرزم برگشت گف انقدم ادا در نیار ادا در نیار (اونم با لحن بد) از تو کوچیک تراش امدن زایمان کردن یهو با زحمت از تخت پامیشدم که یکی دیگشون امد گف من ب همراهت میگم تو دراز بکش
من باز دراز کشیدم دردام هی بدتر میشد موقعیم ک امدن تا بچه بیادم بهم میگف تو زور میزنی ولی ول میکنی باورشون نمیشد نفس کم میوردم برام تنفس گذاشتن یهو ماما داد زد سر من گف زود باش زور تو نگه دار چرا ول میکنی من زدم زیر گریه گفتم بخدا همه زورم همینه بعد که بدنیا امد امده بود میگف از ما راضی بودی من گفتم اره واقعنم راضی بودم اونا تلاششونو کردن و اینکه توی زایمان طبیعی وقتی خدمون زور نزنیم ماما چیکاری میتونه بکنه
الهیییی
خدای من چجور مادرهایی پیدا میشه حق دارین خودشون نمیدونن آدم ها رو تو چجور شرایطی قرار میدن ، الان که داشتم متن ها رو میخوندم استرس و اضطراب گرفتم دیگه وای به حال شما کادر درمان
وای چجور دلش میومد بگه قرار بمیره؟؟؟نی نی گناه داره اخه منم پرستار ان ای سیو هستم از وقتی مادر شدم قلبم جسور دیگه برای نی نی های بستری میتپه
و منی که تا آخرین لحظهها هم تا یذره دردام آروم میشد با دخترم حرف میزدم و بهش میگفتم مامانی یکم دیگه با هم همکاریکنیم تو وارد این دنیای بزرگ میشی و من برای همیشه میتونم مراقبت باشم و بهت عشق بدم
که شاااید با این حرفام از حجم استرس جنین توو شکمم توو پروسه زایمان کم بشه
واقعن به جز خوانواده کادر درمان هیشکی درکشون نمیکنه
من زایمانم طبیعی بود خدارو صد هزاااار مرتبه شکر سز اورژانسی شدم ،تازه من بیمارستان خوب رفتم ماما همراه اتاقم هم به پزشک هر ۴ ساعت یبار گزارش میداد ولی باید قبول کنین بعضی از ماما ها واقعا بد رفتار میکنن من از معایینه میترسیدم مامانمراه اولیم سرم داد میکشید دور از حضور خیلی بیشعور بود گفتم عوضش کردن یدونه فرشته اومد بالا سرم به خدا ،معایینه های اضافی رو حذف کرد برام خیلی مهربون بود ،موقع معایینه کردن هم وقتی میگفتم ی لحظه وایسا مراعات حالم رو میکرد ،....به نظرم ماما ها باید درک کنن اون درد زایمان واقعا زیاده (من با مهربونی بیشتر همکاری میکردم تا اون بیشعور اولی که سرم داد میزد 😐)
من اولین بچه هم بودتوسند۱۷زایمان کردم بیمارستان قبول نمیکردگفت سندمامان کم است ولی منم باماماهم کاری میکردم
😭😭😭😭😭
همه ی مامامث هم نیستن یاپرستارا چندبار بخاطرفشارم ونوارقلب رفتم بیمارستان بعضیاشون خیلی خوش برخوردبودن ولی بعضیاعین...اصلا نمیشدباهاشون حرف زدوفقط دادمیزدن نگاهشون میکردی میگفتی خدایااینا که سنی ندارن چطوری اومدن توچنین بخشی اصلانمیشدروشون حساب بازکنی خودتوبندازی زیردستشون من حتی خدمه ی که مسئول بودکمکم کنه ببرم تواتاق عمل میزدروشکمم که زودتربلندشوروتخت ومنم که دردداشتم اصلانمیتونستم بلندشم آخرصبرکه خودم بلندشدم رفتم روی ویلچر گفت نری بگی زدنم
خسته نباشی عزیزم واقعا کار سختیه
خداقوت عزیزم. من میدونمچقدر تلاش میکنین . واقعا روز زایمانم دیدم که ماماها چقدر تلاش کردن و چقدر کمکم کردن
برای همشون دعا کردم .
شماها فرشته های خدا روی زمین هستین. 😍
واقعا سخته خدا توان بده بهتون
تشکر نکنن همراها ولی کاش حداقل بی احترامی هم نکنن🫤
طبیعی زجر مطلقه
من خیلی از طبیعی میترسم واقعا ترسناکه ودردناک
بیچاره زنه چ دردی کشیده
فاطمه جان اون خانم که دوتا سقط داشت وبچه سومش رو هم زود دنیا آورده بود چی شد عزیزم؟؟؟؟بچش موند؟
نمیدونم ولی من اون لحظه اوج دردام بزور خودم تو حالت سجده نگه داشته بودم که سر دخترم راحت وارد کانال زایمانی بشه با این ک کلی از درد زایمان طبیعی وحشت کرده بودم ولی سعی میکردم تمرکزمرو بچه بزارم ....
گفتی شما مامایی ..میتونم یه سوال بپرسم تو خصوصی ازتون ؟
خدا بهتون سلامتی بده
نمیخوامش ....تواین دوسه روز خیلی این حرفارو شنیدم تو شبکه های اجتماعی، منم ۳۳ سالمه دخترم بچه سوممه وهدیه خداست من هیچ برنامه ای برای بچه سوم نداشتم دوتا پسر از آب وگل دراومده داشتم ،دقتی فهمیدم باردارم خیلی شک بهم وارد شد ولی تصمیم گرفتم نگش دارم بارداری سخت ، استرس ،امینوسنتز و..... ولی تا آخرش اومدم وبدنیا اومد وشد تموم زندگیمون عاشقشیم 😍مامانم بهش میگه خدا تو رو کجا برامون نگه داشته بود عزیزم🥲❤بایدم بخوای این چه حرفیه وقتی باعث به دنیا اومدنش میشی باید بخواییش درک نمیکنم همش برای اون طفلکیا اشک میریزم که چرا دست یه همچین آدمایی میفتن
خدا شمارو خیر بده اشکال نداره اگر بنده خدا نفهمید مهم اینه ک خدا میفهمه خدا گل دخترتو برات نگه داره ک تو این شرایطمیذاری و میری سرکارخدا ب مامایی خودت و خانواد سلامتی بده
واقعا نود و نه درصد خانوما واژینیسیموس دارن این ترس از معاینه جمع کردن خودشون حین زایمان اینا همه علائم واژینیسیموس هست کسی که اینقدر حاده شرایطش واقعا باید سزارین بشه
کدوم شهر ماما هستی عزیزم؟
بنظر من طفلی ماماها تو زایمان طبیعی کاری از دستشون برنمیاد درد طبیعی جوریه ک تو باید بکشه بچه بیاد
با اینکه من کلی کلاس پیچ اینا شرکت کرده بودم ماما همراه گرفته بودم ۴ ۵ سانت بودم با تنفس دردامو کنترل میکرد که مامانمو مادرشوهرم گیر دادن باید زور بزنی رحمت سریع باز شه حالا منو وادار به زور زدن کردن خداروشکر ماما اومدنی شک کردم گفتم بزا بپرسم برگشت گفت از الان زور میزنی هم سر بچه فشار بیاره رحمت پاره هم اخراش نتونی زورای خوب بزنی ک خدا کمکش واقعا الان نمیدونستم وضعم قرار بود چجوری باشه با حرف مادرشوهرم اینا
😂برعکس من علاقه زیادی ب معاینه شدم داشتم هییی زود زود میگفتم بیان معاینه کنن فرق کرده باشم انرژی بگیرم طفلیام هیچی نمیگفتن میومدن اخرش ماما فقط من بودم بخش زایمان اومد دیگه نرفت
😵💫😒برعکس جای پا هم نداشتم بزارم خودم پاهامو گرفته ک اتفاقا خیلی کمک کرد زورای خوبی بزنم واقعا نمیدونم بعضیا این اخرا چرا زور نمیزنن خیلی خیلی کمک میکنه دردا اروم شن
حالا ماما همراهم ۷ ۸ سانت بود اومد ک ازش راضی نبودم😂به مامانم دستور داد ببرتم حموم که واقعا ۳ تومن گرفت فقط اینو بگه اخرشم قرار داد قرار بود تا یک ساعت بعد زایمانم کنارم بمونه همین که جفت و دراوردن رفت حالا خودشم میگفت ک بچه اولت بود من فک میکردم تا فردا اینجام ی ساعت نشد 😒
در کل از ماماها منکه راضی بودم طفلیا کاری از دستشون برنمیاد جز معاینه یکی دو تا راه حل واسم امپول فشار زدن نذاشتن بیام از تخت پایین ورزش کنم 😁اخرشم گفتن خوبه مثل بعضیا اذیتمون نکردی همکاری کردی
عزیزم خدا قوت بهت🌹🌹
مادر بچه رو نمیخواست یا چون درد زیاد داشت همکاری نمیکرد؟
وقتی اینجوری مدت زایمان طولانی میشه ممکنه بچه اکسیژن بهش نرسه و خدای نکرده فلج مغزی بشه؟
ینی تو بیمارستان فقط یه دکتر بوده که منتظرش بودید عملش تموم شه بیاد؟؟ 😐😐😐
باید حرفای اون مادرم بشنویم عزیزم
طبیعی زجر مطلقه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.