۱۰ پاسخ

دقیقا منم نیکان اقدسیه با دکتر سعیدی شش روز بعد تو زایمان داشتم.. منم زایمانم اورژانسی شد ..۳۷ هفته کامل…عااااالی بودن هم دکتر هم بیمارستان…ولی شکم منو یبار فشار دادن

انشالله خداحفظشون کنه برات
خوشحالم ک تجربت مثبت بود😍

الهی ک خدا همتونو واسه هم حفظ کنه و تنتون سالم و دلتون خوش باشه😍😍
دعا کن خدا به منم دوقلو بده😁😍

سلام مامان هانیه

دوقلوهااا خوبن؟؟بهتر شدن؟

من دقیقاً نفهمیدم کدوم بیمارستان عمل شدی ؟ان شاالله خداوند به منم دوقلو بده که یدفعه بشه از زایمان دوبار میترسم یک‌بار ولی دو بچه ی سالم ای خدااااا 😍😍

ممنون عزیزم که وقت گذاشتی تجربه ات را نوشتی الهی همیشه شاد وسلامت باشید☺️💚

گلم شما بچه هارو تنهایی نگه میداری ؟؟؟

این هشتگ هارو خودت میزاری یا خود گهواره...؟

تصویر

سلام عزیزم یه سوال

خودت نگه میداری دوقلو هارو !؟

سوال های مرتبط

مامان فندوق کوچولو 😍 مامان فندوق کوچولو 😍 ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت سیزدهم
سریع ببرینش اتاق بغلی برای زایمان منو کشون کشون بردن، و رو تخت زایمان دراز کشیدم، پیش خودم داشتم میگفتم آخ جون برش نخوردم الان بدنیا میاد، که یهو همون لحظه بدون بی‌حسی با قیچی برید، و من برای بار دوم چنان جیغ کشیدم که از حال رفتم و همون موقع سر بچه رد شد و بچه بدنیا اومد و گرفتنش گذاشتنش رو تخت تمیز کردن گذاشتن تو بغلم، دکترم گفت ببخشید دیر آوردنت اتاق زایمان نشد بیحسی بزنم تا بعد برش بدم، گفتم توروخدا برای بخیه بیحسی بزنید، گفت باشه دخترم نگران نباش، بیحسی زد اما آخر بخیه هارو متوجه میشدم و گفت رسیده به پوست درد رو میفهمی، اینم بگم درد زایمانم فقط تا زمانی بود که سر بچه در نیومده بود وقتی سر بچه اومد بیرون و بچه بدنیا اومد تماممممممممممم دردام به یکباره خلاص شد، انگار نفسم آزاد شد، خیلیییییییییییی حس خوبی بود، انقدر آروم شدم که دلم میخواست فقط غش کنم از خستگی، همون موقع که اومدم چشامو ببندم چند تا پرستار و مامای همراهم اومدن که شکمم رو فشار بدن دکترم گفت جفتش نمیاد باید فشار بدین محکم فشار دادن و به مامای همراهم گفت اوهههه خیلیییییییی خونریزی داره بیشتر فشار بده، من دیگه اون لحظه حس میکردم روده معده ندارم از بسکم محکم فشار میدادن و درد گرفته بود شکمم 😐😂
خلاصه که تموم شد و بدن من شروع کرد به لرزیدن مثل ویبره. که دکترم گفت طبیعیه برای خون و مایعات از دست رفته بدنته، دیگه خلاصه پرستار اومد بعد اینکه حالم سر جاش اومد، کمک کرد رفتم خودم رو شستم و تمیز کردم و بعدم منو بردن طبقه بالا تو بخش کم کم بی حسی داشت از بین میرفت و درد بخیه هام داشت شروع میشد، که دیگه من از خستگی فقط بیهوش شدم و خوابیدم.
مامان النا🐣 مامان النا🐣 ۵ ماهگی
تااینکه دیدن من زور ندارم دکترم شرو کرد داد زدن که زور بزن الان بچه خفه میشه گیر کرده بود اونجا بود که من دردام یادم رف و فقط ترسیده بودم چندنفر اومدن شکممو فشار میدادن و من جیییییغ های خیلی بدی میزدم یادم میاد موهای تنم سیخ میشه واقعا
همون حین حس کردم ی چیزی پاره شد بله دکترم مجبور شده بود برش بزنه کلی پاره شدم ۱۵ تا بخیه خوردم بعدش خلاصه بچمو کشیدن بیرون از بس مونده بود تو کانال زایمان کف سر بچم کج شده بود الهی بمیرم واسش خیلی ترسیده بودم حس خیلی غریبی داشتم من برعکس تمام مادرا اون لحظه بی حس بودم انگار تمام دنیا ایستاده بود انگار روحم تو تنم نبود نمیتونم وصف کنم ولی من تا ساعتها گنگ بودم حتی وقتی بخیه هامو بدون بی حسی واسم میزد و من تار به تارشو با وجودم حس میکردم حتی اخ نگفتم انگار که مرده بودم حتی نگفتم میخوام دخترمو ببینم بعد تقریبا ۴۰ دقیقه که بخیم تموم شد من با دخترم تنها شدم اونجا بود که انگار ی سیلی محکمی تو صورتم خورد که خودتو جم کن دختر پاشو دخترت اومده من با اون حالم با اونهمه بخیه و درد و خونریزی پاشدم از تختم که خیلی بلند بود بزور اومدم پایین و دخترمو نگاه کردم و اشکام بی اختیار جاری شدن باورم نمیشد این پایان اونهمه انتظار من بود شیرین ترین لحظه عمرم بود من تمام دردا یادم رفت و سرپا شدم خیلی صبوری کردم خیلی تحمل کردم تمام کارای شخصی خودمو دخترمو انجام دادم از نظر خودم قوی ترین ورژن خودمو وقتی دیدم که مادر شدم هم به خودم هم به تمام مادرا افتخار میکنم خوشحالم که خدا تجربه مادرشدن بهم داد من تونستم و از پسش بر اومدم مطمئنم شماهم میتونین خانمایی که زایمانتون نزدیکه اصلا نترسید خدا هست همین فقط ارزو میکنم همه طعم شیرین وصال بعد ۹ ماه رو تجربه کنن ❤️
مامان قندروزهای تلخ💙 مامان قندروزهای تلخ💙 ۵ ماهگی
تجربه ی ختنه به روش بخیه:
من خیلی راضی بودم بچها
از بیشتر کسایی که ختنه کردن پرسیدم اکثرا گفتن بخیه راحتر از حلقه اس
لیزری هم میگن عالی تره
میران که همون لحظه که ختنه شد فقط گریه کرد.
اونم بخاطر آمپول بی حسی بوده احتمالا چون دکترش تست بی حسی رو روش انجام داده بود و عالی بود ۴ تا بخسه داشت ک من فقط یکیشو بیرون دیدم ۳ تای دیگه داخل بودن ک بعد یک هفته دیدمشون که افتادن
مدام پماد تتراساکلین زدم و روزی تقریبا دو بار توی آب ولرم ب مدت ۱۰ دقیقه میذاشتم هربار که میرفتم بشورمش با صابون میشستمش
ولی میران چون پوستش بد بود دیر افتادن بخیه هاش
وگرنه که دیگه اصلا دردی نداشت خیلی راضی بودم
۲۸ روز تقریبا گذشته بود که یکی از بخیه هاش اصلا نمیوفتاد
چون گره داشت باید اونو با دست باز میکردم میکشیدم که میترسیدم
زن داییم که چندتا بچه داشت و تو این کار خبره بود کمک کرد و درش آوردیم اصلا نه گریه کرد نه خون اومد .تو این مدت هم اصلا نه ورم کرد نه قرمز شد ...فقط یه هاله زرد رنگ زیر پوستش درومد که اونم از پماد بود موقع شستوشو درومد
خداروشکر این مرحله به خوبی گذشت
مامان علی مامان علی ۶ ماهگی
خلاصه که با خوردن کپسول شیر افزا که معده مو اذیت کرد ولی برا شیرم خوب بود و همه چیزای بی ضرری که برا افزایش شیر خوب بودن شیرم دوباره برگشت الحمدلله.
نوک سینه م هم ترمیم شد و خداروشکر پسرم الان هم شیرمو میخوره هم سینه رو میشناسه😅یعنی با دیدنش ذوق میکنه
برای این لطف و رحمت خدا مذر هم کرده بودم و خداوند رو شاکرم که نذرمو قبول کرد۰💜
خواستن توانستنه واقعا
اگر مشکلی برای شیر دادن ندارید این موهبت رو از خودتون و مخصوصا فرزندتون دریغ نکنید مامانا
ولی اگرم مجبور بودید ناراحت نباشید .ان شااله هما بچه ها سلامت باشن
من دخارم که الان سه سالشه الرژی شدید داشت همه میگفتن از شیر بگیریش درست میشه و دیگه گریه و اذیت نداره
من دلم نمیومد
با همه سختی هاش ادامه دادم و به محض غذا خور شدنش اکثر مشکلاتش حل شد و من تا دوسالگیش شیر خودمو دادم و الحمدلله عالی بود همه چیش
دخترم‌رفلاکس آلرژی داشت
آزمایش کالپروتکتینش ۵۰۰بود دوستم گفت باید شیرتو قطع کنی
نتونستم.
وبلداز خوب شدنش خیالم راحت شد وبعداز چند وقت دوباره ازش آزمایش گرفتیم نرمال شده بود
دکتر با تجربه ایی تو شهرمون بهم گفت نگران عدد آزمایشش نباش نوزادها اکثرن همینطورن کم کم بزرگ میشن روده هاشون قوی میشه و خوب میشن بهم گفت شیرتو نگر ازش
و منم دلم قرص شد که چیزی نمیشه