اومدم از تجربم زایمان زودرسم بگم شاید بدرد کسی خورد.
صبحِ چهارشنبه ۲۱ آذر توی ۳۵ هفته و ۵ روزگی که از خواب بیدار شدم متوجه شدم کیسه آبم پاره شده ، سریع حاضرشدم ، خوشحال ازاینکه خب حالا که پارگی کیسه اب دارم سریع سزارینم میکنن‌ رفتم بیمارستان رضوی ولی اونجا متوجه شدم نخیر قراره بهم آمپول فشار بزنن🥲 البته من پیش دکتر زنگنه و بیمارستان ثامن پرونده تشکیل داده بودم برای سزارین (فوبیا) ولی هنوز زیرمیزی دکتررو واریز نکرده بودم. قراربود اول دی برم مطب تا معاینه کنه و هزینشو اونجا پرداخت کنم. به تریاژ زایشگاه رضوی که رسیدم گفتن باید ان اس تی بگیریم بعد اگه اوکی بودی میتونی بری بیمارستانی که دکترت اونجاست ، اصلا چرا اومدی اینجا اگه دکترت رضوی نبوده!
ان اس تی دادم و خوشبختانه خوب بود بستری نکردن. توی راه به منشی دکتر گفتم اگه الان واریز کنم میتونم برم ثامن برای سزارین ، منشی گفت واریز کن برو ثامن. توی راه قبل ثامن رفتم بنت الهدی با اینکه زنگنه بنت الهدی هم کار میکرد اونجا قبولم نکردن گفتن تو نامه فوبیا رو از ثامن گرفتی اگه میخوای اینجا سزارین بشی ۶۵ میلیون بجز هزینه بیمارستان باید زیرمیزی بدی🫠😐

۹ پاسخ

آره دیگه گلم بیمارستان ها زرنگن از هرجا نامه بگیری همون جا باید بری فقط جا دیگه پول زور میگیرن و غر میزنن

عزیزم هزینه بیمارستان ثامن چقد میشد؟؟؟

زیر میزی چقدر دادی؟؟؟

خب بعدش

ای قدرت شیشه ای قدرت تریاک که هیچ اونجا فهمیدم پول چ قدرتی داره! با هزینه های بیمارستان نزدیک ۱۰۰ م میشد اگه میخواستم بنت الهدی بمونم و سزارین بشم. البته زیرمیزی دکترو هم داده بودم توراه!
با گفتن نه مرسی ممنون میل ندارم بیمارستانو ترک کردم رفتم ثامن ، ثامن که رسیدم رفتم تو تریاژ دراز کشیدم تا بیان مثلا ان اس تی بگیرن ، ولی خب از اونجا که میگن پول خوشبختی نمیاره ، اصلا محل ندادن 😐 همینطوری یکی برا خودش چایی میخورد راه می‌رفت دونفر داشتن با هم غیبت میکردن. اونجا هم اب پاکی رو ریختن رو دستم گفتن بستری نمی‌کنیم چون هفتت پایینه ، زیر ۳۸ هفته ای ان آی سیو نداریم و ممکنه نوزاد نیاز داشته باشه به دستگاه ، اگه رضایت میدی که بستری کنیم ولی عواقبتش همه پای خودت

بعدش..

خب....

سلام عزیزم ببخشید بچه تون دستگاه نرفت؟وزنش چقدر بود؟منم ۳۵ هفته و ۴ روز هستم همش استرس ان ای سیو دارم

خوب بعد چکار کردی چطوری زاییدی

سوال های مرتبط

مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
۲
توی ثامن که‌بودم مامانم و خواهرم راضیم کردن که بیا برو بنت الهدی طبیعی بیار ، در هر صورت نمیتونستم ثامن بستری شم. دوباره برگشتم بنت الهدی ساعت شده بود نزدیک ۴ و من از ساعت ۱۲ تو خیابون ازاین بیمارستان به اون بیمارستان.....
خلاصه دوباره لباس پوشیدم که بستری شم 😂 پرونده هارو پر کردم دوباره هزینه‌ها رو پرسیدم اخه فکرکردم اشتباه شنیدم ، چخبره ۱۰۰ تومن ، و بله همون ۱۰۰ م میشد
گفتم بستریم کنن میرم برای طبیعی 🥲
بستری شدم و رفتم تو زایشگاه اونجا اتاقا ۳ تخته بود. ان اس تی وصل کردن تا زنگ بزنن دکترم ببینن چیکارکنن باهام. از اونجایی که دکترم زیرمیزیش رو گرفته بود و اون ساعت مطب بود زنگ زد به زایشگاه گوشه رسوند که نگهش دارین تا شب خودم از مطب میام سزارین میکنم ، ولی عوضیا تا ۹ شب منو تو استرس زایمان طبیعی نگه داشتن
با یکی دیگه از مریضایی که بستری شده بود توی اتاق صحبت میکردم میگفتن تورو سزارین میکنن ، پشت تلفن شنیدم که دکترت به پرستاره گفت تا ۱۱ شب میخوام نگهش دارم بعد به بهانه ی این که ۱۲ ساعت از پاره شدن کیسه اب میگذره بتونم سزارین کنم! البته اینم‌ بگم همینطور داشت ازم‌ آب می‌رفت ، هر نیم ساعتی یکبار یهو اندازه نیم لیوان اب می‌رفت ازم ، همچی که توی زایشگاه بنت الهدی شکمم کوچیک شد
نمیدونم چرا بیمارستانا نمیخوان برای سزارین بیهوشت کنن ، ساعت ۶ شام رو‌ اوردن پرستار بهم گفت دکتر زنگنه گفته سوپ بخور فقط ( من از شب قبلش هیچی نخورده بودم و ناشتا بودم) سوپو که خوردم پرستاره کم‌کم گفت احتمال زیاد سزارین‌میشی! 😐 خب مسلمون چرا زودتر نگفتی ناشتا بمونم بتونم بیهوش شم!
مامان مامان نیلا مامان مامان نیلا روزهای ابتدایی تولد
مامان مهدا👼 مامان مهدا👼 ۲ ماهگی
سلام مامان گلیا..بعد از یه هفته اومدم با تجربه زایمانم..
من ۲۴ ام آذر معاینه شدم پیش ماماهمراهم با دهانه رحم ضخیم و دوفینگر..
از۲۵ ام بعداز ظهر حرکتای گل دخترم کم و ضعیف شده بود و من منتظر موندم تا فردا صبحش که برم بیمارستان و ان اس تی بدم،،هیچ انقباض و دردی هم نداشتم،خلاصه صبح روز ۲۶ ام رفتم بیمارستان شهدا که نزدیک خونمون بود و با توجه به اینکه متفورمینی بودم و ۳۸هفته و ۴روز شده بودم گفتم میخوام ان اس تی بدم،گفتن به چه علت،منم علتشو گفتم و سریع فرستادنم بلوک زایمان،اونجا بلافاصله معاینه کردن و گفتن دوسانتی و باید بستری بشی چون احتمال داره بچه خفه بشه تو دوهفته آخر..منم که ترس کل وجودمو گرفته بود زنگ زدم به ماماهمراهم و گفتم اینجا دارن برام تشکیل پرونده میدن و میگن باید بستری بشی،ایشونم با توجه به اینکه میخواستم گلپایگانی زایمان کنم گفتن با رضایت شخصیت از بیمارستان بیا بیرون و برو گلپایگانی ان اس تی بده، ماهم راهی گلپایگانی شدیم و اونجا ازم نوار قلب جنین گرفتن و باتوجه به کاهش حرکت جنین دستور بستری دادن تا زایمان کنم،،،خیلی برام سخت بود که با دهانه رحم دو سانت و بدون درد و انقباض مجبور بودم به روش القایی زایمان کنم اونم طبیعی..خلاصه از ساعت ۲ بعدازظهر با سرم فشار دردام شروع شد و تا ۱۰ و نیم شب تو دوسانت گیر کرده بودم😓
مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
۳
ساعت ۹ شب درحالی که اون دوتا خانم دیگه داشتن از درد زایمان به خودشون میپیچیدن منم گرخیده بودم از شدت درداشون
شوهرمم چون استرس نگیرم از همون اول ماما همراه رو اوکی کرده بود که اگه یک درصد خواستم طبیعی زایمان کنم خیالم راحت باشه یکی باهام هست. اینم بگم که بنت الهدی از نظر رسیدگی از رضوی خیلی پایینتره ، من برج ۴ یکبار بستری شده بودم رضوی و عاااالی بود رسیدگیشون. مثلاً توی رضوی کمکی هاشون مثل پروانه دورت میچرخن ولی کمکی های بنت یکجورایی طلبکار بودن ، یه لگن میخواستن بذارن زیر مریض کلی تایم میبرد تا بیان بعدم که میذاشتن راهشونو میکشیدن میرفتن کمر مریض بدبخت خشک میشد رو لگن
خلاصه ۹ و ربع منو اوردن وسط زایشگاه سوند رو وصل کردن🫠🫠🫠🫠 کلی جیش داشتم ازصبح خجالت میکشیدم بپرسم میتونم ول بدم یانه 😂 اون شب هم بیمارستان بشدت شلوغ بود بشدت ، همچی که هنوز از زایشگاه بیرون نرفته بودم یکی دیگه رو روتختی که بودم بستری کردن. منم با یه خدافظی اون‌ دوتا بنده خدایی که داشتن درد میکشیدنو خوشحال کردم ، اخر از همه‌اومدم اول از همه رفتم اتاق عمل. توراه اتاق عمل دکتر زنگنه‌ خودشو رسوند خدا خیرش بده. توی اتاق عمل خیلی حس بدی داشتم ، میدونستم که بیحسم میکنن!
مامان نگارین زهرا مامان نگارین زهرا روزهای ابتدایی تولد
یه تجربه ی‌ پراسترس 😑 امروز غروب حدود ساعت ۷ بود که حس کردم دیگه باید زنگ بزنم دکترم . منشی گفت برو یه ان اس تی بده از بیمارستان به خود دکتر خبر میدن .
ماهم حاضر شدیم بجای بیمارستانی که قراره زایمان کنم و دکترم اونجاس ، رفتم بیمارستان پشت خونمون . دولتی تازه تاسیسه .
رفتم ویزیت شدم منو خوابوند روی تخت اصلا جام خوب نبود و اولین بارم بود ان اس تی میدادم . وسطاش مامای شیفتشون‌ اومد از همون دم‌ در شروع کرد استرس دادن که وااااای ضربان قلب بچه‌اصصصلا نرمال نیست‌ خیلی خطرناکه فورا ببرینش اتاق عمل باید سزارین بشه !!! من رسما داشتم سکته میکردم ازین همه استرس
خلاصه که مادرم و همسرم قبول نکردن و از هممون تعهد گرفتن اجازه دادن اومدیم بیرون . رفتم بیمارستان دکترم . در نهایت آرامش و محبت ان اس تی انجام دادن و معاینه کردن و گفتن هنوز وقتت نیست و بچه‌هم حالش خوبه
بیمارستان اولی هم انقدر وحشیانه معاینه م کرد کلی زخم شدم و خون اومد . وااااقعا‌ متاسف شدم بخاطر رفتارشون که اصلا ملاحظه حال یک‌زن حامله‌ رو نکردن و انقدر نسبت به شرایط بی توجه بودن . خیلی‌خیلی حس بدی بود واقعا فگر کردم دارم میزاعم دیگه 😥