۸ پاسخ

اون چیز سفید ها رو باید تمیز کنی وقتی میمونه داخلش میسوزه بچه من هر بار بازش میکنم میشورمش

خیلی از این پرستارا منحرف و مشکل دارن سعی کن پوشک رو خودت عوض کنی فقط

سفیدارو باید تمیز کنی بله سوراخه‌ عزیزم منم اولش ترسیدم ولی همینجوریه

دخترمن بازه سوراخش همچیش مثل ما ادم بزرگا سفیدیا قشنگ میشورم با دستمال پاک میکنم

مال دختر منم سفید داره میشورمشون
سوراخ که همه بچها دارن
ولی خب سعی کن به کسی اعتماد نکنی خودت بشور همیشه
من پسرم یساعت پیش دوستم گذاشتم هیچ وقت نمیبخشمش بیضه پسرم وفشارداده بود بعد فهمیدم پشت دستم وداغ کردم به کسی اعتماد نکنم

من تو اون سن دوسه روز یکبار باز میکردم کامل میشستم اون سفیدیاشو 😊از خود دکترش پرسیده بودم میگفتن حتما بشورید

نباید اصلا دست کاری کنی اگه میبینی مشکله خو ببرش دکتر دست کاریش نکن بچه رو

ولی ب سوراخش توجه نکردم هیچ

سوال های مرتبط

مامان جانان مامان جانان ۹ ماهگی
پارت سوم نامه زن به شوهرش در آستانه خیانت🥺
از تو نپرسید از بچه ها نپرسید!
من برای همیشه دختر لوس این خونه هستم!
وسایلو بردم تو اتاق، تو کمد قایم کردم
با هم شام خوردیم، نگران پدرم بود! گفتم بابا امشب نمیاد گفت میره خونه عمو! گفت باشه
زیاد پیگیر نمیشد شاید میترسید دروغ ما لو بره!
برای او حتی خیال زنده بودن پدرم کافی بود! زنده باشه وخونه عمو باشه!
قرص هاشو خورد، من فکر کردم چطور میزاریم تنها بمونه؟ اگه قرص هاشو زیاد بخوره؟ اگه بیفته زمین؟ و هزار اگه دیگه از ذهنم گذشت...
بغلش کردم و گفتم مامان! منو یادت نمیره؟
گفت چرا یادم بره بیست سال بزرگت کردم، تو دختر لوس منی، داری گریه میکنی؟
زار زار گریه کردم، برای اولین بار تو این روز!
تو دلم گفتم اخه یکی بعد پونزده سال زندگی منو فراموش کرد!
بعد دوتا بچه منو فراموش کرد!
پونزده تا بهار، پونزده تا پاییز!
حتی بچه هامم تا وقتی سیرن منو فراموش میکنن!
تو دلم گفتم و گریه کردم!
مادرم گفت، باز امتحانتو خراب کردی؟
تو دلم گفتم اره تو امتحان زندگی از یه زن باختم!
و گریه کردم؛ مادرم گفت اشکال نداره دوباره بردار، خودتو کشتی...
اشکامو پاک کردم؛ گفتم مامان من فعلا میرم
اومدم خونه، بچه ها خونه بودن!
مادرت نتونسته بود نگهشون داره، میبینی؟
فقط جلوی تو ادای مادر بزرگه مهربونو در میاره!
پسره پرسید شام چی داریم؟
گفتم چیه؟ ننه بزرگت شام نداشت بهتون بده؟
از تو یخچال یه چیزی بردارین!
چشاشون گرد شده بود!
چی به سر مامانه اشپزشون اومده بود؟
گفت چی بخوریم؟
رفتم کنار اوپن از ظرف میوه موز برداشتم و داشتم میخوردم،
گفتم نمیدونم یه چیز پیدا کن! موز بخور! دوتا موز پرتاب کردم سمتشون!
موز میوه محبوب توعه! همیشه باید تو خونه باشه،
مامان لیانا🪷 مامان لیانا🪷 ۱۳ ماهگی
سلام خانوما میشه راهنمایی کنید منو لطفا🙏💔💔💔💔
مابرای عیدفطررفتیم بیرون شهراونجا رودخونه داشت و هواسردبود دختربزرگم۷سالشه بچه همسنش دوتای دیگه هم بود بعددخترم گفت برم تو اب گفتم نه خیلی سردبود ابش بارونم میومد گفتم سرمامیخوری بعدشدت ابم زیاد بود گفتم خطرناکه یکی ازاون بچه های فامیلمون رفت توی اب بعد دخترم بهش گفته بود مامانت اجازه داده بری تو اب اونم گفته اره بعد دختر من گفته خوشبحالت مامانت مهربونه بعد مامان همون دختربچه که دخترعموی منم هست گفته چی مگه مامان تو مهربون نیست اینم خودشو یکم کج وکوله کرده گفته چرا بعد اینارو خواهرشوهرم به شوهرم گفته چون یکی ازخواهرشوهرام زنعموم هم هست انگاردختره من بانوه اون این حرفا رو زده
امروز وقتی شوهرم این حرف رو گفت خیلی بهم ریختم که چرا دخترمن اینجوری بگه اون دخترعمو اصلا براش هیچی مهم نیست یه ادم فوق العاده بی خیاله این کارش که اجازه داده از مهربونیش نبود چون یه بچه داره دوماه از دخترمن کوچیک تر یک ماهشه پی پی کرده بود میگفتم عوضش کن میگفت حالا باشه بعدا عوض میکنم توراهیم سخته راهم سه ساعت بودرسیدیمم گفت پوشکشو عوض کردی خندیدگفت نه حالا عوض میکنم با مثلا همون نوزادشو میزاره تو خونه بچه های کوچیک برش میدارن راش ببرن اصلا انگار انگار اینارو میگن که بدونین چقدر بی خیاله
حالا من موندم چه رفتاری نشون بدم از خودم اول ناراحت شدم بادخترم سرسنگین شدم بعدشوهرم گفت ازت راضی نیستم اگه بخوای بهش بی محلی کنی دخترمم یه جوری شده چشمم به کسی میوفته خیلی جوگیرمیشه نمیدونم چیکار کنم.
شرمنده اگه طولانی شد خواهرانه بهم مشورت بدین ممنون 🙏🙏🙏