سوال های مرتبط

مامان آرشا مامان آرشا ۲ ماهگی
# پارت چهارم زایمانم
رفتم اتاق عمل مث بی کس ها شده بودم دلم گرفته بود اصلا نمیترسیدم فقط ی حس عجیبی داشتم فقط میخاستم یکی بغلم کنه بگه من هستم تنها نیستی🥹
من بودم و ی زن مهربون دیگ
داشتیم حرف میزدیم ک ی آقا اومد سوال های مورد نیاز رو پرسید و گف برین داخل
رفتم داخل ی آقا اومد جلوم و گف بیا بریم
افتادم دنبالش رفتم🤣
ی اتاق باز شد تصورات اتاق عملی ک داشتم اصلا اون نبود ی اتاق کوچیک با ی تخت و معمولی اصلا ن چاقویی دیدم ن تیزی🤣🤣
دکتر مهربونم اومد بهم دست داد گف ببینین مریض من چقد خوشگله ☺️
منم گفتم مرسی مرسی💃🏻
تیم اتاق عمل خیلی مهربون بودن همشون مرد بودن هوامو داشتن
دکتر بیهوشی اومد امپول رو زد اصلا درد نداشت گف پاهات گز گز میکنه گفتم تا حدودی گف پس دراز بکش
دراز کشیدم ی آقا گف دستاتو ببندم؟؟گفتم نه گف پس نمیبندم و لبخند زد بهم
قشنگ حس آرامش میدادن بهم
گف اگه حالت تهوع اومد بهت بهم بگیا اصلا نترس باشه؟ گفتم باشه
بعد دکتر بیهوشیم گف دخترم شاید تنگی نفس بگیری نترس چیزی نیس تو نفستو راحت بکش گفتم چشم
☺️💃🏻