۵ پاسخ

نمیشه چیزای قطعی گفت ولی حرز امام جواد بخر نمازشو بخون و همیشه همراهت داشته باش محافظت میکنه از خیییلی چیزا

چله افتاده روت فک کنم
بااینکه ترسیدم پشمام داره میریزه ولی فضولیم نذاشت نخونم
حتما ی دعا نویس برو بعد زایمان رفتی بیرون شاید چیزی شده

هرشب سه بار آیه الکرسی بخون وراحت بخواب عزیزم

کنار خودتو و بچت قران داشته باش همیشه

سلام عزیزم
حتما بالاسرتون قرآن بذارید و موقع خوابیدن آیه الکرسی و ۴ قل بخونید
همچنین خرز امام جواد ع رو هم از یه جای معتبر بگیرید به گردن داشته باشید

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۱۰ ماهگی
امروز یاسین از صبح تا حالا دوساعت خوابیده . همیشه ساعت ۷ شب خواب بود تا حالا هم بیداره
دیگه دارم روانی میشم . خونه مامانم اینا بودم تا دو ساعت پیش خودشون هی میان بچه رو برمیدارن میبرن خونشون هی میگن گرمه خونت بچه اذیت میشه .
بعدم هی نظرهای چرت و پرت میدن
مثلا مامانم میگه چون براش زیاد کتاب میخونی بیش فعال شده ☹️
یا مثلا میزارم جلو تلوزیون میگن بزار ببینه آروم باشه
هی هم مامانم میاد از من میگیره شیرخشک براش درست میکنه میگه حتما شیرت یه چیزی خوردی بدش میشه بزار من شیرخشکش بدم .
دوباره گریه میکنه گذاشتم رو پام دارم بزور میخوابونمش اینم هی گریه میکنه مامانم میاد کنارش میشینه حرف میزنه میگم مامان نکن بزار خواب بره میگه نه منو میبینه حواسش پرت میشه آروم میشه گریه نمیکنه . خب مادر من داره هوشیار میشه .
هی هم میگه تو اعصابت خورد میشه یهو یه جای بچه رو محکم فشار بدی یه چیزیش میشه 🫤 انگار من مرض دارم
دیگه اخرشم اینقد گریه کرد و آروم نمیشد مامانمم تو هال بود من تو اتاق منم دیگه واقعا بهم ریخته بودم بلند داد زدم سرش بچم ترسید 😢 زد زیر گریه مامانم پریده تو اتاق هی میگه چیکارش کردی بچه رو بدش به من 🫤 انگار من قاتل جون بچمم
الانم مثل سگ پشیمونم چرا داد زدم بچم ترسید 😭 لطفا نیاید بگین چرا داد زدی و اینا چون خودم همینجوری عذاب وجدان داره خفم میکنه ، من خیلی با بچم بازی میکنم همش هم دارم ناز و قربون میرم و بوسش میکنم همه ی وقتم برای یاسینه جوری که همه میگن پریسا مادر نمونه اس اینقدر حوصله داره ولی دیگه واقعا امشب روهم در رفته بودم . نمیدونم چی شد اینکارو کردم 😔
مامانمم واقعا همیشه کمک حالمه و هیچ موقع اینقدر نظرهای چرت نمیداد امروز هی اینارو میگه من بیشتر عصبی شدم .
مامان یه دختر خوشگل🩷 مامان یه دختر خوشگل🩷 ۵ ماهگی
امروز آرایشگاه بودم برای ترمیم ناخنم..شوهرم بم زنگید گف بیا بچه گریه میکنه صدای گریه بچرو ک شنیدم وسط کار ناخنم پاشدم ..ناخنکارم هرچی گف دو دیقه دیگه تموم میشه بشین گفتم نه نمیتونم..با چ سرعتی اومدم خونه...دیدم شوهرم بچرو بغل کرده راه میره بچه انقد گریه میکنه ک چجور اشک میریزه سریع گرفتم بچرو محکم چسبوندم ب خودم حالا اشکم همینطور میریخت بچه یکم آروم شد دوباره چون گشنش بود گریه کرد
سریع بهش شیر دادم حالا مگع اشک من بند میومد😔یسره گریه میکردم از گریه من همسرمم گریه کرد..فک کنین امشب هر۳تامون کلی گریه کردیم...حالا من آروم شدم بچم کاراشو رسیدم آروم شد یاسر بچرو بغل میکرد گریه میکردازینکه نتونسته بود بچرو آروم کنه عذاب وجدان داشت..منم غر زدم سرش ک دوساعت نتونستی صدِ خودتو بذاری ک آروم کنی بچرو...خیلی شب بدی بود😔😔انقد گریه کردم ک چشام پف کرده سرم درد میکنه😔بعد دخترم آروم شد بغلش کردم کلی بوسیدمش و ازش معذرت خواهی کردم و بهش قول دادم ک دیگه ی دیگه تنهاش نذارم😔😭
من با دیدن اشک دخترم میمیرم و زنده میشم😭😭امشب گریه میکردم از نه دلم دعا میکردم ک همه بچها کنار مامانشون باشن و حالشون خوب باشه و سلامت باشن
دخترم خیلی باباشو دوست دارهااا فک نمیکردم اینطوری بیقراری کنه امشب😔😔😔 هنوز ناراحتم و اشکم دمه مشکمه😭