تجربه زایمان۱
اول از همه بگم چکار کردم دردام منظم شد. شنبه لکه بینی قهوه ای و خونی ام شروع شد. روزای بعدش دردای پراکنده و چند ساعته پریودی داشتمگ بعضی روزا هم هیچ دردی نداشتم. ورزش لگنی میکردم ولی. سه شنبه دکتر معاینه کرد و گفت هنوز بسته ای. اگر تا دوشنبه آینده دردت نگرفت با نامه برو بیمارستان. منم تصمیم گرفتم تلاش کنم تا دوشنبه دردام شروع بشه. شب اومدم خونه و یه دمنوش رقیق تخم شوید خوردم، فردا صبح بیدار شدم که شیاف گل مغربی استفاده کنم اما ترشح تخم مرغی خونی زیاد داشتم و نشد. حالم یجوری بود. با سختی زیاد کارای عقب مونده خونه رو انجام دادم، یکم ورزش کردم، حمام رفتم و داخل آبزن نشستم. یهو دیدم ا چه جالب من تقریبا هر یک ساعت یکبار درد دارم. یکم مطالعه کردم و تصمیم گرفتم از نقاط فشاری و تحریک نوک سینه برای نزدیک تر شدن و مرتب شدن دردام استفاده کنم. هر یک ساعت یک دقیقه نقطه هوگو و نقطه روی ساق پا رو تحریک کردم، نیم ساعت بعدش هم یک دقیقه تحریک نوک سینه. هر بار تحریک نیکردم انقباض و دردم میگرفت. تا ساعت ۶ فاصله ها رسید به هر نیم ساعت، ولی خیلی منظم نبود.
ادامه تاپیک بعدی

۶ پاسخ

ابزن زایمان چیه؟

دقیقا منم مثل شمام دوروزه مرسی ک ب اشتراک گذاشتی

وای یعنی تخم شوید واقعا انقد تاثیر داره ؟ مامای منم گفته موقع زایمان توی بیمارستان تخم شوید بیارم دم کنم بخورم

کجارو تحریک میکردی

دقیقا کدوم نقاط میشه که تحریک کردین متوجه نشدم

درخواستمو قبول کن تاپیکت بیاد برام

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان۲
خونه تنها بودم، میخواستم زنگ بزنم به مامانم بیاد پیشم ولی وقتی دیدم نامنظمه پشیمون شدم،به خصوص که روز قبل دکتر بهم گفته بود بسته ای. ساعت ۸ شوهرم اومد و به مامانم زنگ زدم و از دست هردوشون کلی گریه کردم، چون از صبح تنهایی درد کشیده بودم و روحیه ام حساس شده بود. تحریک نقاط فشاری دیگه جواب نمیداد، به جاش هر یه ساعت ۵ دقیقه تحریک نوک سینه انجام میدادم و هربار انقباضای وحشتناکی من رو میگرفت که با کیسه آب گرم رد میکردم. ساعت ۱۱ همسرم اصرار کرد که بریم بیمارستان. منم میگفتم هنوز زوده، الکی باید برم، حوصله ندارم و حالم بده ولم کن. بعد مامانم زنگ زد و فاصله دردام تقریبا هر۱۰ دقیقه بود، مامانم گفت باید بری بیمارستان. من میگفتم هنور مرتب مرتب نیست😂 اصرار خاصی داشتم فاصله ها دقیق باشه. رفتم سرویس و یه لکه بزرگ خون دیدم، اینجا خودمم ترسیدم و تصمیم گرفتم بالاخره برم بیمارستان. رفتم بیمارستانگ معاینه کرد و چهار سانت بودم خداروشکر
خلاصه با تجربه من ماساژ نوک سینه واقعا جواب داد
ادامه تاپیک بعدی
مامان بشری سادات مامان بشری سادات روزهای ابتدایی تولد
مامان جوجه نازم❤️ مامان جوجه نازم❤️ ۲ ماهگی
خب اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم
من دیروز صبح ساعت ۵ ربع کم صبح رفتم سرویس بهداشتی ترشح زیاد آبکی دیدم با رگه های خونی زیاد توجه نکردم و گفتم حتما ترشحات موکوسی شروع شده و تا چندروز دیگه زایمان میکنم چون من ۳۹ هفته و ۴ روز بودم و هیچ دردی نداشتم هیچی معاینه هم نشده بودم تا حالا
خلاصه رفتم خوابیدم دوباره ولی دستمال هم گذاشتم برای احتیاط دوباره رفتم سرویس بهداشتی دیدم ترشحات قهوه ای همراه با لکه های خونی دارم یه دردای کمی هم داشتم ولی خب توجه نکردم دوباره رفتم خوابیدم که ساعت ۶ دردام شروع شد و هرچی تایم می‌گرفتم دردام منظم نمیشد و هی بیشتر میشد اما منظم نمیشد تا ساعت ۸ونیم تحمل کردم دردارو و دیگه گفتم پاشم برم حموم و بعدش هم یه صبحونه بخورم برم بیمارستان
رفتم حموم قر کمر رفتم زیر آب گرم کمرمو ماساژ دادم و بعدش اومدم بیرون از حموم و همچنان دردام ادامه داشت اما دیگه فاصلشون رو نمیگرفتم ببینم چقدره مامانم روز قبلش اومده بود خونمون برام صبحونه آماده کرد که نتونستم جز یه لقمه چیزی بخورم شوهرمو از خواب بیدار کردم و لباس پوشیدم رفتیم بیمارستان.....
مامان آراد👼🏻💙 مامان آراد👼🏻💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم
خلاصه یه هفته مونده بود به زایمان اسهال شده بودم و از اونجایی که اینجا میخوندم که اسهال میتونه از علائم زایمان باشه کم کم خودمو آماده میکردم و میفهمیدم وقتشه😅
چهارشنبه ۱۴ آذر بود که ساعتای ۴ صبح با درد از خواب بیدار شدم دردم در حد دردای خفیف پریودی بود و هر ۱۰ دقیقه میگرفت چون دردای نامنظم زیاد داشتم اولش اهمیت ندادم تا ساعت ۵ شد دیدم دردام همینطور منظم و هر ۱۰ دقیقس تا ساعت ۶ همونطور تو تخت بودم و تحمل کردم ساعت ۶ دیگه پا شدم رفتم دوش آبگرم گرفتم(قبلا که دردام نامنظم بود دوش آبگرم که میگرفتم دردام تموم میشد)اما ایندفه همون ۱۰ دقیقه منظم بود بعد حمام، هیچی هم از دردم نمیگفتم به همسرم و مادرم ک هر ۱۰ دقیقس چون میدونستم خیلی هول میکنن و سریع میخوان منو ببرن بیمارستان😂
دیگه نزدیکای ساعت ۷ درد من هر ۵ دقیقه یکبار شده بود به مامانم گفتم و زنگ زدم به مامای همراهم گفت اگههر ۵ دقیقه یکباره یه چیز شیرین بخور و بیا معاینت کنم امروز خودمم شیفتم دارم میرم بیمارستان
مامان نیایش و نیلآی مامان نیایش و نیلآی روزهای ابتدایی تولد