۱۷ پاسخ

ویییییی ببین کی اومده گهواره

حمیده بانوی خودم😍😍😍
اصلا نخوندم تاپیکت چیه فقط عکست دیدم اومدم 😆

من پیام دادم نوشت من مادرت نیستم😭😂

😆😆😆ماه پیش تولدم بود شوهرم انگار نه انگار بعد چند روز رفتم شیرینی خریدم گفتم اینا برا تولدمه برام دو تومن به کارتم زد🤣🤣🤣تو معذوریت قرار گرفت

پس تکلیف منی ک بهم قرض داده چی پولشو نخاد🤣🤣🤣🤣

عهههه سلام اومدی
خوشومدی

خیلی باحالی عزیزم😘🤣
روزت مبارک عزیزم😘🌹🥳♥️

منم تازه فرستادمش برا شوهرم ببینم چی میگه 😁

سلام عزیزم روزت مبارک🥰♥️♥️
خوش اووومدی😍😍 گهواره بدون تو صفا نداشتتتت

سلام حمیده بانو روزت مبارک
خدا نکشت 😅میترسیم یابو برشون داره دیگه همیشه متوهم این جمله بمونن فکر کنن در خوشبختی مطلق داریم سیر میکنیم🤣🤣

چه عجب خانوم معلوم هست کجایی
اومدنت خودش کادو بود جیگررر

ویییی سلام بانو .. روزت مبارک ..شما کجایی دقیقا دیروز تو فکرت بودم گفتم خدایت این مامان مهدیار چرا اصلا نیست

ببخشید شما؟🤔🤔🤔 به جا نمیارم😏

😂😂😂😂منم هر سری بهش پول قرض بدم باید دوبرابرش و برگردونه بعد میگه تو خیلی نزول خوری منم میگم خدا گفته نزول بین زن و شوهر ایراد نداره 😂😂😂

سلام خانم خانما

عع عزیزم 😍😍😍🤩🤩خوش اومدی

خداییش از پول خودت خرج کرده بودی ک بدهی شو پس داد؟ 😂😂😂

تصویر

باشه الان میفرستم😂

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
الهی بمیرم پسر خواهرم که سیزده چهارده سالشه بیشتر مسئول شامه ولی گاهی روزا مثل امروز که باباش بیرونه باید از مدرسه بیاد ناهار درست کنه💔😭
گاهی به من زنگ میزنه خاله مثلا ناهار چی درست کنم شام چی درست کنم منم با حوصله توضیح میدم گاهی حتی بیست بار برای یه غذا زنگ میزنه 🥹
منم اکثرا باهاش شوخی میکنم میگم درکت میکنم شرایطتت مثل منه منم هر روز فکر میکنم غذا چی درست کنم گاهی میمونم گاهی به شوخی میگم تو اقلا باز دو‌تا بچه بدغذا نداری😝 مثل من شوهر بد ادا نداری 😝

ولی بعدش قلبم مثل یه کاغذ مچاله میشه از غم و غصه دلم میخواد بترکه 😭💔 میگم هم کلاسیاش از راه میان میگن مامان غذا چی داریم این باید بگه چی بپزم 😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔
خدایا خودت صبر بده قلبمو آروم کن بچه‌ها یه زخم تازه ان یه زخم رو باز که هر بار میبینی خونریزی میکنن 😭😭💔💔 هر بار دخترشو میبینیم انگار یه تیکه از قلبم کنده میشه میاد تو دهنم بمیرم براشون 😭😭 کاش میمردم این روزارو نمیدیدم 💔💔💔😭😭😭
مامان کیان مهر 🌞 مامان کیان مهر 🌞 ۴ سالگی
تا حالا شده یه کار اشتباه یا گناهی بکنید خدا در جا جوابتون رو بده ؟ 😆
من فکر کنم زیاد برام پیش اومده
ولی یه خاطره ای که هیچوقت یادم نمیره از جواب خدا به من اینه که یه روزی من و دوستام توی مسجد دانشگاه ( مذهبی نبودیم ولی نماز می‌خوندیم😄) که اونجا با یه دختره بحثمون شد .. یادم نیست چی گفتم ولی یادمه مسخره ش کردم .. کلا از این کار خیلی متنفرم و هرگز دیگه این کار رو نکردم ولی اون روز مسخره ش کردم و دختره هم هیچی نگفت و رفت ...
دقیقا فرداش خونه داداشم بودم و از اونجا میخواستم برم دانشگاعه... سر کوچمون یه جوب بزرگ بود خیلی بزرگ... وقتی میخواستم سرویس دانشگاه رو سوار شم و خیلی هم عجله داشتم چون فکر میکردم الان سرویس حرکت می‌کنه نمی‌دونم چی شد یهو تصمیم گرفتم از رو جوب بپرم 😆 قدم هم بلنده و طبیعتاً پاهام دراز ولی بازم پام به اونور جوب نرسید و با صورت خوردم کف خیابون جلوی سرویس 😫 تمام صورتم پر از خون ... همه اونایی که تو سرویس بودن اومدن پایین همه مغازه دارا رهگذرا....یکی آب می‌آورد یکی دستمال لیوان آب یادمه پر از خون شد ... تو اون لحظه که خوردم زمین چند لحظه همه جا سیاه شد و یهو قیافه اون دختره اومد جلو چشمم...یعنی تو همون ثانیه فهمیدم از کجا خوردم 🫠🫠 از همون روز به کارما اعتقاد پیدا کردم 😄 حالا الان که نزدیک ۱۸ سال گذشته ولی هیچوقت یادم نمیره اون لحظه رو .. که قیافه دختره عین فیلم از جلو چشمم رد شد .. امیدوارم بخشیده شده باشم 🤷🥴🥴
مامان آرتمیس مامان آرتمیس ۴ سالگی
مامان رکسانا مامان رکسانا ۴ سالگی
سلام خانما خواستم تجربه خودمو به اشتراک بزارم دو سه روز بود پسرم مریض شده بود می‌گفت گلوم درد می‌کنه و سردرد داشت فکر کردم ویروس جدید گرفته همسرم بردش دکتر با آمپول و دارو خوب نشد هیچی تازه تیم کرد شنیده بودم بچه ها غذا می خورند توی گلوشون می مونه و عفونت می‌کنه و باعث مریضی میشه و کسانی هستند که با روش های قدیمی که بلدن اونو رد میکنند به اسم تول گیر یا قاروق گیر منم گشتم یه پیر زنه که انجام میداد پسرمو بردم دست زد به گلوش گفت وای این خیلی مونده تو گلوش چند بار مثل ماساژ گلوشو فشار داد و بالا پایین کرد پسرم میگه انگار یه چیزی از گلوم رد شد شاید باورتون نشه ولی تب پسرم قطع شد و گلوش بهتر شد وقتی هم کوچیکتر بود اینجوری شد برم پیش یه خانم دیگه ای یه فوت کرد دماغ پسرم یه تیکه گردو از گلوش پرت شد بیرون برا دخترمم هم فوت کرد یه تیکه خیار شور پرت شد بیرون واقعا جلو چشم خودم اینکارو کرد خواستم بهتون بگم بعضی چیزا با یه درمان خیلی راحت رو ما قبول نمی کنم در عوض می ریم کلی دارو می‌دیم به بچه هامون که بدنشونم ضعیف میشه
مامان 💙دوتا فسقلی💙 مامان 💙دوتا فسقلی💙 ۵ سالگی
سر شب عرفان باباباش رفته بودن مغازه قرار بود من با ماشین برم دنبال عرفان خلاصه ساعت ۷ ونیم تقریبا بود راه افتادم سمت مغازمون پشت چراغ قرمز یه پژو اومد کنارم آقا این افتاد دنبالم من گاز دادم ازش دور بشم فک کرد میخوام باهاش کل بندازم شروع کرد به گاز دادن و دنبال کردن بدبختی آروم میرفتم آروم می اومد تا بهش برسم و...تا رسیدم به چراغ قرمز، سبز که شد اون اول راه افتاد مستقیم رفت من پیچیدم سمت چپ گمم کرد اومدم رسیدم دم مغازه شوهرم زنگ زد که کجایی گفتم رسیدم گفت سریع بیا خونه من اومدم خونه آقا منم مث جت راه افتادم سمت خونه که باز پشت چراغ قرمز همون ماشینه افتاد کنارم خیلی خیلی اتفاقی آقا من رفتم اون اومد من رفتم اون اومد من رفتم فلاکتی بود تو شهر ۱۲۰ تا میرفتم که گمم کنه نزدیک خونه پیچیدم تو یه کوچه که گمم کرد نمی دونید چنان طپش قلب گرفته بودم گوشام چناااان دااااغ شده بود فکر میکردم الانه که ازش خون بزنه بیرون میلرزیدم مث بید خدا لعنتش کنه یجوری جلوم میپیچید که انگار میخواست عمدا باهام تصادف کنه که من وایستم ولی من خیلی هواسم جمع بود حتی بهش گیر نکنم که بدبختم شم خدا لعنتش کنه رسیدم خونه لرز افتاده بود تو تنم