۳ پاسخ

سلام رفقا
اگر نمیدونی برای کوچولوت چه غذایی درست کنی بدو بیا گروهمون تو تلگرام
انواع غذا های کمکی + دستور پخت
@madar_1000
اینم لینکشه🫶🏻✨

از قدیم گفتن وقتی مادر شدی قدر مادرتو بیشتر میدونی .وپدر شدین قدر پدرتون رو بیشتر میدونین..پدر مادر نعمتن ..بچه ۱۰۰سالش هم باشه باز برای پدر مادر بچه س

خدا ان شا الله حفظش کنه برات تو‌رو‌هم برای نازگل‌جان..💚

سوال های مرتبط

مامان آریا مامان آریا ۱۴ ماهگی
دردودل...
از وقتی ازدواج کردم همیشه تو رویاهام وقتی زمانی رو تصور میکردم که بچه دار شدم یه دختر میومد تو نظرم ،همیشه تو رویاهام دختر میخواستم ، همیشه از خدا دختر میخواستم چون خواهر نداشتم و با مامانمم خیلی صمیمی نیستم ، همیشه دلم دختر میخواست تا بتونم براش مثل یه دوست هرکاری که برا خودم ارزو بوده رو بکنم...


قبل بارداری ۳ماه رژیم دختردار شدن گرفتم ، تو سونوی آن تی بهم گفت احتمالا دختره چقدر خوشحال شدم ، چقدر دنبال اسم دخترونه بودم ، چقدر تو اینستا لباسای دخترونه رو دیدم و ذوق کردم
تا اینکه سونوی ۱۸ هفته رفتم گفت زیاد مشخص نیست اما احتمالا پسره ، حتی یه درصدم فکر نکردم داره درست میگه و مطمئن بودم اشتباه کرده دوباره یجا بهتر نوبت سونو گرفتم میخواستم بشنوم که دختره تا اینکه اونم گفت پسره
چقدر ناراحت شدم انگار تموم ارزوهام خراب شدن اما برو خودم نیاوردم نخواستم بچم بفهمه من ناراحتم و چقدر شوهرم باهام حرف زد که پسر خیلی خوبه....


اما الان خیلی خوشحالم که بچم پسره و خداروشکر که پسره
تو جامعه ما حق با پسره حتی اگه حق با پسر نباشه ، همیشه زن مظلوم و ضعیفه حتی اگه رو پا خودش وایسه ،حتی اگه یه زن قوی باشه بازم تو جامعه ما ضعیفه ، حتی تو اکثر خانواده هام زن ضعیفه و قدرتی نداره حتی اگه اون خانواده مخالف نابربری حق زن و مرد باشن بازم مرد قویتر میشه

خدایا کمکم کن پسرم رو طوری تربیت کنم که اگه روزی ازدواج کرد تو خونه اش هیچوقت حتی برای یبارم که شده مردسالاری نباشه ، درکنار زنش با حق برابر زندگی کنه و هیچوقت زنش برا یه لحضه هم نگه کاش ازدواج نمیکردم ، کاش شوهرم منو درک میکرد ، کاش زورم به شوهرم میرسید و هزارتا کاش دیگه...
مامان گل پسر مامان گل پسر ۱۰ ماهگی
مامان ماهلین مامان ماهلین ۱۱ ماهگی
خانما میخوام یه درد و دلی باهاتون کنم مناز وقتی زایمان کردم مامانم پیشم بود یا من میرفتم خونه اونا بعد از ۲ ماهگی یهو بچم شیر و تو بیداری ول کرد نخورد من ۲۳ سالمه و هیچ تجربه ای تو این سن و حتی مامانم تاحالا به عمرش ندیده بودبچه دیگه تو بیداری شیر نخوره مجبور شدم بمونم خونه مامانمینا یا اون بیاد پیشم ۱۰ تا دکتر رفتم واسه دختر چند تا شون گفتن رفلاکس داره باید دارو بخوره چند بار دارو دادم ولی فرقی نکرد شیر خوردنش مامانم بیشتر من قلق شیر خوردن دخترم بلد بود تو خواب همیشه میترسیدم تنها باشم یه کمکی نداشته باشم مامانم از اون موقع تا حالا یا من میرم خونشون یا اون میاد شوهرم بچه داری بلد نیست وقتی هم میاد آنقدر خسته هست که شاید بتونه تا موقع خوابش بچم بگیره بچه من خیلی بدقلق هست تو این ۷ ماه و نیم دائم موقع خواباش گریه میکنه هیچ کمکی ندارم جز مامانم اونم داره همش بهم چی میگه بعضی موقع ها میگه بچه آوردنت برای چی بچه میخواستی چیکار تو داره سرمو میخوره کلا از وقتی زایمان کردم با شوهرم مشکل داشت که چرا کمک نمیکنه این مرد نیس و فلان ... به خدا دارم عاجز میشم اصلا این بچه هم خوب نمیشه که بگم خودم میتونم دیگه از پسش بر بیام دارم روانی میشم از کاراش یه حرفی هم بهش بزنم میگه رو زندگی تو دیونه شدم رو بچت دیونه شدم دائم پشت سر شوهرم پیش من حرف میزنه بدیش میگه منم به شوهرم زنگ میزنم که چرا این کار کردی چرا نکردی دعوامون میشه خدایا چرا این بچه خوب نمیشه واقعا دست تنها خیلی سخته بچم بزرگ کنم شما جای من بودید چیکار می‌کردید