۱۳ پاسخ

عجب..

حالا رایان هر روز میگه زنگ بزن فلانی دعوتش کنم بیام.چرا مهمون نمیاد خونمون‌.هرکیو میبینه دعوت میکنه بیاد خونمون مخصوصا اگه بچه کوچیکم داشته باشند ک بسیار بیشتر کلید میکنه بیاند.😄😄😄

نفس خیلی وقتا درو برای خواهرم باز نمیکنه میگه نیا تو خواهرم بیچاره اینقد ‌پشت در میمونه و سکوت میکنه تا خودش بره در باز کنه براش
شاید الان میگه نیان وقتی ببیندشون احساسش بهتر بشه

عزیزم 🥹
درخواست دادم قبول کن قشنگم

بالاخره چی شد بهاره حون مهمونی کنسل شد یا براهه😂😉
ب پسرت بگو اونا نمیان ولی ما میخایم بریم خونشون ببین چی میگه؟😂🤣

ب نظرم بیان خودش یادش میره توام اصلا کشش نده

سلام ازش دلیل بپرس که چرا دوس نداری بیان ؟بعدش در مورد اون علت باهاش صحبت کن .ولی دخترمنم گاهی از یان کارا میکنه .بدترش اینه که مهمونا بیان و بوقت چیزی بگن🤦‍♀️

عادیه ایلیا این کارو و کرده یه جوری گوشی بردار و صحبت کن که نیاین اینا ببین واکنشش چیه اون موقع نظرش عوض میشه ـ

کی میخاد بیاد؟؟؟

بگو برات خوراکی میارن میان باهات بازی میکنن
دختر منم گاهی اوقات ایندملی میشه ولی طرف و میبینه یادش میره کلا مارم یادش میره دنبال اونا ره میوفته😂

از خوبیای اومدنشون بگو مثلا قراره بیان و چقدر با هم خوش بگذرونین

بگو اگه میخوای برو خونه مامان بزرگ

از الان باهاش صحبت کن
آبروریزی نکنه

سوال های مرتبط

مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
دخترم خیلی مادرشوهرمو دوست داره
پری روز رفته اونجا
دیشب رفتم دنبالش گفت شام میخوره بعد شام
دیگه خبری نشد تا امروز غروب من ب همسایه مون گفتم بریم دنبال دخترم (مادرشوهرم گفته بود بیا دنبالش غروب میخوام برم بیرون)
زنگ زدم گفت گریه میکنه نیا منم لحنم یکم تند شد گفتم من نمیتونم اسنپ بگیزم پس خودتون شب بیاریذش خونه اگه نیاوردینش هم مهم نیست بمونع گفت نه کار دارم صبح بیرون گفتم من کاری ندارم اصلا کلا بمونه اونجا بچه نمیتونم اسنپ بگیرم بیام دنبالش



(یکی دوبار در ماه میره اونجا چون من هرچقدر سعی کنم نمونه تا ی ذره گریع کنه مادرشوهرم میگه بدار بمونه و این انقدر گریه میکنه تا بذارم بمونه و متاسفانه شوهرمم پشتم نیست میگه بذار بمونه


شوهرم زنگ زد میرم دنبال بچه گفتم نرو بذار بیینم مامانت وقتی بعد س روز میگه گریه میکنه بذار بمونه با چی میخواد بچه رو بیاره
گفت ماشین نداره گفتم ماهم ماشین نداریم چرا ب حرف من ارزش قائل نیستن وقتی بعد س روز میگم میام دنبالش با همسایه ک اسنپ ندم باز میگع بذار بمونه تو تربیت بچه دخالت میکنه من ی کاری میکنم با گریه چیزی ب دست نیاره اون بدتا یادش میده با گریع ب دست بیاره

خلاصه منو شوهرمم بحثمون شد ک میگفت تو مقصری منم گفتم باعث دعوای ما مامانته منکه نمیبخشمش هیچ وقت ایشالله جوابشو میبینه این دنیا

آسمون خدا ب زمین بیاد نمیذارم بچم دیگع شب اونجا بمونه گفت تو یار کشی میکنی و لجبازی این حرفا
منم گفتم اصلا مهم نیست چی میگی یا تو پشت منی یا مقابل من


ولی خیلی حرص خوردم چون حرفم فقط اینکه با گریه نمیخوام بمونه اگه قراره ی روز اونجا باشه خب باشه دیگه وقتی گریع کرد بهش بگید نمیتونه با گریع بمونع باید برگرده خونه و همیشه مقصرم