سوال های مرتبط

مامان یاسین ودلانا💖 مامان یاسین ودلانا💖 ۲ ماهگی
سلام منم زایمان کردم 🥰اینم تجربه زایمانم
صبح روز جمعه رابطه داشتیم بعدش صبحانه اینا خوردم رفتم حموم مثل همیشه زیر دوش اسکات زدم اومدم کمرم درد میکرد چون همیشه تو بارداری بعد از رابطه کمردرد میشدم گفتم واسه اونه تا بعد از ظهر کمردرد و درد لگن داشتم دراز می‌کشیدم بازم خوب نمیشد ساعت پنج اینا بود ول کرد باز نیم ساعت بعد گرفت اونجا شک کردم ولی بازم به کسی نگفتم رفتم بیرون تا جا خونه مادربزرگم اونجا دوباره گرفت اینبار دلمم درد میکرد لبامو فشار میدادم مادربزرگم که دیدم گفت زهرا درد داری میگفتم نه ماه دردی دارم چقدم گله کردم زایمان نمیکنم خسته شدم فقط ماه دردیه بعد اومدیم خونه پیاده ده دقیقه راهه اونجا به شوهرم گفتم درد دارم شاید درد زایمان باشه شوهرم گفت بریم بیمارستان پس منم تاپیک گذاشتم که درد دارم و اینا خانوما گفتن درد زایمانه برو ولی چون اطرافیان همیشه میگفتم زهرا اگه درد داشتی زود نرو بزار درداتو تو خونه بکشی منم نرفتم اومدیم خونه دردام بیشتر شد پشتم خیلی درد میکرد تو خونه راه میرفتم هر پنج دقیقه یکبار می‌گرفت من خنگم هنوز نرفته بودم بیمارستان نمی‌تونستم بشینم موقع درد خودم قر میدادم از درد پشتم خیلی درد میکرد شوهرم رفت دنبال عمم که بیاد پیشم آماده بشیم کم کم ساعت 11شب بود عمم اومد من داشتم داد میزدم از درد ازم پرسید از کی درد داری گفتم از صبح گفت بریم بیمارستان زنگ زد بابام اومد رفتیم بیمارستان هاشمی نژاد تو ماشین دراز کشیده بودم نمی‌تونستم بشینم رسیدیم از توماشین همینجوری تخت آوردن گزاشتنم روش بردن زود معاینم کردن گفتن فوله زود بردنم اتاق زایمان رو تخت زایمان لباسام عوض کردن دیگه کیسه آبم زدن
مامان مهوا مامان مهوا ۱ ماهگی
#پارت اول زایمان طبیعی
تاپیک‌های قبلی که در مورد زایمان طبیعی هم گذاشته بودم بخونید چون من از اول دنبال زایمان طبیعی بودم اما چه‌ام هم خیلی بالا بود و دو دور بند ناف دور گردنش بود اما موقع زایمان دیدیم که سه دور دور گردنشه اما شل س مشکلی برای زایمان ایجاد نمی‌کرد، دیروز از صبح چندین بار توی تشت بعد تو لگد کرده بودم و تقریباً یک هفته بود که ورزش‌ها رو به صورت خیلی جدی و شدید انجام می‌دادم، ساعت ۲۰ دقیقه به ۷ صبح با یه سرفه حدود یک استکان آب ریخت روی تخت که حدس زدم کیسه آ** پاره شده رفتم دستشویی و دیدم که بله نشتی دارم ادرار نیست بدون رنگ بدون بوئه و تشک‌های خونی وجود داره هنوز هیچ دردی شروع نشده بود، تا همسرم از خواب بیدار بشه و آماده بشیم برای رفتن به بیمارستان حدود یک ساعتی طول کشید و توی این یک ساعت من هیچ دردی نداشتم اما آبریزش به صورت مداوم داشتم، ساعت تقریباً هشت و نیم سیدم بیمارستان توی راه بیمارستان یواش یواش انقباضا داشت شروع می‌شد
مامان زینب سادات مامان زینب سادات ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی قسمت اول
زایمان اولمو بچه هم دختر هستش
نمیدونم ولی قبل از زایمان و حاملگی میخواستم فقط تحت هر شرایطی بچه رو طبیعی بیارم بخاطر همین پیش یکی از دکترایی که خیلی به سختی مگر واقعا جون بچه یا مادر در خطر باشه سزارین میکنه
قبل زایمان دیگه از هفته ۳۴ به بعد یکمی دلهوره و اینا داشتم ولی سعی کردم بهش فک نکنم و ورزشامو پیاده رویام به طور کامل هر شب بعد ۳۶هفته ی کامل انجام میدادم دیگه پزیرفته بودم ولی اصلا ادم تا زایمان نکنه نمیدونه که چجوریه
۳۸ هفته و۴ روزم بود یکمی بعد از ظهرش درد داشتم ولی اصلا درد زایمان نبود مثل درد پریود بود و کمرم درد میکرد یکمم دلم صبحونه رو خیلی دیر خورده بودیم دیگه شام و زود خوردیم ساعت ۶ونیم ۷ بود شام و خوردیم بخاطر دل دردم هنوز سفره رو جمع نکرده بودیم کامل نشستم ۳ ۴ دقیقه ای رفتم به حالت سجده و ۴دستو پا که یکم دلم اروم بگیره یهو یه تپ صدا کرد و کیسه ابم پاره شد و سریع رفتم سمت حموم و پاهامو شستمو استرس شدیدی گرفته بودمو گریه میکردم
مامان شاهان🩵 مامان شاهان🩵 ۲ ماهگی
مامان علیسان مامان علیسان ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۶ هفته و خرده ای رفتم دکتر برای معاینه لگن گفت دو سانت بازم و لگنم عالیه برای زایمان
تقریبا درد پریودی داشتم و گاهی می‌گرفت و ول میکرد
۳۷ هفته و یک روز بودم که هر ۵ دقیقه یه بار یه دردی یکم بیشتر از درد پ یودی منو می‌گرفت و ول میکرد و بعد چند ساعت کلا نامنظم شد ولی درد داشتم
صبح بعدش رفتم سرویس لکه خون دیدم چون معاینه شده بودم گفتم شاید از اونه ولی خواهرم گفت برم یه ان اس تی بدم خیالم راحت بشه رفتم بیمارستان شرح حال دادم اول معاینه کردن گفت ۴ سانت بازی و خونریزی داری
زنگ زدن دکترم و دکتر گفت بستریش کنید
بستری شدم بهم آمپول فشار زدن و ۶ سانت بودم کیسه ابم پاره شد و دردام خیلی بیشتر شد و قابل تحمل نبود خیلی اماده کرده بودم خودمو که داد نزنم و تموم زورمو بدم ولی اون لحظه واقعا دردش قابل تحمل نبود برام درد آمپول فشار خیلی بیشتر از درد فشار طبیعیه
خلاصه خیلی زود ۱۰ سانت شدم و بعد هر بار فشار اومدن با تموم وجودم زور میزدم پرستار از رو شکمم محکم فشار میداد و من زور میزدم
که بلاخره سر بچه اومد و زایمان کردم ساعت ۳ بستری شده بودم و ساعت ۴:۳۰ زایمان کردم
من خیلی زود رفتم اگه دردامو تو خونه می‌کشیدم و آمپول فشار نمیزدن شاید راحت بود زایمانم و اینکه من هنوز نه ورزشم نه پیاده روی رو هم شروع نکرده بودم
و بخاطر همینا خیلی پاره شدم و بخیه خوردم