بلاخره وقتش شد بیام از زایمانم براتون بگم 😊
تجربه زایمان سزارین :
من برای ۹ فروردین نامه سزارین داشتم اما خب پسرم عجله داشت زودتر بیاد پیش مامانش🥹❤️
۶ فروردین بود من مثل هر روز صبح که بیدار شدم کار های خونه رو انجام دادم و طرف های ظهر بود که رفتم دوش گرفتم و اومدم ناهار خوردم میخواستم سفره رو جمع کنم که کمر دردم شروع شد یکم دراز کشیدم که بهتر شه اما بهتر نشد دردم شبیه به درد پریودی بود و قابل تحمل ، به همسرم گفتم حس میکنم امروز زایمان میکنم
رفتم موهامو سشوار کشیدمو آرایش کردم
درد هام داشت بیشتر می‌شد و ترشح کشدار داشتم که حس کردم کیسه آبه
در این فاصله که آماده شم به همسرم گفتم ساک زایمان رو آماده بزار و خونه رو کمی مرتب کن
از شانس بد من اسانسورمون خراب شده بود
خونمون هم طبقه هفتمه🫠
چند تا شکلات شیرین خوردم اما تکون ها بچه رو حس نکردم نگران شدم و به همسرم گفتم بریم بیمارستان نوار قلب بگیریم
آروم آروم هفت طبقه رو اومدم پایین
رفتیم بیمارستان و بعد از معاینه فهمیدیم کیسه آب سوراخ شده و گفتن باید بستری بشی تا دکترت بیاد . واسم سوند گذاشتن
اینم بگم اصلا درد نداشت فقط یه حس سوزش مضخرف بود که بعد چند دقیقه اوکی شد
در این فاصله همسرم زنگ زد که خانواده ها بیان
نزدیک اذان مغرب بود که دکترم رسید😍

تصویر
۹ پاسخ

لایک کنید بالا بمونه 🎀🩷
تجربه سزارین پارت دو :
لباس هامو عوض کردمو لباس مخصوص اتاق عمل رو پوشیدم
دکترم اومد کنارم و با خنده گفت خب دختر جان صبر میکردی من افطار بخورم بعد بیام 😁
رفتیم سمت اتاق عمل . پرسنل اتاق عمل که دو تا آقا و یه خانم بودن وقتی دیدن من خیلی استرس دارم کلی باهام شوخی میکردن
همش میگفتن خوش به حالت بچت سر آنان داره به دنیا میاد 🥹❤️ منم همش تو دلم آیت الکرسی میخوندم که استرسم کم بشه
دکترم اومد دستمو گرفت بهش گفتم خیلی استرس دارم گفت اصلا نگران نباش بهت قول میدم یه عمل خیلی خوب رو تجربه کنی
آمپول بی حسی رو هم زدن اینم بگم خیلی میترسیدم از آمپول بی حسی اما اصلا درد نداشت فقط در حد همون سوزش بود
کم کم پاهام گرم شد و دکترم کارشو شروع کرد
صدای اذان داشت از تو راهرو بیمارستان میومد که دکتر گفت به به چشاشو نگا
شبیه مامانش چشم درشته 🥹😍
بعد چند دقیقه پسرمو آوردن و گذاشتن رو قفسه سینم گفتن تماس پوست با پوسته
همش قربون صدقش میرفتمو بهش میگفتم خوش اومدی تو گوشش آیت الکرسی میخوندم 🌱
فشار شکمی رو که دادن حس کردم عضلات قفسه سینم گرفته و نمیتونم نفس بکشم
عضلات گردنم گرفته بود حس کردم قلبم درد میکنه همش میگفتم نفسم نمیاد که بهم گفتن همه چی اوکیه سعی کن نفس عمیق بکشی و به خاطر فشار های شکمی حس میکنی قفسه سینه ات سنگینه
پسرمو از رو قفسه سینم برداشتن و دکتر شروع کرد به بخیه زدن
همزمان که داشتن بخیه میزدن داشتن درباره سریال پایتخت صحبت میکردن منم گوش میدادم 😂
خلاصه عمل تموم شد و بردنم ریکاوری
تو ریکاوری بچه رو آوردن و گذاشتن رو سینم که شیر بخوره
تقریبا ده دقیقه تو ریکاوری بودم که اومدن و بردنم بخش

لایک کنید بالا بمونه 🫶🏻🌱
تجربه سزارین پارت سه :
همش حس میکردم قفسه سینم سنگینه و نفس کشیدن برام سخته به خاطر همین واسم اکسیژن وصل کردن
خانواده هامون ،همسرم همه اومدن کنارم
همه میگفتن نسترن پسرت کپ خودته 🫶🏻😍
پرستارا میومدن میگفتن ورژن پسرونه خودتو به دنیا آوردی 🥰
کم کم خانواده ها رو بیرون کردن و فقط مامانم پیشم موند . پرستار اومد و فشار شکمی داد و شیاف گذاشت که چون هنوز بی حس بودم چیزی متوجه نشدم
بار دوم که اومد برای فشار شکمی یکم درد داشت ولی هنوزم بی‌حسی کامل از بین نرفته بود و دردش قابل تحمل بود
بهم گفتن ساعت چهار صبح میتونی مایعات رو شروع کنی
خیلی کمر درد داشتم و دوس داشتم به پهلو بخوابم ولی از درد نتونستم
هر طور بود تا ساعت چهار صبح گذشت و شروع کردم به مایعات خوردن
من دو تا لیوان چایی نبات خوردم یه لیوان هم نسکافه خوردم
پرستار اومد و گفت ساعت هفت آماده باش که باید راه بری تا اون موقع سعی کن بشینی که راه رفتن برات راحت تر بشه
به هر سختی بود بلند شدم نشستم و با خودم میگفتم نسترن الان فقط خودت میتونی به خودت کمک کنی که زودتر سرپا شی
اولین راه رفتن سخت بود ولی قابل تحمل
واسه اونایی که خیلی از درد بعد زایمان میترسن باید بگم دردش برای من قابل تحمل بود
من پمپ درد نگرفتم با شیاف و مسکن هایی که بهم میزدن دردم کمتر میشد
در کل عمل خوبی داشتمو راضی بودم
فقط اینو بگم که من بخاطر کمردردی که داشتم همش دوس داشتم بشینم هر چقد بقیه میگفتن دراز بکش گوش نمی‌دادم میگفتم وقتی میشینم درد بخیه هام کمتر میشه ولی شما اشتباه منو نکنید چون من الان کمردرد هام داره خودشو نشون میده

خداروشکر عزیزمم به سلامتی زایمان کردی و این عملو پشت سر گذاشتی😍

مگ کیسه اب سوراخ بشه ترشح میاد؟؟ مگ نباید فقط اب رقیق بیاد؟

کدوم بیمارستان زایمان کردی؟دکترت کی بود؟

واای خوشبحالت منک مردمو زنده شدم.تو اتاق عملم هنوز کامل بی حس نشده بودم تا دکتر برش زد ی مقداری حس کردم و جیغم رف هوا همون لحظه دکتر بیهوشی فکر میکنم داروی خواب اور بهم زد و من تو ریکاوری با درد و لرز شدید بیدار شدم :( از سزارین فقط دردهاش یادمه🥲

عزیزم میشه بگی چند هفته زایمان کردی؟و اینکه وزن نی نی چقد بود؟

بسلامتی عزیزم‌مبارک باشه❤️

میشه از درد بعد از سزارینت بگی
مثل پریودی بود اونم یا بدتر

سوال های مرتبط

مامان قلمبه🐣👶🏻(حامی) مامان قلمبه🐣👶🏻(حامی) ۱ ماهگی
سزارین پارت پنجم📌
توی ریکاوری هم حالم واقعا اوکی بود پاهام که خب طبیعتا حسی نداشت و زودتر دوست داشتم برم بخش.انگار یک ساعت و نیم توی ریکاوری بودم
دیگه توی همون بیحسی دوبار شکمم رو فشار دادن.درد خیلی کمی حس کردم که قابل تحمل بود. دیگه هم نیمدن فشار بدن.
بعدش رفتیم بخش اون قسمت که همسرم بچه رو دید اونم یه تراژدی بود برای خودش😁

تا چند ساعت بی حس بودم اثر بیحسی که رفت درد دلم شروع شد.اینم بگک من دکترم مخالف پمپ درد بود و من پمپ دردی نداشتم❌❌❌
اولین تزریق رو زدم که مرفین بود و چند ساعتی اوکی بود بعدش شیاف گذاشتن و یکی دوبار دیگه باز تزریق کردن.
من پنج صبح دردم به اوج رسید که اخرین و قوی ترین مرفین رو زدن که من یک روز کامل خوب خوب بودم.
اولین راه رفتن سخت بود اما شدنی.درد داشت اما نه که نتونی از پسش بربیای.

الان روز سوم من دردی ندارم اما موقع بلند شدن و راه رفتن خیلی سختمه که اونم طبیعیه هفت لایه شکم بریده شده و قرار نیس بی درد باشه

بیمارستانمم بیمارستان نیکان اقدسیه بود که من راضی بودم از رسیدگی

اگر سوالی دارین همین پست بپرسین📌🩷
مامان TAHA 💕 مامان TAHA 💕 ۱ ماهگی
سلام منم اومدم از تجربه زایمانم بگم اول رفتم طبیعی بعدش سزارین اجباری شدم
پارت اول
از خواب بیدار شدم رفتم سرویس اومدم بیرون دیدم کمرم داره شدید تیر میکشه زیر دلمم درد گرفته نتونستم راه برم رفتم دراز کشیدم یه 20 دقیقه ای بعد که اومدم از جام پاشم یه دفعه ای کلی آب با ترشح بی رنگ ازم خارج شد هم دامنم پر شد هم تخت همینجوری هم داشت می‌ریخت ازم خلاصه کیسه آبم پاره شده بود زنگ زدم دکترم اونم گفت خودتو برسون زایشگاه که منم اول یه ساعتی رفتم حموم بعدش حرکت کردم سمت زایشگاه اولش درد پریودی داشتم اما کم کم درده بیشتر شد تا جایی که نمیتونستم خودمو کنترل کنم انقدر درد داشتم بدنم خودش می‌لرزید فقط گریه میکردم و به درو دیوار چنگ میزدم از ساعت 8 و نیم شب درد داشتم تا ساعت 12 ظهر روز
انقدر اومدن معاینه کردن که دردام بعد هر معاینه بیشتر می‌شد جوری که دلم میخواست زمین دهن باز کنه منو ببلعه چند باری جیغ زدم از درد که دیگه اونم تحملم تموم شده بود یه متخصص اومد معاینه کرد گفت 8 سانت بازی کم کم ببرینش رو تخت زایمان تو اون مدت که بخوان ببرنم من همون جا بعد هر درد تا ادرار نمیومد درده آروم نمیشد هر چند ثانیه یه درد بد داشتم
حس مدفوع هم داشتم آخرش که بردنم رو تخت زایمان ...
مامان کوروش🫀 مامان کوروش🫀 روزهای ابتدایی تولد
مامان جوجو 🐥 مامان جوجو 🐥 ۳ ماهگی
تجربه زایمان من:
من قرار بود طبیعی بچه رو به دنیا بیارم. ۳۸ هفته و ۳ روز بودم که رفتم ویزیت هفتگی پیش دکتر. بهش گفتم چندوقته لباس زیرم خیس میشه. دکتر گفت شاید نشتی کیسه آب داری و باید معاینه بشی. همونی که میترسیدم. رو تخت خوابیدم و آماده شدم برای معاینه که چشمتون روز بد نبینه. انقدرررر درد داشتم که نفسم گرفت. اخرشم دکتر گفت دست من اصلا داخل نرفت :/ گفت باید تست امینوشور بدی و احتمالا کیسه آبت نشتی داره. یه نامه هم داد ببرم اورژانس برای بستری و زایمان. منی که اصلا آماده نبودم، فقط خودمو فحش میدادم که چرا گفتم لباس زیرم خیس میشه :/ زنگ زدم شوهرم و مامانم و مادرشوهرم هم اومدن که اگر واقعا بستری شدم تنها نباشم. انقدر حالم از معاینه و دردش بد شده بود که همونجا وصیت نامه مو گذاشتم جلوی چشم تو گوشی :| چون میدونستم این دردی که معاینه داشت، زایمان خیلی ازش بدتره. مخصوصا که من درد زایمان نداشتم و مطمئنا باید با امپول فشار بچه رو به دنیا میاوردم....
ادامه در پست بعدی
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۲ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۹ هفته و ۵ روزم بود که به بیمارستان رفتم و چون علائم زایمان رو نداشتم و دکترم گفته بود اگه دردت گرفت که هیچی ولی اگه درد نگرفت برو این نامه رو به بخش زنان و زایمان نشون بده که بستریت کنن ،بلاخره بستری شدم هر چقدر هم که بهم آمپول فشار زدن تو بیمارستان دردم نگرفت دکتر خودش اومد گفت یکم دوز داروهارو ببرید بالا و پرستارای بخش هم بهم توصیه میکردن که شربت زعفران غلیظ بخورم که اونم جواب نداد کلا هیچ دردی نداشتم ولی با آمپول فشار به زور ۳ سانت شدم که دردام بعد از یک روز بستری شروع شد ولی اونقدری نبود که زایمان کنم چون سابقه فشار بالا رو هم داشتم دکترم اومد و خودش کیسه آبم رو پاره کرد و دردم از اون موقع به بعد شروع شد که به غلط کردن افتاده بودم و به دکترم گفتم که سزارینم کن گفت تا اینجا خوب پیش اومدی باید صبر کنیم که زودتر زایمان کنی از ساعت ۱ ظهر تا ساعت ۷:۳۰ درد کشیدم ولی ارزش داشت چون الان پسرکوچولوم بغلم و خداروشکر میکنم که صحیح و سالم تو بغلم دارمش ولی واقعا زایمان طبیعی درسته که یه روز درد داره ولی الان من هیچ دردی ندارم و میتونم خودم کارای خودم رو بکنم
مامان آوش مامان آوش ۲ ماهگی
سلام به همگی من دو روز پیش زایمان کردم و به رسم گهواره اومدم تجربه بزارم ، من از بی حسی اپیدورال استفاده کردم و البته خیلی راضی بودم، صبح ساعت ۷ و نیم حدودا دردام شروع شد، انقباضاتم میگرفت و ول میکرد ولی منظم نبود، یکم کارامو کردم صبحانمو خوردم، خونمو مرتب کردم ، شک داشتم که درد زایمان باشه، رفتم یه دوش گرفتم اومد و دیدم خوب نشد و داره دردام بیشتر میشه، وسایلمو جمع کردم و رفتم بیمارستان، ساعت ۱۲ حدودا بیمارستان بودم، معاینم کردن ۳ و نیم سانت بودم، روز قبلش دکترم معاینه کرده بود و ۳ سانت بود،کیسه آبم رو پاره کردن همون وقت که اصلا درد نداشت و سرم فشار وصل کردن، بعد از سرم فشار دردام یل زیاد شد، اینجاش یکم سخت بود ، دیگه مامام اومد و بردم ورزش و گفت اگه اپیدورال میخوای باید حداقل ۵ تا ۶ سانت باز باشه ، با ورزش به سختی و دردناکی رسیدم به ۵ و نیم و دکتر بی حسی اومد ، وقتی بی حسی رو زد دیگه آب بود رو اتیش ، همه دردام رفت ، خیلی خوب بود، خیلی ضعیف انقباضاتم و حس میکردم، که بهم گفت هر موقه حس کردی فشار بده ، انجام دادم و اصن یه رب بعدش ۹ سانت بودم ، دکترم اومد و اینجا باز انقباظات رو بیشتر حس میکردم و دردناک بود ولی به دردناکی قبل بی حسی نبود، هر کاری گفتن انجام دادم و ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم، همینکه زایمان کردم درد انقباظات تموم شد، و دکتر شروع کرد بخیه زدن، که یه حس سوزن سوزن حس میکردم ، بد نبود، و تمااااام ، رفتم بخش و حالا اثر بی حسیا رفته هیج مشکلی ندارم ، فقط بخیه هام درد میکنه
مامان فسقلی🐰 مامان فسقلی🐰 روزهای ابتدایی تولد