تجربه من از زایمان طبیعی
اول بگم ک من از۳۷هفته ختم بارداری بودم بخاطر فشاربالا ۴بارمعاینه تحریکی شدم ولی دردم میگرفت کم بودوقطع میشد دکترم تعجب کرده بود چرااینجوریم میخواست کیسه آب بزنه که باکیسه پاره برم بیمارستان قبول نکردم گفتم فشارم کنترله دفع پروتئینمم اونقد بالانیست تا ۳۸هفته صبرمیکنم دکترم گفت مشکلی نداره اخرین معاینه دوشنبه بود که یکم لکع بینی داشتم ولی درداونقدی نداشتم و بازقطع شد گفتم تا شنبه صبرمیکنم اگه دردم نگرفت میرم بانامه دکتر بیمارستان برای بستری
دردای پریودی خفیف داشتم ولی زیاد نمیشد سشنبه بابام گفت میاین بریم لب دریا گفتیم بریم پیاده تقریبا ۴۰دقه راهه ومن گفتم پیاده بریم اولش قبول نکردن بعد گفتن باشه پیاده میریم این راهوپیاده رفتیم ب اصرار من پیاده هم برگشتیم حس میکردم بچه پایین اومده بخاطر پیاده روی زیاد یهویی مامانم میگفت تاشب زاییدی که بازم درداونقدی نداشتم معاینه هامم همه دوسانت بودم پنجشنبه شب حدودای ۱۰بود خوابیدم همش ی حس خاصی داشتم از صبم دردام یکم بیشتر شده بود ولی توجه نمیکردم یهو ساعتای ۱بود ازدرد زیاد باجیغ بیدارشدم همش احساس ادرارداشتم ولی ادرارم نمیومد درداممم هی بیشتر میشد دوش گرفتم اماده شدم ب مامانم گفتم بریم بیمارستان دردام زیاد بود ولی منظم نبود رفتم معاینه کردن گفتن هنوز دوسانتی ان اس تی گرفتن گفتن برو خونه تا ۶صب یا دردت قطع میشه یا بیشتر هروقت هر۱۰دقه ۳تا درد۳۰تا۴۰ثانیه ای داشتی بیا
برگشتم خونه ۳ونیم بود دردام همش بیشترمیشد گریه افتادع بودم انقد دردم زیاد بود فراموش کردم ب ماماهمراهم خبربدم به خودم میپیچیدم از درد یهو ۴ونیم رفتم سرویس دیدم خونریزی دارم دوباره رفتم بیمارستان تامعاینه کرد گفت دیر اومدی فول شدی

۱۲ پاسخ

برو سر تخت زایمان خودشونم تعجب کردن یهو چیشد تو ی تقریبا ۲ساعت فول شدم چون ب من گفتن شکم اول دیر پیشرفت میکنه اینجا بمونی اذیتی زنگ زدن دکتر فوری اومد ومن همش احساس میکردم زوربهم میاد دکتر چک کرد گفت خیلی بالا نیست چندتا زور خوب بدی اومده قبلش ضربان قلبش اومد گوش کنه نبود هرچی گشت پیدا نکرد گفت پهلوشوگشت بازم پیدا نکرد گفت زود باش زور بده به ماماهام گفت وسایل احیا بیارین بچه خفه شده ضربان نداره من میلرزیدم میگفت زور بده یکی اومد بالا فشار میداد شکمم بی حسی زد برش داد باکلی فشار وزور دست انداخت بچه رو کشید بیرون بندناف پیچیده بود دور گردنش احیاکرد گذاشت زیر دستگاه تنفس صداگریش دراومد یه نفس راحت کشید اومد بخیه های منو زد بخیه هم زیاد خوردم چون عجله ای شدوبچه باید زودمیومد
این شوک و استرسو برادشمنمم نمیخوام
بااینکه تایم پروسه زایمانم کم بود ولی استرس اخرش لرز بدی به تنم انداخت
انشالله همگی زایمان راحت و بدون استرسی داشته باشین
اینم بگم بچه که اومد دردای شدید تموم میشه و دردبخیش خیلی کمه قابل مقایسه با اون درد اولیه نیست سبک میشی

خداروشکر که هردو حالتون خوبه عزیزم مبارک باشه❤ دکترت کی بود؟ کدوم بیمارستان رفتی؟

خداروشکر به خیر گذشت و نی نیت الان سالمه عزیزم

خداروشکر که الان نی نی سالم بغلته😍 ماشاءالله زود فول شدی ورزش می کردی تو بارداریت ؟

خداروشکر ک بخیر گذشت و جفتتون صحیح و سالم هستین 😍💕🫶

اخی عزیزم بازم خداروشکر نی نی به سلامتی اومده 🩷
کدوم بیمارستان رفتین؟

مبارک باشه عزیزم
ان شاألله قدمش خیر باشه ،🤗❤️

به سلامتی انشاا خوش قدم باشه واسه منم دعا کن زایمانم راحت باشع

اوخی عزیزمم انشالله پا قدم خوبی داشته باشه و همیشه‌تنتون سلامت باشه😍❤️

خداروشکر که هردوتاتون سالم هستین .. قدمش پر خیر و پرکت باشه عزیزم ❤️برا منم دعا کن دردم بگیره

وای خدا چه استرسی کشیدی

🥺🥺🥺🥺🥺🥺

سوال های مرتبط

مامان کیان4سال وکسرا مامان کیان4سال وکسرا ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت اول.
سه شنبه 6آذر بعلت ورم الکی دکتر معاینه تحریکی برام انجام داد تا توی 39 هفته تکمیل زایمان کنم و شیافت گل مغربی هر 12 ساعت بخاطر نرم شدن دهانه رحم و رابطه ودوش آب گرم روزی 2بارو پیاده روی گفتن انجام بدم..بعد از معاینه تحریکی اولش لکه های قهوه ای مث پریودی بود بعد قطع میشد. ناگفته نماند من 2سانتم باز بودم ک فقط دردای پریودی داشتم. بعد پیاده روی و پله زیاد رفتم روز پنجشنبه بودیهو حس درد بدی تو مثانه ام داشتم. رفتم دوش گرفتم و خوابیدم. اخرای شب حدودا ساعتای 5 صب بلند شدم برم سرویس ک یهو حس کردم یه آبی ازم ریخت رفتم چک کردم ب اندازه کف دست آب بی رنگ بود مث ادرار براهمون فک کردم ادرار بدون اختیار خارج شد. تو سرویس باز یه چیزی یهو ریخت بعد اون دردام شروع شد. هر پنج دقیقه بود. زمان گرفتم و تا ساعت 9صب جمعه هر 5دقیقه درد داشتم کارامو کردم شوهرمو بیدار کردم ک بریم بیمارستان. دیگ تا رفتیم و حدودا بررسی انقباضات و بستری شدنم شد 12 بیست سه دقیقه. تو اتاق معاینه شدم 5سانت بودم ولی سر بچه تو لگن نبود برام توپ آوردن ک با یکم ورزش سر بچه بیاد پایین هرچی بیشتر با توپ ورزش میکردم دردام بیشتر و بیشتر می‌شد یگ دکترم ساعتای 1نیم رسید بالاسر دیگ آنقدر بیتاب بودم ک نمیتونستم تکون بخورم. دکترم معاینه کرد و گفت 9سانتی.دیگ بهم گفت دردو زور ب دلت اومد زور بزن من اول بی تاب بودم و فقط دوست داشتم یکم این درده آروم بشه و انرژی بگیرم ک دیدم هر 2الی 3دقیقه میگیره و بیشتر اذیت میشم.
مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی دوم #پارت دو
من از۳۶هفته این کار هایی که گفتم تو پارت قبلی رو انجام میدادم
ده روز بعد رفتم معاینه گفت دهانه رحم ۲سانت بازه و پیاده روی رو داشته باش که دردات خودشون شروع بشه
من بعد از معاینه پیاده روی رو کم کردم چون هوا سرد بود نتونستم برم زیاد کم‌و بیش پیاده روی میکردم و گل مغربی میگذاشتم و منتظر شروع درد ها ولی خبری نشد چون دو سانت باز بود توقع داشتم زودتر از اینا دردم بگیره
چهارشنبه رفتم یه پیاده روی طولانی
بعد از پیاده روی رفتم حمام آب گرم و شب نزدیکی عمیق که دردام شروع بشه
روز بعد که بیدار شدم پنج شنبه صبح
حس کردم واژنم شدید درد میگیره و ول می‌کنه چند دقیقه یکبار
ولی دل و کمرم درد نمی‌کرد
همینجور تا عصر نامنظم می‌گرفت و ول میکرد
منم با تنفس رد میکردم و عصر رفتم دوتا کمپوت آناناس خوردم که باعث تشدید انقباض ها بشه
و آماده شدم رفتم بیرون چندتا وسیله کم داشتم گرفتم و پیاده هم راه رفته باشم دیگه دردی نداشتم رفتم پیاده روی که درد منظم بشه
موقع برگشتن حس کردم دوباره درد میگیره قابل تحمل و ول می‌کنه ساعت ده شب بود نشستم کنار بخاری کمرم گرم باشه
ساعت یازده به ماما پیام دادم و شرایطم گفتم درد می‌گرفت واژنم و پایین تنه و شکمم سفت میشد هر ده دقیقه یه ربع
گفت تو ۱۵دقیقه سه بار دردت گرفت برو بیمارستان
تایم گرفتم یبار سر پنج دقیقه درد میومد ول میکرد یبار ده دقیقه میشد منظم نبود دقیق
از دوازده شب تا سه ۷دقیقه ای می‌گرفت ول میکرد به شوهرم گفتم کمرم با روغن زیتون ماساژ داد یه ربع
سرما خوردگی داشتم خیلی خوابم میومد گفتم بزار یکساعت بخوابم بعد بریم بیمارستان گفت باشه وسایلم آماده گذاشتم
مامان فسقلی جان😍 مامان فسقلی جان😍 ۱ ماهگی
🧸♦️زایمان طبیعی♦️🧸پارت ۱
من دیروز ساعت ۴صبح بود حس کردم زیرشکمم دردمیکنه رفتم سرویس دیدم یکمی ترشح قهوه ای دارم، انقباض هم داشتم ولی هربیست دقیقه یه بار بود تقریبامنم گفتم دردارو تحمل میکنم تانزدیک تر بشن انقباضا،صبح که شد شوهرمو صدازدم دردامم داشت نزدیک میشد وهر۱۰دقیقه یه بار بود که رفتم دوش گرفتم ویکمی صبحونه خوردم که بریم بیمارستان تومسیر هم دردام دیگه۵دقیقه یه باربود
رفتم بیمارستان و ان اس تی گرفتن ومعاینه کردن
درد داشتم ولی هنوزهمون دو سانت بودم که زنگ زدن به دکتر ودکترم گفت بستری نکنید بره خونه تا بیشتر باز بشه وبعدبیاد من واقعا نمیتونستم تو اون شرایط چیکارکنم چون دردام زیاد بود ولی تصمیم گرفتم برم خونه تا کمتر خسته بشم وقتی خونه ولی دردا دیگه هر دو دقیقه یه بار بود و وحشتناک میگرفت واسه دکترم زنگ زدم گفت بیا مطب خودم معاینت کنم ساعت دو ونیم بودکه دکتر تومطب معاینه کرد و گفت نزدیک چهارسانتی وبرو بستری شو،به ماماهمراهم که خودش بهم معرفی کرده بود هم زنگ زد گفت زود خودشو برسونه بیمارستان.
مامان جوجه نازم❤️ مامان جوجه نازم❤️ ۲ ماهگی
خب اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم
من دیروز صبح ساعت ۵ ربع کم صبح رفتم سرویس بهداشتی ترشح زیاد آبکی دیدم با رگه های خونی زیاد توجه نکردم و گفتم حتما ترشحات موکوسی شروع شده و تا چندروز دیگه زایمان میکنم چون من ۳۹ هفته و ۴ روز بودم و هیچ دردی نداشتم هیچی معاینه هم نشده بودم تا حالا
خلاصه رفتم خوابیدم دوباره ولی دستمال هم گذاشتم برای احتیاط دوباره رفتم سرویس بهداشتی دیدم ترشحات قهوه ای همراه با لکه های خونی دارم یه دردای کمی هم داشتم ولی خب توجه نکردم دوباره رفتم خوابیدم که ساعت ۶ دردام شروع شد و هرچی تایم می‌گرفتم دردام منظم نمیشد و هی بیشتر میشد اما منظم نمیشد تا ساعت ۸ونیم تحمل کردم دردارو و دیگه گفتم پاشم برم حموم و بعدش هم یه صبحونه بخورم برم بیمارستان
رفتم حموم قر کمر رفتم زیر آب گرم کمرمو ماساژ دادم و بعدش اومدم بیرون از حموم و همچنان دردام ادامه داشت اما دیگه فاصلشون رو نمیگرفتم ببینم چقدره مامانم روز قبلش اومده بود خونمون برام صبحونه آماده کرد که نتونستم جز یه لقمه چیزی بخورم شوهرمو از خواب بیدار کردم و لباس پوشیدم رفتیم بیمارستان.....
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۱ ماهگی
سلام خانوما
من ۲۷م زایمان طبیعی کردم.روز قبلش رفتم مطب دکترم معاینه تحریکی کرد منو گفت ممکنه لک ببینی ولی حرفی از درد نزد.گفت برو یکی دوساعت پیاده روی کن .درد های زیر شکم داشتم ولی به این زیادی نبود.حدودا ساعت ۷و۸غروب بود که انقباضام شروع شده بود ولی فاصله اش خیلی زیاد بود.به مطب دکترم زنگ زدم گفت هر ۱۵دیقه یا ۱۰دیقه باید بشه فاصله اش.رفتم بیمارستان یه ان اس تی گرفت گفت فاصله انقباض هات زیاده.با دکترم که مشورت کرد گفت بگو بره خونه منظم شد بیاد.ساعت ۱ونیم شب انقباضام منظم شد منم ساعت هاشو مینوشتم .ساعت ۵صب دیگه تحمل نکردم دردام بشدت زیاد شده بود.رفتم بیمارستان معاینه ام کرد گفت ۲سانت شدی ولی دوسانت خوب سر بچه نشسته فقط برو راه برو .رفتم چنددیقه راه رفتم ولی نمیتونستم اصلا انقد که دردام زیاد بود.رفتم گفتم نمیتونم دیگه بخدا.گفت بیا برو برا بستری.بعدش یه ماما اومد و گفت تا دکترت بیاد من کاراتو انجام میدم.انقد درد داشتم که ناااااله میکردم دیگه .ماما بهم قران داد گفت این سوره رو بخون خداشاهده یادم نمیاد اصلا چه سوره ایی بود.همش معاینه میشدم و هی سانتم بالاتر میرفت .وقتی دکترم اومد به ۷سانت رسیده بودم.انققققد رفتار ماما و دکترم و پرسنل زایشگاه خوب بود که واقعا هیچ وقت از خاطرم نمیره.۷سانت که شدم اسپاینال گرفتم .بعدش دردام و مثل دلدرد پریودی حس میکردم.معاینه هم میشدم اصلا درد نداشتم.بعدش رفتیم اتاق زایمان انقد خوب بودن که استرس وترس نداشتم .زایمان تقریبا سختی داشتم اخراش بی حسیم رفته بود دیگه واقعا سخت بود ولی دکترم خیلی کمکم کرد.بخیه هم خوردم.درکل زایمان طبیعی سختی داره.همه چیز خوب بود ولی تا ۷سانت که رسیدم خیلی داشتم