پارت زایمان قسمت ماما همراه ..دیگه هر چی میگفت انجام می‌دادم دردم که می‌گرفت با ماساژش اصلا درد نمی‌فهمیدم کمی ورزش کردیم بقیه رفتن بیرون یکی موند با اون حرف میزدن بعدش اونم رفت بهم گفت بخواب معاینه کنم معاینه کرد شد 4 چهار سانت دیدم ساعت یازده شد گفتم چه زود ساعت یازده شد😁😁😁😍گفت زود گذشت گفتم آره یه آمپول از باسنم زد گفت کمک میکنه دهانه رحم زود باز بشه به اون یکیم گفت برو بیرون تنها شدیم ..من یه دقیقه ورزش میکردم بهش میگفتم دردم شروع شد دیگه یاد گرفته بودم سریع باسن تکون می‌دادم اون ماساژ میداد.میگفتم ول کن تموم شد باز ورزش انجام می‌دادم مثلا پنج تا اسکات میزدم میگفتم انقباض گرفتم سریع باسن تکون می‌دادم می‌خندید میگفت چه خوب انجام میدی ایول منم ذوق مرگ🤪🤪😜😜گفت یه روش سخت دارم مثل دستوشیی بشین دو قدم برو پاشو ..گفتم یاد دارمش بریم دیگه پشتش میرفتم میگفت خسته شدی پاشو گفتم برو وایستا انقباض گرفت پامیشم🤪 گفت ایول آفرین بهت😁😁😁انقباض می‌گرفت پا میشدم دستامو یه جا میزاشتم باسن تکون می‌دادم ماساژ میداد میگفتم تموم شد می‌نشستم از پشت مثل بچه ها نشسته میرفتم اونم پایه سرممو جلوتر میبرد..دوباره معاینه کرد شدم پنج ساعت یه آمپول موقع انقباض گفت بهم بگو از داخل انژیوکت بزنم داخل موقع انقباض بهش گفتم شروع شد واااای که چقد درد داشت به زور نفس عمیق میکشیدم نصفشو زد نصفش موند گفتن انقباض بعدی میزنی گفت آره میگم وااااای چقد سختهههههه دمت گرم چیکار میکنی دردم آروم میشه دوباره درد گرفت میخواستم گریه کنم گفت نفس عمیق میخواستم داد بزنم ناله کردم به زور نفس کشیدم گفتم تروخدا پاشیم گفت پاشو

۶ پاسخ

تکون دادن باسن چطوری بود؟من متوجه نشدم

ادامه نداره؟

سلام خوبی عزیزم ای جونم بالاخره زایمان کردی آره خدا حفظش کنه

امپول بمن یه بار زدن اون تو سرم خیلی کم زدن

من آمپول رو باسن خیلی حساسم مترسم

چقد آمپول زدن برات دختر اینا همه عوارض نداره؟

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی جیگر مامان امیرعلی جیگر روزهای ابتدایی تولد
زایمان ..اخری..گفت برو دستوشیی گفتم وایستا انقباض بگیره ماساژ بده بعد برم بعد انقباض رفتم کارم تموم شد انقباض گرفت امد داخل دستشویی ماساژ داد دستامو شستم دوباره انقباض گرفت باسنمو تکون می‌دادم ماساژ میداد ...بعد معاینه کرد شدم 8 سانت دراز کشیدم یه دارویی دیگه با سرنگ داخل واژنم زد بین انقباضا بعدش حالت سجده رفتم این خیلی سخت بود گفت میخوای انجام نده سخته گفتم نه شنیدم خییلی خوبه انجام میدم گفت آفرین...بین دردا بهش میگفتم خدا خیرت بده بهتر تصمیم عمرم بود بهت گفتم بیا هی دعاش می‌کردم ساعت 12 فول شدم بقیه ماما آمدن پنج بار زنگ دکتر زدن دکتر جواب نداد گفت نترسی خودم بچتو دنیا میارم نمیزارم بقیه بهت دست بزنن تجربشون کمه ...بعد اتاق شلوغ شد پاهام گذاشتم بالا درد خیلی شدید بود گریم گرفت سعی کردم نفس عمیق بکشم میگفت زور بزن گفتم وقت زور زدنه گفت آره عزیزم زور بزن تمام نفسمو جمع میکردم صدامو خفه میکردم زور میزدم بعدش بین دردا با صدای بلند گریه میکردم بقیه میگفتن زور بزن ماما میگفت کارش نداشته باشید گفتم انقباض بگیره زور میزنم باز صدامو خفه میکردم زور میزم طولانی و شدید باز انقباض ول میشد شدید داد میزدم گریه میکردم دوباره انقباض..آخرش زور داد گفتن ول نکن عمیق زور دادم ول نکردم تا دنیاش آوردن ساعت 12 و رب ..گذاشتن رو شکمم گفتم عههههه چقد کوووچووولوووو و زشتههههه🤣🤣🤣🤣بعدش خندیدم گفتم زشت من بالاخره دنیات آوردم دست خودته دنیا نیای جیگرم...بعدش ماما می‌خندید میگفتن دو کیلو و نیم هم نمیشه بعد زایمان جفت هم خودش امد اصلا زور نزدم ...موقع بخیه خییلی درد داشت گفت برات ترمیمی زیبایی می‌زنم گفتم بزن ..ولی خییلی درد داشت
مامان معین وآرمین🫀 مامان معین وآرمین🫀 ۴ ماهگی
پارت چهارم
دیگه لباسامو عوض کردم به شوهرم گفتم به مامانم زنگ بزنه و رفتم داخل .
داخل زایشگاه آروم و خلوت بود فقط یک نفر داخل یک اتاق یکم ناله میکرد. هر اتاق دو تخته بود. ماما گفت عزیزم برو دراز بکش، گفتم میتونم ورزش کنم گفت بزار نوار قلب بگیرم بعدش. ولی گفتم می‌خوام برم دست شویی گفت برو. رفتم سرویس و خودمو با آب نسبتا داغ شستم چند دقیقه ای همین طوری آب روی خودم گرفته بودم چون میدونستم آب گرم رحمو باز می‌کنه.
بعدش اومدم دراز کشیدم یکی اومد گفت اپیدورال نمی‌خوای گفتم الان که هنوز دردم شدید نیست. یک ساعت بعد ماما که اومد گفتم میتونم ورزش کنم گفت بزار معاینه کنم، بعد معاینه گفت آفرین 6 سانتی نیازی به ورزش نداری الان دکترت میاد.
دیگه دردام یکم بیشتر از پریودی شد. ولی با نفس عمیق تند تند کنترلش میکردم. بعد که ماما اومد گفتم داره شدید میشه اپیدورال بزن گفت عزیزم به مرحله زایمان رسیدی دیگه نمیخواد بزنی.
تعجب کرده بودم اینقدر زود داشت پیش می‌رفت انگار یکی داشت کمکم میکرد. از وقتی هم از خونه راه افتاده بودم همش با خودم سوره قدر می‌خوندم.
بعد دیدم دکترم اومد گفت آفرین چقدر خوب پیش رفتی.
انقباض های شدید مرحله آخر زایمان شروع شد و موقع انقباض سرمو تو سینه میکردم و پاهامو با دستم می‌گرفتم و داخل مثانه زور میزدم، و وقتی انقباض ول میکرد تند تند نفس عمیق می‌کشیدم. اصلا هیچ جیغی نمیزدم، فقط اینکه باید هفته آخر آب قلم و غذا های مقوی زیاد بخورین تا زور آخرو داشته باشین. من صبحونه مقوی نخوردم یکم تو زور زدن خسته شدم. که دکترم گفت زود باش بچه داره میاد چندتا زور خوب می‌خوام.
ادامه دارد...
مامان شاهان مامان شاهان ۴ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان امیرعلی جیگر مامان امیرعلی جیگر روزهای ابتدایی تولد
پارت پنجم 🤣خلاصه دو سه تا ماما آمدن گفتن چرا اینجوری هستی تو گفتم نمیدونم گفتم ماما نمیاد گفت سه سانت بشو گفتم چندم گفت هنوز دو سانتی خب وایستا تحریکی کنم ..تحریک کرد ..باهم حرف زدن گفتن کیسشو بزنیم جوری که من نفهمم گفتم میخواین کیسه بزنین گفت نه یه معاینه تحریکی دیگه ..گفتم اشکالی نداره بزنید تا کیسه پاره نشه دردام نمیگیره سابقه دارم 😜😜🤣🤣خلاصه یه چیزی دست گرفت گفت زور بزن زود زدم چندبار کیسه پاره شد دردم داشت ولی قابل تحمل ولی آب خییلی زیاد بود ترسیدم هی زور میزدم آب جهش بیرون میومد گفتم چرا تموم نشد دیدم سه تاشون ترسیدن دختره معاینه کرد بیشتر ترسید گفت چرا دستاشو میبینم زود گفت دکتر بیاد بدو بدو دکترو صدا کردن گفت به دکتر چیزی نگین خییلی ترسیده بود.. دکتر امد با چندتا ماما دیگه همشون آمدن دکتر میگه چی شده ماما گفت دستاش آمد نگاه کن با ترس گفت چی شد کیسه پاره شد گفتن داشتیم معاینه میکردیم پاره شد گفت یعنی خودش پاره شد کناریشم گفت آره به خدا خودش پاره شد😢😢😢 یکی دیگه گفت بیخیال امروز قسمت نیست زایمان طبیعی داشته باشیم من ترسیدم 🥹گفتم یعنی سزارین میشم دکتر شکممو بالا فشار داد معاینه کرد گفت نترس عقب رفت ..کمی وایستادن رفتن گفت الان زنگ میزنیم مامات بیاد ...به اون ماما که چکم میکرد گفتم نباید پاره میکردین گفت ما پاره نکردیم نازک شده بود موقع معاینه پاره شد گفتم فیلمم نکن🤪🤪🤣🤣اشکال نداره تا پاره نشه دردم نمیگیره گفت دمت گرم چیزی نگفتی ب دکتر🤣
مامان ماهلین مامان ماهلین ۳ ماهگی
ساعت ۱۰ شب دردم گرفت به ماما گفتم گفت طبیعیه ماه درده اونا تا ساعت ۳ تحمل کردم دیدم رگه های خ نی اومده رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۳ ثانته (شانس گوهی من بیمارستان تخت نداشتپر بودن همه جا)گفت برو دوساعت دیگه بیا راه برو دیگه برنگشتم خونه تو هم بیمارستان راه رفتم تا ۵ نیم رفتم معاینه کرد همو سه ثانت بود ولی بستریم کردن دیگه درد داشتم انقباض بود میگرفت ول میکرد ولی هرچی بیشترمیگذشت شدتش بیشتر میشد دیگه همو سه ثانت بود که زنگ زدن ماما همراهم اومد البته جایگزین گذاشتن براش چون اونی که باعش قرارداد بسته بودم نیومد ساعتای ۸ نیم ماما همراه اومد ۳ ثانتو تیم بود بلندم کرد ورزشم داد دردام بیشتر شد گفتم آمپول بی دردی میخوام گفت تا ۶ ثانت نشه نمیشه بزنن برات ورزش کن تا باز بشه خلاصه که با زور ماما همراهم ورش کردم هی دراز میکشیدم از درد اون منو بزرو بلند میکرد ورزش میداد بهم خلاصه که درد کشیدمو ورزش کردم تا ۶ ثانت شد یه ده دقیقه ای دراز کشیدم اثر کنه کم کم اثر کرد دیگه ماما گفت پاهات یکم به حس بیاد ورش کنیم داشتم از درد میمردم امپولو که زدم دردام خوب شد انقباض میگرفتم ولی قابل تحمل بود بعد دیگه ورزش کردم تا موقعی که فول شد دهانه رحمم باز نوبت زور زدنا بود که باز ماما کمکم میکرد به حالت نشستن توی دستشویی یا سجده زور بزنم
مامان قلب مادر🩷 مامان قلب مادر🩷 ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
کم کم دردام شروع شد ازجایی ک تنها بودم تو اتاق دلم گرفته بود...بابام فوت کرده همش یاد اون میوفتادم و میزدم زیر گریه ازش خواستم برام دعا کنه ک راحت زایمان کنم ...کم‌کم ناله هام تند تند شد ...احساس دسشویی داشتم ب ماما گفتم گفت برو دسشویی دیگه با سرم رفتم شکمم و خالی کردم دوباره اومدم ی خورده دیگه دراز کشیدم این وسطا چن بار اومد معاینه کرد منو...دوباره احساس مدفوع کردم ساعت خیلی زود می‌گذاشت برام خداروشکر دوباره گفتم خانوم من دسشویی دارم گفت سر بچه اس فشار میاره گفتم ن دسشویی بزرگ دارم گفت خب برو ولی زود نیا همونجا بمون آب گرم بگیر رو پاهات و ران و اینا...رفتم دسشویی کردم و در حد ۳،۴ دقیقه آب گرفتم رو خودم و اومدم دراز کشیدم و دردا شدید شده بود و ناله هام بلندو تازه اون دوتا خانوم و درک کردم معاینه کرد گفت 8سانتی گفتم کی میتونم ورزش کنم ماما گفت من دقیقه دیگه میام باهم بریم ورزش کنم گفتم باشه یهو دیگه وحشتناک درد داشتم و احساس فشار ب مقعد و واژن دردای زیاد می‌گرفت و ول میکرد وقتی درد داشتم و دردا می‌گرفت تنفس های عمیق میکردم خییییییلی آروم می‌کنه آدم و...از ی جایی ک‌ دردا شدید شد ماما ی کپوسول گاز بی دردی آورد و یه لوله داشت گفت هروقت درد داشتی اینو با دهن بکش تو اونم ی حالت گیج و منگی و داغی میداد ب آدم و تا حدودی کمک می‌کرد خلاصه وقتی گفت برم و بیام بریم ورزش یهو من دردم شدید شد صداش کردم اومد معاینه کرد گفت عه پاشو داره میاد بریم رو تخت زایمان دیگه با ویلچر بردنم رو تخت زایمان بریم پارت بعد
مامان ویهان مامان ویهان روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی ( پارت پنجم)
هر لحظه بالا می آوردم از درد ولی چیزی نخورده بودم فقط زرد آب بود
تو وان دراز کشیده بودم شماره مامانمم رو ازم گرفت جواب نداد و دوباره شماره بابام
مامانم جواب داد بهش گفت بیاد پیشم مامانمم اومد بالا سرم و من همش ناله میکردم نمی‌دونم اون لحظه ها خدا چه قدرتی بهم داده بود که می‌تونستم تحمل کنم من همینجور دراز کشیده بودم و درد ها بیشتر بیشتر میشدن مامانمم تحمل نکرد گفت من میرم بیرون بلندم کردن بردن دوباره اتاق درد و یه ماسک برام آورد زد گفت نفس های عمیق بکش شروع کردم هر نفسی میکشیدم انگار تو این دنیا نبودم نمی‌دونم حس میکردم حالت اغما دارم یهو نفس کشیدن یادم رفت اومد بلند بلند گفت نفس بکش نفس بکش و من به سختی دوباره نفس کشیدم هر دردی داشتم فقط و فقط نفس عمیق میکشیدم و همراه باهاش ناله از درد اومدن بالا سرم گفت خوابت گرفته گفتم آره و بهم گفت همراه درد بعدی زور بزن و زور زدم می‌گفت خیلی خوبه فقط فکر کن میخای مدفوع کنی به مقعد زور بزن دست برد داخل جیغ میزدم اون لحظه یه درد شدید داشت می‌گفت زور بزن سرش رو میبینم دوتا نمی‌دونم چنتا زور بود ول کردم گفت باز رفت بالا
بلندم کردن سمت اتاق زایمان اونجا می‌گفت زور بزن از درد داشتم کم می آوردم ولی گفتم تحمل میکنم می‌گفت هر چی زور نزنی بچه سخت تر و دیرتر میاد همراه با نفس و درد زور میزدم اونا هم با آرنج میزدن بالا شکمم که بچه بیاد پایین
بعد از چند دقیقه بود نمی‌دونم گفت سرش رو دیدم زور بزن زور بزن و گفت ده دقیقه دیگه میاد و شماره همسرم رو گرفت و چند بار اشتباه گفتم تا آخر درست گفتم و زنگ زد همون لحظه ها و دردها داشت میگفت بچه اومد و من فقط برام سلامتش مهم بود
مامان امیرسام❤️دلارام مامان امیرسام❤️دلارام ۲ ماهگی
تجربه زایمان پسرم سه ساله پیش پارت دوم
بعد بستری شدم و مامای خیلی مهربون و جووونی اومد بالا سرم
برگشت گفت تعریفت و خیلی شنیدم میگن مامان آرومی هستی تا پنج سانت اصلا جیغ و داد نکردی 🤭
منم ذوق کردم گفتم خودم بدم میاد جیغ بزنم. اینم بگم اون موقع ۱۸ سالم بود این ورزش ها رو تو اینستا و کانال ها یاد گرفته بودم
گفت اگه همین جوری آروم باشی قول میدم بلافاصله بچه دنیا اومد بزارم تو بغلت آخه اونجا نمیزاشتن منم خیلی ذوق کردم و گفتم باشه سوزن فشار بهم نزدن که اذیت بشم فقط گفت که نوک سینه ها تو تحریک کن که زود تر دهانه رحمت باز بشه استپ نکنه ♥️
منم تند تند نوک سینم و ماساژ میدادم انقباض هام رسیدن به پنج دقیقه میخواستم بلند بشم حس میکردم ناه به دلم نیست
ماما اومد یه توپ آورد گفت با توپ ورزش کن که انقباض ها اذیتت نکنه با اینکه بیمارستان دولتی بود و ماما همراه نداشتم ولی خوب خیلی خوش برخورد بودن
با توپ که ورزش میکردم درد داشتما ولی توپ هم خیلی تاثیر داشت آخه من نیم ساعت تا یه ساعت با توپ ورزش کردم بعد که خوابیدم معاینه کرد گفت آفرین شش سانت شدی مامانم کمرم و ماساژ داد با روغن تند تند میرفتم دستشویی
چند تا ورزش هم زدم ولی خوب نمی‌دونم چجوری بهتون بگم ورزش ها چجوری بودن بزنید