۱۱ پاسخ

میان دیدن بچه باز پول جمع میشه😂

سلام عزیزم تجربه زایمان خوندم ننوشته بودین کدوم بیمارستان زایمان کردین؟؟

مبارک باشه عزیزم .داستانتو خوندم .ولی اینجاست که میگن باید وایستید تا وقت بچه بشه تا خودش بیاد .نکه به زور بری درش بیاری 🤦‍♂️🤦‍♂️😂😂😂بااینکه زایمان دومت بود خیلی تو بیمارستان موندی .من زایمان دومم ساعت ده یه قرص زیر زبونی بهم دادن بستری شدم ساعت ۱۱ و نیم هم پسرم به دنیا اومد .بااینکه فک میکردم مثل زایمان اولم ۱۲ ساعت طول میکشه🥴🥴🥴🥴حالا خدا به خیر کنه سومی رو .منم ماما همراه گرفتم وقتی داستانتو خوندم امیدوار شدم به ماما😍😍

مبارک باشه قدمش پرخیروبرکت.من دوتا زایمانم ساعت چهارو نیم دردام شروع میشد پنج میرفتم بیمارستان تا هشتم زایمان کرده بودم وقتیم میرفتم سه چهارسانت باز شده بودم😂ولی برا بعد زایمان سخت بهم میگذشت چون میگفتن تا ده روز نباید تنها باشی هی خواهرشوهرا وجاریم و اقوامم میومدن دیدن میخواست حتما یکی هم باشه پذیرایی کنه بچه هم زردی داشت خیلی سخت میگذشت همش دعا میکردم ده روز زودی بگذره زندگیم برگرده به روال عادی

قدمش مبارک گلم پای خیرباشه براتون

چقد ترسیدم فاطمه تجربه زایمانتو خوندم☹️

ماما همراه خیلی خوبه من زایمان اولم گرفتم با اینکه کاری برام نکرد حتی فرصت ورزش کردن هم نشد ولی راضیم همین ک یکی مهربون کنارته نمیزاره بقیه اذیت کنن خوبه

ماشاالله بهت خدا روشکر ب سلامتی زایمان کردی ایشالا منم مثل تو با روحیه بالا برم زایشگاه ب سلامتی ب دنیا بیارم بچمو طبیعی

عزیزم چقد مامات خوب گرف ازت من ۲سال پیش ۵تومن قرار بود بگیره ازم مطب زایمان کنم شبش زنگ زدم گف مسافرتم نمیتونم بیام

خدا بهت ببخشه، پولم جور میشه خداروشکر ماما برات خوب بوده

چه شرایط سختی
ولی این روحیه و انگیزت عشقه با این شرایط باز داری میگی میخندی😁😂

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی جیگر مامان امیرعلی جیگر ۳ ماهگی
زایمان ..اخری..گفت برو دستوشیی گفتم وایستا انقباض بگیره ماساژ بده بعد برم بعد انقباض رفتم کارم تموم شد انقباض گرفت امد داخل دستشویی ماساژ داد دستامو شستم دوباره انقباض گرفت باسنمو تکون می‌دادم ماساژ میداد ...بعد معاینه کرد شدم 8 سانت دراز کشیدم یه دارویی دیگه با سرنگ داخل واژنم زد بین انقباضا بعدش حالت سجده رفتم این خیلی سخت بود گفت میخوای انجام نده سخته گفتم نه شنیدم خییلی خوبه انجام میدم گفت آفرین...بین دردا بهش میگفتم خدا خیرت بده بهتر تصمیم عمرم بود بهت گفتم بیا هی دعاش می‌کردم ساعت 12 فول شدم بقیه ماما آمدن پنج بار زنگ دکتر زدن دکتر جواب نداد گفت نترسی خودم بچتو دنیا میارم نمیزارم بقیه بهت دست بزنن تجربشون کمه ...بعد اتاق شلوغ شد پاهام گذاشتم بالا درد خیلی شدید بود گریم گرفت سعی کردم نفس عمیق بکشم میگفت زور بزن گفتم وقت زور زدنه گفت آره عزیزم زور بزن تمام نفسمو جمع میکردم صدامو خفه میکردم زور میزدم بعدش بین دردا با صدای بلند گریه میکردم بقیه میگفتن زور بزن ماما میگفت کارش نداشته باشید گفتم انقباض بگیره زور میزنم باز صدامو خفه میکردم زور میزم طولانی و شدید باز انقباض ول میشد شدید داد میزدم گریه میکردم دوباره انقباض..آخرش زور داد گفتن ول نکن عمیق زور دادم ول نکردم تا دنیاش آوردن ساعت 12 و رب ..گذاشتن رو شکمم گفتم عههههه چقد کوووچووولوووو و زشتههههه🤣🤣🤣🤣بعدش خندیدم گفتم زشت من بالاخره دنیات آوردم دست خودته دنیا نیای جیگرم...بعدش ماما می‌خندید میگفتن دو کیلو و نیم هم نمیشه بعد زایمان جفت هم خودش امد اصلا زور نزدم ...موقع بخیه خییلی درد داشت گفت برات ترمیمی زیبایی می‌زنم گفتم بزن ..ولی خییلی درد داشت
مامان امیرعلی جیگر مامان امیرعلی جیگر ۳ ماهگی
پارت پنجم 🤣خلاصه دو سه تا ماما آمدن گفتن چرا اینجوری هستی تو گفتم نمیدونم گفتم ماما نمیاد گفت سه سانت بشو گفتم چندم گفت هنوز دو سانتی خب وایستا تحریکی کنم ..تحریک کرد ..باهم حرف زدن گفتن کیسشو بزنیم جوری که من نفهمم گفتم میخواین کیسه بزنین گفت نه یه معاینه تحریکی دیگه ..گفتم اشکالی نداره بزنید تا کیسه پاره نشه دردام نمیگیره سابقه دارم 😜😜🤣🤣خلاصه یه چیزی دست گرفت گفت زور بزن زود زدم چندبار کیسه پاره شد دردم داشت ولی قابل تحمل ولی آب خییلی زیاد بود ترسیدم هی زور میزدم آب جهش بیرون میومد گفتم چرا تموم نشد دیدم سه تاشون ترسیدن دختره معاینه کرد بیشتر ترسید گفت چرا دستاشو میبینم زود گفت دکتر بیاد بدو بدو دکترو صدا کردن گفت به دکتر چیزی نگین خییلی ترسیده بود.. دکتر امد با چندتا ماما دیگه همشون آمدن دکتر میگه چی شده ماما گفت دستاش آمد نگاه کن با ترس گفت چی شد کیسه پاره شد گفتن داشتیم معاینه میکردیم پاره شد گفت یعنی خودش پاره شد کناریشم گفت آره به خدا خودش پاره شد😢😢😢 یکی دیگه گفت بیخیال امروز قسمت نیست زایمان طبیعی داشته باشیم من ترسیدم 🥹گفتم یعنی سزارین میشم دکتر شکممو بالا فشار داد معاینه کرد گفت نترس عقب رفت ..کمی وایستادن رفتن گفت الان زنگ میزنیم مامات بیاد ...به اون ماما که چکم میکرد گفتم نباید پاره میکردین گفت ما پاره نکردیم نازک شده بود موقع معاینه پاره شد گفتم فیلمم نکن🤪🤪🤣🤣اشکال نداره تا پاره نشه دردم نمیگیره گفت دمت گرم چیزی نگفتی ب دکتر🤣
مامان خادم الحسین مامان خادم الحسین ۱ ماهگی
پارت پنجم #تجربه_زایمان
نهار اوردن و گفتن تو کم بخور ... ساعت ۱ و نیم بود که خانم خاموشی آمد و آن اس تی رو نگاه کرد گفت خوبه انقباض داری ولی دردم هنوز کم بود و خوشحال بودم انقباض داشتم ینی دهانه رحمم باز می‌شد ولی دردم کم بود منه خوش‌خیال فکر میکردم تا آخر همینجوریه😂😂🫠🫠 گفت دوباره میخوام معاینه ات کنم کمکت باشم تا زایمانت راحت تر بشه معاینه کرد هر بار معاینه می‌کرد معاینه جدید از قبلی دردش بیشتر می‌شد... گفت خیلی عالیه شدی ۴ ۵ سانت یه زور بزن زور زدم و یه چیز سفید ۱۰ سانتی دستش بود که فکر کنم یه طرفش شبیه چنگالی چیزی بود... دیواره ریلی بین منو تخت بغلیمو کشید و حین معاینه اونم چیز سفید رو برد داخل هیچ دردی نداشتم که یهو یه آب داغ زیااادی ازم خارج شد گفتم چی بود؟ گفت هیچی کیسه ابت رو پاره کردم گفتم آب بود یا خون گفت همش آب بود عزیزم ...آب زیادی ازم آمده بود و همچنان با انقباض ها بیشتر می‌شد و ازم خارج می‌شد ساعت نزدیک دو شده بود که دردم بیشتر می‌شد انقباض شکم همراه با درد یکی دو دقیقه می‌گرفت ول می‌کرد و اون موقع فهمیدم این همه میگفتن انقباض شکم و درد ینی چی و مدل دردش کمر درد شدید و زیر دل درد شدید داشتم بازم هنوز کم بود ... به ماما گفتم بگین ماما همراهم بیاد دیگه کجاست گفت تو راهه عزیزم گفتم دردم داره بیشتر میشه ... ساعت ۲ ماما همراهم آمد گفت پیاده شو ورزش کنیم... حس میکردم خانم خاموشی با ماما همراهم زیاد خوب نبودن و حس غیرتی داشت روم شایدم من اینجوری فکر میکنم ولی درکل زیاد باهاش صمیمی نبود ... و با این حال هی میومد منو چک می‌کرد و حواسش بهم بود وقتی از تخت آمدم پایین تازه دیدم چه خبرههه کلی ازم آب خون آمده بود لخته های کوچیک خون هم رو ملافه تخت ریخته بود...
مامان امیرعلی جیگر مامان امیرعلی جیگر ۳ ماهگی
خب پارت ششم اونایی که میگن کار ماما همراه چیه مگه چیکار میکنه؟؟
ساعت ده و رب شد مامایی که تحت نظرش بودم آمد گفت چطوری گفتم تازه دردام شروع شده گفت ماما همراهت آمده آماده بشه میاد پیشت ...تو این 12 ساعتی که اونجا بودم اصلا نمی‌نمیومدن سر بزنن خودم مدام ورزش میکردم اسکات میزدم رو توپ می‌نشستم ولی تنهایی سخت بود اعصابم خورد شده بود خسته شده بودم گفتم دیگه انرژیم تموم شد چه فایده نمیتونم ورزش کنم 🥹🥺ده و 20 دقیقه بود ماما همراهم آمد قیافشو دیدم نیشم باز شد😁😁مثل عکسش خوشگل بود 🥰احوال پرسی گرمی کرد حرف زدیم بهش گفتم که بچه دستاش روی صورتشه گفتم یعنی سزارین میشم گفت نه قشنگم چرا سزارین خودم برات جوری می‌چرخونم راحت دنیا بیاد بهش فکر نکن😁بعدش ماماهای شیفت آمدن باهاش حرف میزدن منم چون آبریزش داشتم پوشک گذاشته بودم گفت بردار گفتم آب و خون میریزه گفت نمیریزه هیچی نترس ریختم فدا سرت تمیزش میکنم برداشتم دردام تازه داشت شروع میشد دردم می‌گرفت بهش گفتن معاینش کن گفت نه 🙂چرا معاینه ..منم تمام انرژیمو جمع کردم صدمو بزارم...گفت دستا بزن دیوار باسنتو تکون بده دردات گرفت بگو ماساژ بدم کمرتو کمی طول کشید تا یاد بگیرم بقیه هم اونجا بودن می‌خندیدن ..ماما گفت برید بیرون گفتم بیخیال حرف بزنید راحت باشید منم گوش میدم از صبح تنهام🤣🤣🤣
مامان یسنا مامان یسنا ۲ ماهگی
دیگه بعد ۱ساعت دیدم ن انگار ی دردایی داره میاد هی تحمل کردم چیزی نگفتم اوند گفت نزدیک ۵سانتی ولی دردام قابل تحمل بود ....سرم امپول فشار رو بیشتر کرد بعد نیم ساعت هی داشتم ناله میکردم خدا خدا میکردم اومد گفت چیه درد داری گفتم اره ولی تحمل میکنم جیغ نمیکشم گفت افرین بعد رفت ..ازتخت اومدم پایین رفتم دسشویی کیسه ام پاره شد ماما اومد حالم داشت بعدنیشد گفت بخاب نوارقلب بگیرم ...گرفت دید بچه ضربان قلبش افت داره ...سریع ب دکتر خبرداد اومد ماینه گرد همچنان ۵بودم ولی دردام بیشتر گفتم امپول بی دردی میخام برام زدن ...اروم شددردام بعد ۱ساعت ماینه شدم بازم ۶بودم دکترگفت دردت گرفت زور بزتی گفتم باشه ...هی دردام میومد زور میزدم ولی دکترمیگفت زور نمیزتی بیشتر بده ... همراه دردام دکترهی ماینه میکردتحریکی که عجیب وحشتناک بود هی جیغ زدم ...امپول بی دردی دوباره زدن ولی فایده تداشت زور میومد بهم زور میزدم ولی بچه نمیومد...قلب بچمم افت کرد دوباره گفتن سریع ببرین اتاق عمل من چنان خوشحال شدم انگار دنیارو دادن تا دردم رفت سریع بلندشدم گفتم بریم بریم ولی ماماها میگفتن ن حیفه ۷سانتع زور بزن بیاد گفتم ندارم ولی دغوام میکردن گفتن زور بده زور بده ولی من ب حرفشون گوش نکردم
مامان محیا کوچولو مامان محیا کوچولو ۱ ماهگی
بعد دیگه با اون همه درد معاینه هاشون عذاب بود واقعا هرکس برا خودش تا اینکه یکی مثل وحش ها فشار داد کیسه ابم ترکید ساعت یازده شب دردشدید شده بود احساس مدفوع می‌گرفت منو فرار میکردم دسشوییی جیغ میزدم توی دسشوی با هر درد می‌گرفت منو ماما با زور منو از سرویس میبرد بیرون آمدم معاینه شدم ۹ سانت شده بودم با ورزشها که گفتن دراز بکش نفس عمیق بکش زور بزن فولی دراز کشیدم و زور میزدم و جیغ میزدم وایی عرقی ریخته بود روم نفسم تنک شده بود دیدن نشد با هر زور من چهار نفر آمدن رو سرم دو نفر شکم فشار دادن با تمام زور جوری داد زدم که نگو دو نفرم پایین بچه رو کشیدن بیرون چون بند ناف بود بچه نیماند پایین بعد دیگه با زوریکه به شکم دادن صدای ناز دخترم اتاقو پر کرد انکار همه درد هام ریخت گذاشتمش رو سینم گریه گرفته بود جیغی که کشیده بودم مادرم همسرم از پشت در ترسیده بودن چیشده دیگه با خودم گفتم تموم ولی سخت در اشتباه بودم تازه شروع شدن بود درد ها اصلی که آمپول بی حسی زدن بخیه کن که گفتن خونریزی داری شدید کلی لخته دفع میکردم که دیدن قطع نشد یکی از دکترها دست هاشوهربار تا آرنج میبرد توییی بدنم لخته هارو در میآورد که اینحاش واقعا تا مرگ میرفتم و برمیگشتم از زایمان بدتر بود کلی دست کرد تویی بدنمو و لخته دفع کرد و دکترامد رو سرم گفت قطع شده خونریزیش چرا اذیتش میکنن خدا خیرش بده واقعا داشتم میمیرم دیگه بی حس شدم و بی جون لرز بدنمو داشت که نگید میلریزدن آمدن بخیه زدن که بی حسی از بین رفته بود کامل حس میکردم بخیه زدنو رو با هر بخیه صدام در میامد که بلاخره بعد یک ساعت بخیه هام تموم شد