۹ پاسخ

می‌خونیم و دوست داریم بنویس بنویس

وای ب من ان اس تی کلا وصل بود حالم داشت بهم میخورد از این دستگاهه

اره دارم میخونم😁

بقیشششش

میخونم

اره میخونیم 😂
نه بازش کن قشنگ😂

آفرین دارم میخونم برو بعدی

من دارم میخونممم

اره عزیزم میخونم من❤️امروز بهداشت بودم دعا کن واسم منم زودتر زایمان کنم

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی جیگر مامان امیرعلی جیگر روزهای ابتدایی تولد
پارت پنجم 🤣خلاصه دو سه تا ماما آمدن گفتن چرا اینجوری هستی تو گفتم نمیدونم گفتم ماما نمیاد گفت سه سانت بشو گفتم چندم گفت هنوز دو سانتی خب وایستا تحریکی کنم ..تحریک کرد ..باهم حرف زدن گفتن کیسشو بزنیم جوری که من نفهمم گفتم میخواین کیسه بزنین گفت نه یه معاینه تحریکی دیگه ..گفتم اشکالی نداره بزنید تا کیسه پاره نشه دردام نمیگیره سابقه دارم 😜😜🤣🤣خلاصه یه چیزی دست گرفت گفت زور بزن زود زدم چندبار کیسه پاره شد دردم داشت ولی قابل تحمل ولی آب خییلی زیاد بود ترسیدم هی زور میزدم آب جهش بیرون میومد گفتم چرا تموم نشد دیدم سه تاشون ترسیدن دختره معاینه کرد بیشتر ترسید گفت چرا دستاشو میبینم زود گفت دکتر بیاد بدو بدو دکترو صدا کردن گفت به دکتر چیزی نگین خییلی ترسیده بود.. دکتر امد با چندتا ماما دیگه همشون آمدن دکتر میگه چی شده ماما گفت دستاش آمد نگاه کن با ترس گفت چی شد کیسه پاره شد گفتن داشتیم معاینه میکردیم پاره شد گفت یعنی خودش پاره شد کناریشم گفت آره به خدا خودش پاره شد😢😢😢 یکی دیگه گفت بیخیال امروز قسمت نیست زایمان طبیعی داشته باشیم من ترسیدم 🥹گفتم یعنی سزارین میشم دکتر شکممو بالا فشار داد معاینه کرد گفت نترس عقب رفت ..کمی وایستادن رفتن گفت الان زنگ میزنیم مامات بیاد ...به اون ماما که چکم میکرد گفتم نباید پاره میکردین گفت ما پاره نکردیم نازک شده بود موقع معاینه پاره شد گفتم فیلمم نکن🤪🤪🤣🤣اشکال نداره تا پاره نشه دردم نمیگیره گفت دمت گرم چیزی نگفتی ب دکتر🤣
مامان امیرعلی جیگر مامان امیرعلی جیگر روزهای ابتدایی تولد
زایمان ..اخری..گفت برو دستوشیی گفتم وایستا انقباض بگیره ماساژ بده بعد برم بعد انقباض رفتم کارم تموم شد انقباض گرفت امد داخل دستشویی ماساژ داد دستامو شستم دوباره انقباض گرفت باسنمو تکون می‌دادم ماساژ میداد ...بعد معاینه کرد شدم 8 سانت دراز کشیدم یه دارویی دیگه با سرنگ داخل واژنم زد بین انقباضا بعدش حالت سجده رفتم این خیلی سخت بود گفت میخوای انجام نده سخته گفتم نه شنیدم خییلی خوبه انجام میدم گفت آفرین...بین دردا بهش میگفتم خدا خیرت بده بهتر تصمیم عمرم بود بهت گفتم بیا هی دعاش می‌کردم ساعت 12 فول شدم بقیه ماما آمدن پنج بار زنگ دکتر زدن دکتر جواب نداد گفت نترسی خودم بچتو دنیا میارم نمیزارم بقیه بهت دست بزنن تجربشون کمه ...بعد اتاق شلوغ شد پاهام گذاشتم بالا درد خیلی شدید بود گریم گرفت سعی کردم نفس عمیق بکشم میگفت زور بزن گفتم وقت زور زدنه گفت آره عزیزم زور بزن تمام نفسمو جمع میکردم صدامو خفه میکردم زور میزدم بعدش بین دردا با صدای بلند گریه میکردم بقیه میگفتن زور بزن ماما میگفت کارش نداشته باشید گفتم انقباض بگیره زور میزنم باز صدامو خفه میکردم زور میزم طولانی و شدید باز انقباض ول میشد شدید داد میزدم گریه میکردم دوباره انقباض..آخرش زور داد گفتن ول نکن عمیق زور دادم ول نکردم تا دنیاش آوردن ساعت 12 و رب ..گذاشتن رو شکمم گفتم عههههه چقد کوووچووولوووو و زشتههههه🤣🤣🤣🤣بعدش خندیدم گفتم زشت من بالاخره دنیات آوردم دست خودته دنیا نیای جیگرم...بعدش ماما می‌خندید میگفتن دو کیلو و نیم هم نمیشه بعد زایمان جفت هم خودش امد اصلا زور نزدم ...موقع بخیه خییلی درد داشت گفت برات ترمیمی زیبایی می‌زنم گفتم بزن ..ولی خییلی درد داشت
مامان ماهلین مامان ماهلین ۳ ماهگی
ساعت ۱۰ شب دردم گرفت به ماما گفتم گفت طبیعیه ماه درده اونا تا ساعت ۳ تحمل کردم دیدم رگه های خ نی اومده رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۳ ثانته (شانس گوهی من بیمارستان تخت نداشتپر بودن همه جا)گفت برو دوساعت دیگه بیا راه برو دیگه برنگشتم خونه تو هم بیمارستان راه رفتم تا ۵ نیم رفتم معاینه کرد همو سه ثانت بود ولی بستریم کردن دیگه درد داشتم انقباض بود میگرفت ول میکرد ولی هرچی بیشترمیگذشت شدتش بیشتر میشد دیگه همو سه ثانت بود که زنگ زدن ماما همراهم اومد البته جایگزین گذاشتن براش چون اونی که باعش قرارداد بسته بودم نیومد ساعتای ۸ نیم ماما همراه اومد ۳ ثانتو تیم بود بلندم کرد ورزشم داد دردام بیشتر شد گفتم آمپول بی دردی میخوام گفت تا ۶ ثانت نشه نمیشه بزنن برات ورزش کن تا باز بشه خلاصه که با زور ماما همراهم ورش کردم هی دراز میکشیدم از درد اون منو بزرو بلند میکرد ورزش میداد بهم خلاصه که درد کشیدمو ورزش کردم تا ۶ ثانت شد یه ده دقیقه ای دراز کشیدم اثر کنه کم کم اثر کرد دیگه ماما گفت پاهات یکم به حس بیاد ورش کنیم داشتم از درد میمردم امپولو که زدم دردام خوب شد انقباض میگرفتم ولی قابل تحمل بود بعد دیگه ورزش کردم تا موقعی که فول شد دهانه رحمم باز نوبت زور زدنا بود که باز ماما کمکم میکرد به حالت نشستن توی دستشویی یا سجده زور بزنم
مامان جانا مامان جانا ۱ ماهگی
پارت سوم
ماما اومد گفت اجاره معاینه ندارم ولی جیغ نزنی ببینم چندسانتی گفت هنوز ۱سانت ونیمی ما بشه ۴ سانت میایم گفتم توروخدا نرو کمکم کن دلش سوخت وایساد خدایی
گفت هرچی میگم گوش باید بدی پاشو ورزش کن بهم ورزش داد گفت مث قر کمر انجام بده بهم یه سرم جدید وصل کردن دردام شدید شده بود تحمل نداشتم ولی هی ده دقیقه ده دقیقه معاینه میکردن موقع معاینه جیغ میزدم ولی موقع انقباض با دم وبازدم کنترلش میکردم خلاصه شد ساعت ۶ صبح دکتر اومد گفت ۲ سانتی میخواستم سرمو تودیوار بکوبم دکتر گفت پیشرفت نداری بچه سرش بالاست تو لگن نیست گفتم چکار کنم گفت مینویسم سزارین ورفت
منم پا رو چهارپایه گذاشتم خودمو جلو میکشم بعد پامو عوض میکردم
پامو تا سینه می‌آوردم بالا بعد پای بعدی ولی تند تند
طوری بود که سرپا خوابم می‌برد ماما نمیزاشت میگفت زود انجام بده
خلاصه نوشت سزارین دست ماما رو گرفتم گفتم کمکم کن ۷ ساعته درد میکشم الان برم سزارین بخدا نمیتونم
رفت با دکتر حرف زد گفت دوساعت وقت بده اگه پیشرفت نکرد بره قبول کرد
دیگه دردام وحشتناک شده بود
مامان آیــــــسل💋 مامان آیــــــسل💋 ۸ ماهگی
پارت ۵
زنگ زد به زایشگاه متوجه شد ک مکونیوم داریم و منو سپرد به یه دکتر خوب ک اگه سزارین لازم شدم سریع برم سز
من ساعت ۴ رفتم اونجا و لطف کردن ساعت۶ بستریم کردن انقد بین علما احتلاف افتاده بود
رفتم توی اتاق مخصوص خودم و دردامو و با تنفس رد میکردم
یه ماما اومد گفت من مامای مخصوص خودتم اسمم فلان چیزه هرچی خاستی بهم بگو میخای شوهرتو بگم بیاد؟
گفتم اره
شوهرم اومد پیشم
دردام زیاد شده بود ولی تحمل میکردم
شوهرم اومد و یکم صحبت کردیم گفتم محمد خیلی سخته نمیتونم تحمل کنم گفت خودت طبیعی خواستی تحمل کن کم مونده
ساعت ۷ دیگه کامللل دلم میخاست زور بزنم ولی هیشکی نمیومد بالا سرم
گفتم محمد برو مامامو صدا کن برام توپ بیاره حداقل ورزش کنم
دردا خیلی نفس گیر بود
یکی اومد گفت ما داریم میریم شیفت عوض شده
گفتم یعنی چی پس من چی گفت شیفت بعد میان پیشت
شیفت بعد اومد معاینم کرد گفت ۳ سانتی
گفتم حالم بده نمیتونم تحمل کنم خندید گفت تازه اولشی
هیشکی باور نمیکرد من دردام داره نابودم میکنه
تا اینکه ان استی گرفتن و فهمیدن من قشنگ ۳۰ ثانیه یکبار درد دارم و انقباضات شدید دارم
زنگ زدن دکتر جدیدم اومد
من دیگه نمیتونستم ساکت باشم با هردرد جیغ میزدم و گریه میکردم ب شوهرم میگفتم گوه خوردم منو ببر سزارین اون میدونست من چقد تلاش کردم میگفت یکم دیگه صبر کن
مامان هامین مامان هامین ۷ ماهگی
امروز ساعت۶ربع اومدم بیمارستان تا معاینه کردن شده بودم یک سانت گفتم اخ جون س سانت دیگ اپیدروال تموم از معاینه ام بگم درد داشت و اینک من کلا خودمو سفت میکنم شاید بخاطر اون بود.گفتم ماما همراه میخام گفت بدرد نمیخوره تو خوابت میبره اونم کنارت میشینه یا دردت زیاده‌نمیتونی ورزش کنی خلاصه ماما کنسل شد ساعت۷ربع رفتم بالا و دیگ لباسامو عوض کردم یکمم درد داشتم کم بود اومدن انژوکت زدن و نوار قلب میگرفتن کلا منم میگفتم چقد دردش کمه خلاصه بهم ساعت۸قرص فشار دادن بازم دردا خوب بود قابل تحمل گفتم میتونم راه برم گفت نیم ساعت راه برو منم راه رفتم بعدش صدام کرد گفت بیا میخام معاینت کنم البته از قرص فشارم چند ساعت گذشته بود ساعت۱۲دوز بعدی بود قبل۱۲ اومد معاینه چقد دردناک بود اونجا خوب فشار داد گفت همکاری کن من پامو تووو شکمش فشار میدادم نمیزاشتم گفت پاهاتو شل کن ک ۴سانت بشی منم همکاری کردم با اینک دردناک بود خلاصه شدم ۴ و دردا شدید دکتر بیهوشی میخاست بیاد ک تخت بغل رو اپیدروال بزنه دیگ بعد از یساعت اومد اول اونو زد بعد من و دردا شدیدمیشد اپیدروال اصلا تزریقش درد نداشت ولی وقتی زد من دردام بود و انقباضام شدیدترم شده بود