در راستای تاپیک قبلیم من فقط پیش شما مینالم وگرنه از صب یاسینو بردم کلی تو کالسکه دور دادم تا یکم هوا بخوره. ظهرم همسرم خواب بود یاسین طبق معمول درحال شیطونی لباس کردم تنش بردمش تو کوچه تا بچه ها بازی میکنن نگاهشون کنه یا میبرمش پارک پیش خونمون با وسایل بازی کنه. تو خونه هم تاب داره با کلی وسیله و اسباب بازی ک دیگه جا خودمون نیس از وسایلا یاسین. تازه خسته ک بشه براش فیلما خودشو پلی میکنم ببینه . تو خونه ما قبل خوابش روتینش انجام میشه خونه تاریک میشه و لالاییش رو میزاریم ولی مثلا از ۱۱ شب تا ساعت دونیم دیشب طول کشید . تندی نمیکنم باهاش تمام سعیمو میکنم عصبی نشم و باهاش راه بیام دیشب دیگه اینقد اذیتم کرد سر خوابیدن اومدم تو حیاط برا اروم کردن خودم دستو صورتمو با اب یخ شستم . میدونی بخدا بچه ها باهم فرق دارن یاسین اروم نیس خیلی بدقلقه خیلی .و من با تمام صبوریم کم میارم . مامانا خداقوت بهتون خدا توانتونو زیاد کنه و تنتون سلامت .ما اگه مریض بشیم یا یه ساعت نباشیم زندگیامون رو هواس بخدا

۱۰ پاسخ

کاش می شد همسرت یک روز مرخصی می گرفت بچه را نگه می داشت حداقل یک روز خواب خوب داشتی از پا در میای مهرنوش یکم هم شده بفکر خودت باش

دمت گرم پهلون
منک انقد تو خونه میمونم روانم بهم ریخته

پسرمنم خیلی نق نقو بود
پستونکی ک شد بهتر شد
رفلاکس هم داش

چقدر ماشاالله پسرت خوشگله خدا حفظش کنه این جوجتو

عزیزم‌ من خوندم تاپیکهای قبلیتونو...شرایط شما واقعا سخته کوچولو هم داره اذیت میشه به خاطر رفلاکس خدا قوت به شما و الهی که یاسین جان روز به روز بهتر بشه ...خیلی گلی شما عزیزم ..چه مادر خوبی هستی ..میگذره این روزها با تمام سختی هاش

خدا قوت بهت مادر

منم خواب و استراحت مفید ندارم ولی خیلی صبوری میکنم وخدارو شکر میکنم ک خدا همچین هدیه ای بهم داده بلاخره این روزها میگذره و بچه ها بزرگ میشنوخاطره میشه برامون

عزیزم با ماشین نمیخابه
منم دخترم اذیت میکرد اولا
ولی الان یکم دورش میدم سریع میخابه

خدا شما رو هم قوت بده
إن شاء الله تنتون سلامت و دلتون شاد بشه
و إن شاء الله بزودی رفلاکس و خواب گلپسرتون خوب بشه و شما شاد ترین مادر بشید

خسته نباشی گلم...منم مشکل شمارادارم امابازم میگم خــــــــدایاشکرت صبرمابیشترکن واقعاکمبودخواب دارم غذاهم اصلاوقت نمیشع بخورم انگاروقت کم میارم

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۱۳ ماهگی
مامان بلوط مامان بلوط ۱۱ ماهگی
سلام مامانای گل امیدوارم خوب باشید. اومدم از تجربه ی سفر به کیش با دخترمون بگم. به نظرم تجربه قشنگ و پر عشق و پر چالشی بود. خیلی شرایط متفا۱وت هست با وقتی که بچه نداری ولی خب سفر با بچه هم برای من و همسرم لذت بخش بود. ما رفته هتل مارینا پارک، خیلی راضی بودم. فضای خیلی خوبی برای بازی بچه ها داشت، بچه میتونستن تو استخر آب بازی کنه هوا هم خوب بود‌. بچه وقتی خوابش می‌گرفت به شدت کلافه میشد. ۲ بار رفتیم رستوران و آبرو برامون نموند تو رستوران از بس بچه ها بهم ریختگی داشت‌😅 یکبار تو رستوران خوابش برد و ما مجبور شدیم بعد غذا هی چایی سفارش بدیم😆 تا بتونیم بشینیم تو رستوران و بچه رو تکون ندیم که نپره از خواب. ساعت ۸ شب ما برمیگشتیم هتل چون تایم خواب بچه بود و اگه نمی‌خوابید خیلی کلافه و بی قرار میشد. غذا برای بچه با پلوپز کوچولو که از تهران برده بودم می‌پختم. موقع بلند شدن و نشستن هواپیما به بچه ممه دادم که باد تو گوشش نیفته. تمام پاساژگردی ها که میرفتیم بچه تو بغل من بود و زیاد تو کالسکه نمی نشست. لباس بچه خیلی خیلی قیمت‌هاش نسبت به تهران مناسب بود‌ . مخصوصا پاساژ مرجان مغازه ی شاپرک کلی لباس بچه داشت با قیمت خیلی مناسب‌ . در کل سفر لذت بخشی بود برامون . عکس پایین هم از تو اتاقمون گرفتم تو هتل مارینا 🥰🥰🥰 امیدوارم هرجا سفر رفتید لذت بی نهایت ببرید🥰🥰
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۱۳ ماهگی
اومدم از تجربیاتم بگم ب مامانیی ک بچشون الرژی و رفلاکس داره و تاثیرگذاشته رو اشتهاشون. ببینین اول اینکه من از یاسین وقت بازی هاش فیلم میگیرم و وقت غذاخوردنش براش رو تلویزیون پلی میکنم چنان ذوق میکنه ک نگو وقتی حواسش نیست بهش غذا میدم اول غذاشو خیلی میکس میکردم چون شدیید عوق میزد مخصوصا وقتی یه تیکه نون یا سیب یا هرچی میدادیم دستش تا میبرد تو دهن عوق میزد اما بهش توجه نکردیم ولی اینقد شدید بود ک بالا میاورد هنوزم گاهی همینه ولی اجازه میدم کنار ما بشینه وقت غذا و ب غذامون دست بزنه و گاهی براش جدا میارم بازی کنه الان یه هفتس ک کمتر عوق میزنه و دیگه با ترس چیزی تو دهنش نمیبره ‌ .اول کمی مزه میکنه بعد اگه دوستداشت میخوره یا حتی گاهی میک میزنه .خانما من قبلا کلیپ های انگلیسی و رنگی براش میطاشتم ک یهو هرچی ک حرف میزدو دیکه نگفت انگار گیج شده بود با حرف های انگلیسی الان یه مدته فقط کلیپ های خودشو میزارم .مثلا وقتی غذا خورده با بازی یا وقتی داره حرف میزنه و ذوق میکنه حرفای خودشو تکرار میکنه گفتم ب شماهم بگم .مشکل یاسین رفع نشده هنوزم روزاه استفراغ داره و عوق زدن و الرژی اما ب نسبت قبل واقعا بهتره 💪
بازم خداقوت ب تک تکون بابت زحمتایی ک میکشین
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۱۳ ماهگی
یاسینو بردم دکتر گوش و حلق و بینی گفت خداروشکر گوشش عفونی نیست ولی چشتون روز بدنبینه که تا این چوب بستنیو کرد ته حلق یاسین برا چک کردن حلقش بچم عوق زد تحریک شد هرچی خورده بود تو مطب دکتر رو منو خودش بالا اورد.شانس اوردم من همیشه باهام دوست لباس اضافه و پارچه کلا همه چی میبرم ‌ .بردم تو سرویس شستمش کامل از سر تا پاهاش حتی جوراب و کلاهشم عوص کردم دکتر گفت هروز اینطور بالا میاره؟گفتم بله گفتم ک رفلاکس داره گفت ببرش دکتر گفتم بردم بعد منشیش ک داشت زمینو پاک میکرد گفت معلومه دفعه اولش نبود چون سریع ارومش کردی و عوضش کردی . از مطب اومدیم بیرون یاس تو بغلم خوابش برد گذاشتم تو کالسکش شوهرم گفت چقد زندگیمون سخت شده خدا کنه این سختی رو زودتر خدا برامون جبران کنه مخصوصا برای تو خیلی استراحتت کمه و سعی میکنی بیشتر از توانت برا یاسین صبروحوصله داشته باشی ،شوهرم بهم ریخته بود با دیدن این وضع یاسین تو مطب دکتر جلو همه‌ .من برام خیلی عادی تره تا همسرم. تا برسیم خونه تو خودش بود . 😪
خدارو هزار مرتبه شکر ک گوشش عفونت نداشت خیلی خوشحال شدم گفتم ب شماهم بگم
مامان کیان مامان کیان ۹ ماهگی
سلام.خانومایی که بچهاشون هم سن پسر منن.وقتی میرید مهمونی چطوری ان؟؟ فضولی میکنن یا یه جا میشینن؟ روابط اجتماعیشون چطوریه؟ پسرمن خیلی دیر جوش میخوره ..مثلا ما دیشب رفتیم خونه جاریم اولش که کیان بغل عموش یکم گریه کرد ترسیده بود بعد تایه ساعت همینطوری بغلش نشسته بود .درصورتی که جاریموخواهرشوهرم بچه هاشون یکی ۳ ماه اون یکی ۶ ماه از کیان بزرگترن. همش فضولی میکردن سمت اسباب بازیا میرفتن هی براخودشون بازی میکردن اما کیان میگم‌تایه ساعت ک‌همینطوری بغل عموش نشسه بود نگا میکرد بعدم که رفتم‌گرفتمش ازش گذاشتم جلو خودم ک‌بره بازی کنه خوشحال بود هی نگا میکرد میخندید ولی اصن نمیرفت ..اسباب بازی جلوش میریختم ک بازی کنه اون‌بچها میومدن اسباب بازیارو از دستش میکشیدن کیان هیچی نمیگف باز یکی‌دیگ‌برمیداشت ...خلاصه ک بعد یک ساعتونیم یخش تازه باز شد یکم چهاردستو پا میخاس بره اونم دوقدم برمیداشت باز مینشست هی بمن نگا میکرد میخندید ..دیگ‌نمیرفت ک با بچه ها بازی کنه...نمیدونم این رفتارش طبیعیه ؟ یا خیلی خجالتیه ؟ نمیدونم ...بچه های شما چطوری ان؟
مامان Ali مامان Ali ۱۰ ماهگی
علی عزیزم نه ماهه شد
پسرم این روزا آب بازی دوست داره دستاشو تو آب می زنه و تا در حمام را باز می بینه چار دست و پا میدوه که بره اونجا چون خاطره خوشی ازش داره
روی چار دست و پا رفتن تسلط بیشتری پیدا کرده هر سطحی را می گیره و می ایسته دیگه مثل قبل وقتی می ایسته نمی افته و تسلط بهتری پیدا کرده چون می تونه از ایستاده به نشسته دربیاد
پسرکم همچنان اونقدری غذا نمی خوره که مامانش خوشحال بشه فقط در حدی که خودش حال می کنه غذا میخوره
بازی با بچه ها را دوست داره با دیدن بچه ها آروم و خوشحال میشه بهتر از قبل با اسباب بازیهاش بازی می کنه و بیشتر میذاره براش کتاب بخونم
توی کالسکه دوست داره وایسته
وقتی میریم دنبال خواهری از مدرسه بیاریمش تو مسیر برگشت که بچه ها را نمی بینه انقدر گریه می‌کنه تا بغلش کنم
نون پنیر دوست داره پنیر ماجان براش گرفتم و گاهی لقمه های ریز بهش میدم
پسری خیلی مهربون و دلبره خندون و خوش اخلاقه بیشتر شبا زود میخوابه
وقتی بیداره مامان باید فقط کنارش باشه چون هم گریه می کنه می گه منو بگیر هم ممکنه خودشو به یه جا بکوبه
اسباب بازیهاشو‌می دونه کجاست و میره پیدا می کنه
کم کم دارم وسایل خونه را استتار می کنم دستشو به هر چیزی می زنه
رو زمین که میذارم غذا بخوره پاشو می کنه تو کاسه و بشقاب کلی هم کیف می کنه
دستشو میکنه تو پریز
لوله جارو برفی را میخواد دهن کنه ...
ماشین شارژی خواهرش را باتریشو عوض کردیم و با خواهری سوار میشن
خواهری روی اسکیت برد هم میذارنش و سرش میده و بازی می کنن
خلاصه که دورانی داریم با هم
الانم سرماخورده آب ریزش بینی داره