محیط اتاق عمل با اینکه تجربه دومم بود سنگین بود زهنم فقط به این بود که کامل حالا که زودتر میاد خیلی ریزه دستگاه میره یهو صدا گریشو شنیدم التماسشون کردم بگم بهم دستگاه میره یانه گفتن خداروشکر خوبه همه چیز دکترم واقعا دکتر خوبی بودن دستمو میگرفتن چقدر ارامش گرفتم ازشون چقدر با صبر و حوصله این نه ماهو کنارم بودن دکتر خوان پایه به نظرم یکی از بهترین خوش اخلاق ترین صبور ترین دکترایی هستن که میشناسم خلاصه بعد بردن پسرم دیگه تحمل محیط اتاق عملو نداشتم خواستم که خوابم کنن و بعد تو ریکاوری بهوش اومدم یکی دیگه از خواسته هام از دکترم این بود حتما تا تو ریکاوری بی حسم شکممو ماساژ بدن خداروشکرم همینکارو کردن فقط اشتباهی که کردم البته نمیدونستم قبل ورورد به اتاق عمل باید درخواست پمپ درد میکردم که من فکر میکردم بعدش برام میزنن البته چون اتاق عمل اشنا داشتم گفت بهتره نزنی و بیشتر برای کسایی هست که بیهوش کامل میشن نمیگم بعدش با اینکه طاقت دردم کمه اذیت نشدم ولی با امپولو شیافت برام قابل تحمل بود و خداروشکر الان خودم همه کارو مو میکنم به جز اشپزی ولی سعی میکنم چهل روزو به خودم استراحت بدم هر سوالی بود من درخدمتم پسرمم با وزن ۲۴۰۰ تو ۳۷هفته و یک روز دنیا اومد

۷ پاسخ

بسلامتی عزیزم خدا حفظش کنه منم خیلی از اتاق عمل میترسم🥴

مبارک باشه. به سلامتی💕

عزیزمممم🥹 iugrبودن گل پسرتون؟

عزیزم علت اینکه پسرت زود به دنیا اومد چی بود؟ چون بچم دیگه وزن نمیگیره دکتر گفت باید دو روز دیگه سزارین شم

بسلامتی عزیزم مبارک باشه منم ۶ روز پیش سزارین شدم
درمورد پمپ درد منم موقعی که میرفتم اتاق عمل کفتم ولی دکتر بی حسیم اجازه نداد گفت پمپ درد بخاطر تسکین درد توش از مخدر استفاده شده و چون بعد از سزارین باید به بچه شیر بدیم ضرر داره و بهتره که ازش استفاده نشه
با شیاف و امپول مسکن خوب بود برای من

میگم منم وزن بچم کمه میشه اگه دوست داشتی یه عکس از جثه کوچولوت برام بفرستی ، صورتشو خواستی نشون نده و اینکه چهرش کامل جاافتاذه بود چون وزنش کم بود؟ممنون از اینکه بخاطر نگرانیم جواب میدی🌹

بسلامتی گلم😍😍خداروشکر ان شالله بچت سلامت باشه

سوال های مرتبط

مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۲ ماهگی
مامان دلسا مامان دلسا ۲ ماهگی
مامانا من بیست روز پیش بیمارستان سعدی سزارین شدم(سزارین دوم و اجباری بودم)
دکترم کرد جزی بود
از دکترم راضی بودم چون خیلی می ترسیدم ،به خواست خودم بیهوشی عمومی شدم و نمی خواستم بی حسی از کمر باشم ،توی اتاق عمل تاکید کردم که برام پمپ درد بزارن اما گفتن متاسفانه چند وقتیه که بخاطر تحریم و فلان پمپ درد ندارن و فقط در مواقع اضطراری برای موارد خاص میذارن و برای بقیه شیاف میذارن 🥺
البته من چون فوبیای شدید داشتم و واقعا شرایطم خاص بود (پنیک می شدم)با پیگیری و این ور و اونور سپردن برام پمپ درد پیدا شدو واقعا هم موثر بود هیچ دردی نداشتم خداروشکر
البته بعد که اومدم توی بخش هم پرستارا برام شیاف گذاشتن و بهم گفتن اگه بازم هر موقع درد داشتی بگو برات شیاف میذاریم که من درد غیر قابل تحملی نداشتم
راستی اینو هم بگم که ماساژ شکمی برام تو بیهوشی انجام داده بودن و خداروشکر تو ریکاوری ماساژ شکمی نشدم 🥰
از رفتار پرسنل سعدی بگم که خیلییی حرفه ای بودن از نگهبانی دم در بگیر تا خدمه و پرستارا همه مهربون و صبور و خوش اخلاااق عاالی بودن رسیدگیشون بیست بود خدایی
مامان دنیز مامان دنیز ۳ ماهگی
#تجربه سزارین پارت ۲
حالت تهوع شدید هم گرفته بودم ولی فقط حسشو داشتم بالا نمی اوردم بعد چند دقیقه دیگه صدای گریه بچه رو شنیدم اونموقع بود که انگار کل دنیارو بهم دادن و نا خودآگاه اشکام میریخت🥹بعدش تمیزش کردن و نشونم دادن و دیگه بردنش و بخیه هامم که دکتر زد تموم شد بردنم ریکاوری که نیم ساعت اونجا بودم که سردم نبود اما لرز داشتم تا نیم ساعت که بردنم تو اتاق و من پمپ درد هم خاستم که برام از اتاق عمل گذاشتن جابجام که کردن اومدم تو اتاق اصلا حرف نزدم و زیر سرم هیچی نگذاشتم چون اگه اینکارو نمیکردم بعدش سردرد شدید میگرفتی که خداروشکر من نداشتم
کم کم اثر بی حسی از بدنت میره ولی تا موقعی که بره یه حس عجیبی داشتم دوس داشتم همش پاهام سریع تکون بخوره
خلاصه اولی بود که دردم شروع شه سریع پمپ درد رو فشار میدادم حتما حتما پمپ درد بگیرین که خیلییی خوبه من فقط کل دردم تو این بازه زمانی یک روز بیمارستان اندازه درد پریودی بود راه رفتنش هم انچنان سخت نبود برام چون کم کم شروع کردم به بلند شدن نیم ساعتی طول کشید تا اروم بلندشدم دیگه خوب بود شما هم همینکار کنید حتما
مامان گردو🩵(رهام) مامان گردو🩵(رهام) ۱ ماهگی
پارت دوم ...
دیگه رو تخت بودم با یکی دوتا پرستار و همسرم رفتیم سمت اتاق عمل اونجا همون دم در ازم پرسیدن که پمپ درد و اتاق خصوصی میخوای یا نه که همسرم رضایت نامشو امضا کرد گفت میخوایم دیگه از دم اتاق عمل گفتن شوهرم نمیتونه بیاد و تنها رفتم با یه دنیا استرس
وقتی رسیدم واقعا کادر اتاق عملم مهربون و سرحال بودن هرکدوم میومدن خودشونو معرفی میکردن و سعی میکردن بهم روحیه بدن خیلی خوب بود واقعا که بعدش متخصص بیهوشی اومد و یه خانوم یکم سندار و واقعا مهربون بود که بهم گفت بشین میخوام امپولتو بزنم من هنوز منتظر بودم آمپول بزنه منتظر یه درد زیاد بودم که یهو گفت خب زود دراز بکش تا اثرکنه.
بعدشم دکترم اومد و احوالپرسی کرد و چون پساری داشتم گفته بود یاداوری کن اتاق عمل که برات دربیارم.اونو بهش یادآوری کردم و پرده داشتن میکشیدن جلوم که به همون متخصص بیهوشی گفتم من خیلی استرس دارم میترسم که همون لحظه یه امپول برام زد و گفت خودم موقع تولد بچت صدات میکنم که واقعا دیگه هیچی یادم نیست که یهو با صدای دکترم و دستیارش که یه آقا بود به خودم اومدم که میگفتن وای ماشالا چه پسری و دکترم صداشو شنیدم تو گوش پسرم اذان گفت و دادنش دست پرستار برد تمیزش کرد و از حسم نگم واقعااا غیرقابل توصیف بود استرس و هیجان و ... همه چی با هم قاطی شده بود اون لحظه فقط داشتم گریه میکردم و دعا میکردم هرکی بچه میخواد خدا بهش بده که پرستاره پسرمو آورد جلوصورتم گرفت که دوباره گریه م بیشتر شد و بردش که بعدش همش میگفتم پسرمو کجا بردن نمیارینش؟؟که گفتن میبرن لباس تنش کنن و زیروارمر بذارن بدنش سرد نشه میارنش
مامان آرمان مامان آرمان ۱ ماهگی
میخوام از تجربه زایمان سزارین بگم اگر دلشو نداری نخون لطفا
من قرار شد چون بچه نچرخیده سز بشم
بهم نامه بستری دادن برای ۳۸ هفته و دو روز ، من صبح با همسرم به بیمارستان رفتیم لباسام رو عوض کردم دراز کشیدم بهم ان اس تی وصل کردن و سون زدن که خیلی دردناک بود تجربه بدی بود برای من که همین جوریش به زور داشتم میرفتم سز بلاخره ساعت ده و نیم منو بردن اتاق عمل دکتر اومد از کمر منو بی حس کرد من احساس کردم یکم بی حس شدم ولی کامل بی حس نشده بودم دکترای احمق بدون اینکه تست کنن عمل رو شروع کردن و من شروع کردم به داد و بیداد که من میفهمم درد نداشتم ولی همه چیزو میفهمیدم ، انقدر جیغ زدم منو بیهوش کردن وقتی به هوش اومدم ساعت یک و نیم بود پسرمو اوردن روی صورتم ولی خدا ازشون نگذره من هنوزم تعریف میکنم تنم میلرزه، قشنگترین اتفاق فقز دیدن روی ماه پسرم بود، بعد که اومد تو اتاق چند با اومدن شکممو فشار دادن واقعا درد داشت تا ساعت ۸ شب که گفتن پاشو راه برو سخترین کار بود من دخترنو طبیعی به دنیا اورده بودم به نظر من سزارین برای من یه اتفاق وحشتناک شد بدترین و تلخترین اتفاق زندگیم بود امیدوارم برای کسایی که انجام میدن بهترین انتخاب باشه
مامان نیلا مامان نیلا ۲ ماهگی
من تجربه سزارینمو بگم .من ساعت یک ظهر اب وکیک خوردم اخه قرار نبود عمل بشم .که یهو گفتن نه باید عمل بشی به دکتر گفنم کیگ خوردم گفت اشکال نداره دو سه ساعته دیگه میام تاعملت کنم .منو بردن توبخش تا ساعت ۳ بعدش بردن سوند وصل کنن که خیلی برام درد داشت پرستاره گفت خانوم این کاراچیه میکنی به زور فشار داد متو با ترس و درد نازاحتی بردن اتاق عمل .رفتم تو اتاق عمل پرستارا گفتن چرا رفتی گیک واب خوردی باید بی حسی بشی منم گفنم دیسک کمر دارم باید بیهدش بشم گفتن بیهوشی خفه میشی توعمل منم ترسیدم که یهو دکترم اومد .ازترس داشتم سکته میکردم به دکترم گفتم خبلی میترسم .من دکتر بیهوشی رو ندیدم بالای سرم بود .دکترم دید که ترسیدم اشاره کرد بهش یهو دیدم لامپای اتاق عمل دارن گم نور میشن .بعد چشمامو باز کردم دیدم دخترم به سینمه تو بخش داره تتد تند شیر میخوره .پرستارا مبومدن شکممو فشار میدادن منم گیج بودم . .شبم تا ۱۲ ناشتا بودم بعدش راه رفتم .در کل سزارین خیلی راحتی اگه برگردم بازم میرم سزارین
مامان علی و علیسان💙 مامان علی و علیسان💙 ۲ ماهگی
پارت چهار 🌹
دیگه رفتم تو اتاق عمل
خانم دکتر عزیزم که اومد لبخند اومد به لبام،چون مطمعن بودم عمل خوبی در پیش دارم...
کلی با خانم دکتر گفتیمو خندیدیم
تا بعد از نیم ساعت که کلی خانم دکتر پیغام داد پرسنل اتاق عمل یکی یکی اومدن😐
هی اسم علیسان رو مسخره میکردن ،دکتر بیهوشی(یه خانم بی ادب و بی عمل از نظر من) کلی اسم علیسان رو مسخره کرد و خندیدو کارشونو خلاصه شروع کردن
بی حس که شدم
یکی اومد سوند رو زاره خانم دکتر گفت خودم میزارم براش هی تعارف کردن به خانم دکتر که خداخیرش بده خانم دکتر قبول نکرد خودش گذاشت برام...
همین که بی حس شدم احساس خفگی کردم(تو عمل اولم اینجوری نشدم)هرچی بهش گفتم به دکتر بی اخلاق بی هوشی اصلاگوش به حرفم نمیداد
گفتم یه خواب کوچولو به من بدید دارم میمیرم.
حالم خیلی بده
میگفت نه نمیشه(در صورتی که تو بیمارستان گاندی انقدر حرفه ای عمل کردن نزاشتن ذره ای اذیت بشم)
تو بیمارستان گاندی یه خواب ریز داده بودن بهم.
فقط با صدای گریه بچه به هوش میومدم و دوباره میخوابیدم
اما تو بیمارستان لاله روند زایمان رو با تکونای بدنم کاملا متوجه میشدم
خیلیی اذیت شدم سر عمل( بخاطر دکتر بی هوشی)
دیگه علیسان دنیا اومد و بردنم ریکاوری
تنها چیزی که تو بیمارستان لاله خوب بود
رسیدگیشون برای شیردهی بود(یک ماما تو ریکاوری بود که گفت تا بچه شیر نخوره مادر ریکاوری میمونه)اولش ناراحت شدم اما الان اون ماما رو دعامیکنم،کامل شیردهی رو یادم داد،همون موقع با ماساژاش آغوز اومد و علیسان رو شیر دادم.
خیلی خوشحال بودم از این بابت
بعد از یک ساعت بردنم بخش
مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین پارت ۳
رفتم تو اتاق عمل واسم آمپول بیحسی زدن اصلا نفهمیدم ۵ دقیقه ای هم پاهام بی حس شدن و پرده کشیدن و عمل رو شروع کردن من تازه داشتم در و دیوارارو نگاه میکردم که شکمم رو به تکون هایی دادن و صدای گریه بچه شنیدم دیگه اوردنش چسبوندنش به صورتم حتی تو اتاق عمل گذاشتنش رو سینم شیر بخوره من با نینی درگیر بودم که پردرو برداشتن و گفتن تموم شد رفتیم ریکاوری
تو ریکاوری گفته بودن میلرزیدو اینا لرزش در حد وقتی که تب و لرز میگیری و چیز خاصی نبود
باد ۱ ساعت اوردنم تو بخش
شوهرمو مامانمو دیدم بهم گفته بودن سرتو بالا نگیر که سردرد نگیری منم سرمو بالا نگرفتم اما خیلی حرف زدم سردرد نگرفتم چون پمپ درد و اینا گرفته بودم درد خاصی مداشتم موقع راه رفتن هم بخاطر پمپ درد بازم درد نکشیدم خلاصه که همه چی راحت بود من خودمو واسه بیشتر از این ها آماده کرده بودم اما همه چیز قابل تحمل بود و من الکی گندش کرده بودم به نظرم حتما پمپ درد بگیرید
مامان دیاکو مامان دیاکو روزهای ابتدایی تولد