سلام مجدد
اون سری از دوستانی که با من بارداربودن و زایمان کردن بیاین ببینم در چه حالین بچه هاتون چطورن اذیتتون نمیکنن؟؟
نوزادتون چطور ارومن یا نه ؟

من که بعد از ده روز امروز رو تنهایی سپری کردم با دوتا گل پسرم
خداروهزاران مرتبه شکر تاالان که اوکی بودیم نوزادم که معمولا شب کاره بیدار میشه روزا خوابه و‌من میتونم کارامو بکنم‌‌..
ارسلانم نسبت ب من واکنش و حساسیتی نشون نمیده البته من خیلی هواسم هست ک یوقت رفتاری نداشته باشم...
بیشتر روی باباش واطرافیان زومه تا میان سروقت نوزادم شروع میکنه ب نگاه کردن و چرت و‌پرت گفتن الکی‌حرف میزنه ک هواسشونو پرت کنه البته من به همه گوش زد میکنم ک هواستون ب رفتارتون باشه...
فقط ارسلان یه بدی ک داشت توی این ده روز این بود ک جیشوو با من نمیومد تا میگفت جیش دارم من بلند میشدم‌میگفت نه مامان معصومه (مامانم)
یا نه بابا
یا دایی ابوالفضل (داداش)کوچیکم که ۱۵سالشه اونم اینجا میموند
تا اینها دیر به هم میگشتن ارسلان جیششو تو شلوارش ول میداد😒
زندگیمون نجس بود تو این ده روز قشنک به کثافت کشوند ولی امروز ک باهم تنها بودیم جیششو میگفت و میومد باهام ....باز باباش ک‌اومد دوباره همون اشو همون کاسه....

۳ پاسخ

الهیییییییی بگردمم

سلام
من تازه مرخص شدم
پسرم اول میخواست بزنه بچه رو همش داریم با محمد جواد ور میریم کع حسودی نکنه مبادا

منم پسرم یک ماهشه..
ولی سخته..

سوال های مرتبط

مامان دوتا پسرام مامان دوتا پسرام ۲ سالگی
سلام و عرض ادب

اقا این بچه من بغلی شده چ‌خاکی ب سرم بریزم بخدا من فقط برای شیردادن‌و اروغ گیری بغلش میکنم یسره دهنش بازه بغلش میکنی ساکت میشه تو بغل میخابه رو زمین میزاری بیدار میشه
ینی من دوروزه نتونستم ب ارسلان طفلک صبحانه بدم همش شیر و کیک و موز بهش میدم صبحها بس ک این بچه نق نق میکنه یا شیر میدم یا جیش عوض میکنم یا اروغ میگیرم دو سه روزه ساعت یک و نیم ظهر وقت میکنم غذا درست کنم من همیشه غذام تا ساعت یک و نیم حاضر بودو خورده بودیم😕🥴
خدایی خیلی سخت داره میگذره بیشتر ازاین بابت سحته برام ک وقتی برای ارسلان نمیمونه هرچند ک خیلی خیلی خیلییی زیاد دارم تلاشمو میکنم ک براش کم کاری نکنم و وقت بزارم ولی بازم حس ناکافی بودن دارم🥲😕
حالا جدای از این همه ناله امروز وسط این درگیری هام داشتم به این فکر میکردم
که چقدر از زمانی که بچه دوم اومده عمیقا دارم احساس خوشبختی میکنم نمیدونم اونهایی ک تو شرایط منن هم همین فکرو میکنن یا نه
هیچوقت فکرشو نمیکردم بتونم کارای دوتا بوه رو هندل کنم
یا به سرو وضع زندگیم برسم من فکر میکنم ی خوبی که بوه پشت سرهم داره اینه ک تو ب بی خابی های شبانه عادت کرذی و الان بیدارخوابی برات سخت نیست و اینکه خیلی با تجربه تر از بچه اول شدی و میتونی راحت از پس کاراش بربیای و بیشتر از بزرگ کردن بچه سر درمیاری و بهت لذت میده ...بچه اول ادم همش در استرسه چون نابلده ..
مامان دوتا پسرام مامان دوتا پسرام ۲ سالگی
سلام‌خوشگلا حالتون چطوره
عیدتون مبارک 🥰❤️
چه میکنید
شام‌چی دارین
من که انقدر روزا درگیر دوتا پسرام که گاهی وقت نمیکنم غذا بپزم واقعا🥴
ظهرا میمونم دیگه شوهرمم که تا عصر سرکاره دیگه مجبور میشم یا تخمه مرغی چیزی درست کنم یا غذا از بیرون سفارش بدم
طفلک ارسلان گاهی حتی وقت اینکه بهش صبحونه بدم رو ندارم بس که بچه کوچیکم گریه میکنه تا وقتی خوابه ک هیچی از وقتیم بیداره تا خواب بعدیش ی ریز نق نق و گریه ک من باید بغل باشم نه رو زمین😕
دیگه امشب ب شوهرم میگم بوه هارو‌نگه دار یه پیراشکی درست کنم بزنیم بر بدن هوس کردم بدجور خیلی وقته نخوردیم 😬
شما شام چی دارین

میگم هیچوقت فکر نمیکردم ارسلان نسبت به داداشش انقدر مهربون باشه بچم🥺😅چپو راست میاد میگه مامان داداش بده بغلم وقتی میدم بهش بعد دو دقه میگه مامان عکس بگیرازمون😍الهی من فداش بشم

یا گاهی ک مشغول کارای روزمره ام صدتشو میشنوم ک رفته جلو داداشش با ذوق میگه چقد تو‌خوشگلی
داداش مهربون ارسلان 🥺
یا ی روز ذیگه یواشکی نگاش میکردم از تو اشپزخونه میرفت کنار داداشش اسباب بازی میزاشت میگفت بعد صدام میزد میگفت مامان ب داداش اسباب بازی دادم
وقتی بیدار میشه داداشش با ذوق میگه اااااا مامان داداش بیدار شده
وقتی میخابه میگه ااا داداش خوابید

خداروشکر تاالان اصلا ضربه ای بهش نزده و مشخصه ک‌کاراش بوس کردنش از روی حرص و حسادت نیس الحمدلله
خدا کنه تااخرشم داداشا باهم خوب و خوش باشن و بسازن باهم😍
خلاصه هرچی اولا پشیمون بودم از بارداری و... الان واقعا خوشحالم انشالله بزرگتر میشن اذیتم نکنن😬😬😬😅😅😅

عکس پایین هم‌ همسری زحمت کشیده 🫠
مامان دوتا پسرام مامان دوتا پسرام ۲ سالگی
سلام حالتون چطوره خوبین
من که بچه هارو خوابوندم و گوشی به دست شدم🫠😅
همینطور که توی گوشی سیرررر میکردم یهو چشمم افتاد به صفحه بالای گوشیم که ساعتو نشون میداد همیشه تا ساعت ۱۲میشد عین این خلوچلا میرفتم سریع وضعیت بارداریمو چک میکردم و لحظه شماری میکردم که اخ جون یه روز دیگه سپری شد و الان شدم فلان هفته و فلان روز ...
ارسلان که روی پام بود یهو یادم اومد ازاون روزای سخت بارداری که هم نمیتونستم بشینم بااون شکم بزرگ نه میتونستم طاق باز درازبکشم و ارسلان رو روی پام بخابونم ...و چقدر براش غصه میخوردم و اشک میریختم و با همه اون سختیا ب خودم بیشتر سخت میگرفتم و میگفتم این بچه کوچیکه و ب من نیاز داره پس تحمل کن و همونحور ک دوستداره باهاش راه بیا چقدر روزای سختی بود ولی نمیدونم یهو الان بااینکه هنوز ۶روز از تولد ارشیا میگذره چرا دلتنگ شدم ...
ارسلان رو بغل گرفتم یهو‌دیدم چسبید ب سینم یهو ته دلم یجچری شد گفتم وای پسرم کی اینقدر بزرگ شد چقدر این بغل بهم چسبید چون همیشه ی شکم بزرگ و سفت مانعمون بود ...خیلی بغضی شدم هم برای اینکه چ روزای سختی رو پشت سر گذروندم ب تنهایی و چ شبهایی رو تا صبح سپری کرذم با گریه ولی الان که میبینم این دوتا فرشته کنارم خوابن عمیقا احساس خوشبختی و خوشحالی میکنم و بابتشون خداروشکر واقعا بچه های ناخواسته (خداخواسته) چقدر حضورشون شیرینه
امشب واقعا دلتنگ بارداری شدم و ب فکر فرو رفتم ک چ روزها و حالیاتی روگذروندم
مامان جوجه هام مامان جوجه هام ۲ سالگی
خانوما میخام ی چند دقیقه وقتتون بدید ب من ونظرتونو بهم بگید یا اگه تجربش داشتید فقط نخونید و رد بشید ج بدید اینروزا گهواره تا از درد و دلات نگی کسی ج نمیده...من دوقلو پسردارم دوروزه دارم پوشک میگیرم ازشون روز اول افتضاح بودن امروز یکی قلام ساعت ۴عصر بود جیش کرد تو شلوارش منم یکم‌ صدام بلند کردم ن درحدی ک بچه بترسه فقط گفتم مامان جون دیگه تو شلوارت جیش نکن بگی نگی داشت میرفت بغض کنه حواسشون پرت کردم رفتیم ت دسشویی چشمتون روز بد نبینه این بچه از ساعت ۴ تا ساعت ۶ونیم تو دسشویی بود مدام میگفت نگاه کن پی پی کردم هی بااشاره میگفت درست بلدنیس حرف بزنه وحتی توی این دوساعت و نیم س بار‌ پی پی‌کرد و ۵بارشم جیش کرد اصلا ماتم برد نمیدونم این بچه چش شده بود ینی اگه جیش و پی پی‌هم نداشت اون هی میخاس دسشویی باشه باهزار بدبختی آوردمش تو حال آخه سرویس بیرون از حاله وبیشتر از این میترسیدم سرمابخوره واااقعا خودمم کمر واسم‌نمونده بود خیلی اذیتم کرد فقط میخاس دسشویی باشه دیگه ی نیم‌ساعتی خوب بود داشت بازی می‌کرد بهش گفتم‌ آرمان مامان جیش داری دیدم شلوارش خیسه هیچی‌نگفتم خودش یهو زد زیر گریه منم گفتم اشکال نداره و بوسش‌کردم اون فقط گریه میکرد گفتم‌بریم دسشویی عیبی‌نداره گفت نه نه باگریه ینی از ساعت ۸ونیم تا همین ده دیقه پیش‌ک‌خوابوندمش گریه میکرد انقد بی قرار بود هی میگفت بغلم کن دستشم مدام رو دودولشه حتی الان ک خوابیده ی دستش عقبش گذاشته ی دستشم جلوش خیلی نگران شدم اصن مشخصه داره دیوونه میشه هم دلش میخواد بره هم‌نمیخاد چیکارکنم من صبحم میدونم همین اش و کاسه دارم....
مامان دوتا پسرام مامان دوتا پسرام ۲ سالگی
سلام خوبین ظهرتون بخیر
نهار چی دارین خوشگلا من امروز واقعا مخم قد نمیده چی درست کنم بس ک بین پدر و پسر اختلاف سلیقس بابا عاشق غذای نونی و حاضری پسرش فقط فقط برنجی...

این بچه که در تصویر میبینید 😁😂ینی نمیدونمم چرا مهمون میاد یا مهمونی میرم ابرو برام نمیذاره بس ک برای جالب توجه کارای عجیب غریب میکنه ...دیروز کل روز رو‌خواهرشوهر اینا اینجا بودن این بچه رس منو کشید اقد از درو دیوار خونه بالا رفت ...
وقتی باهم‌دیگه ایم خیلی خوبه اصلا اذیتم نمیکنه فقط وقتی کار میکنم دنبال سرم میاد و حرف میزنه وقتیم بشینم اونم کنارم میشینه بازی میکنه یا تی وی نگاه میکنه .. یه کارایی میکنه جلو بقیه که هی بهم میگن وای خدایا تو چجوری فردا میخای با یه‌نوزاد با این بچه کنار بیای خدا ب دادت برسه🙁میکشس بچه رو اصلا وقتی مهمون میاد این بچه کرو کور میشه انگار صدای منو نمیشنوه ..
ولی تو‌خونس بااینکه دعواش نمیکنم جرات نداره بره روی کنسول یا روی میزا یا روی اپن ازم اول اجازه میگیرع که مامان برم؟؟؟


و یه چیزجالب که من عاشقشم هم از پسرم بگم 😐😂تا تو خونه از جلو چشمش میرم تو اتاقی یا اشپزخونه ای یا دستشویی صدا میزنه مامااااااااااااان کجا رفتی ... بعد میگم تو اتاقم یا دستشویی
میگه داری چیکار میکنییی😂😂😂فضول بلا دوستدارم قورتش بدم عاشق این لحن حرف زدنشم