تاپیک آخر امشب .... من که حالا در مورد شوهرم گفتم میخواستم تاپیک آخر امشب در مورد دامادهای مادر شوهر باشه ،و برعکس دامادهای مادر شوهر سال به سال خونه مادرشون نمیرن و همش میان خونه مادر شوهر ،،همین خود امشب خواهر شوهر ها ،با شوهراشون اومدن خونه مادر شوهر خوابیدن فردا برن،،و سال به سال خونه مادر خودشون نمیرن مگه اینکه عید باشه ،حالا شب یلدا ،مادر داماد بزرگه پسر و عروسش رو تو خونه اش راه نداده بود ،خواستم بگم مگه این مردا پسر همون مادر نیستن ؟چرا نمیرن هر روز به مادرشون سر بزنن ؟شرایط فرق میکنه،نه اینکه اینقدر بی وفا باشی نری نه اینکه تفریط و زیاده روی کنی،همه چیز اعتدال اش خوبه همه چیز به اندازه ،احنرام طرفین باید حفظ بشه،همه زندگی و مشکلات خودشو دارن من بعد از چندین سال به این نتیجه رسیدم زندگی هیچکس بدون مشکل نیست ،حالا مشکل منم اینجوری....خدا برای ما هم بزرگه،،،،من خیلی سعی میکنم با مشکلات کنار بیام گاهی بیخیال میشم گاهی تو خودم میریزم و اذیت میشم شاید هر کسی جای من بود چند سال پیش طلاق می‌گرفت ،من سختی های زیادی تو این هشت سال زندگی کشیدم و مشکلات بزرگم حل شدن مشکلات بزرگتری داشتم اما خدا بود پشت ام و خودم که فقط تو خودم میریختم من مشکلاتمو حتی به مادرم هم نمی‌گم چون مامانم به اندازه کافی مشکل داره ،تنها جایی که خودمو خالی میکنم و می‌نویسم همین جاست بالاخره خدای ما هم بزرگه میشه تمام اون نشدنی ها خودش گفته از رحمت من ناامید نشوید ......بخواد معجزه رخ میده فقط صبر میخواد منم صبر میکنم حتی اگه یه روز به عمرم مونده باشه ......🌺امضای خدا پای تک تک آرزوهاتون

تصویر
۴ پاسخ

انشاءالله خدا جواب صبر کردن هات رو بده اما سعی کن وقتی میبخشی تو خودت نریزی چون بعد از چند وقت یک عقده چیزی میشه تو وجودت
خدا خودش تو قران گفته و بشر الصابرین

ندا جون من چی بگم که شوهرم لقمه اخره غذا رو تو راه پله مادرشوهرم قورت میده تا بره پیشش طاقت نمیاره اون سفره بی صاحابو جمع کنم بعد ،😞😞😞😞

انشالله همون چیزی ک میخوای و به صلاحته بشه گلم

انشاله خدا مشکلات همه رو حل کنه

سوال های مرتبط

مامان دو عشق مامان دو عشق ۳ سالگی
سلام خانوما یه حرفی رو میخوام بگم ببینین حق با منه یانه
از روز قربان تا امروز نرفته بودم خونه ی مادر شوهرم چون فرق میزارن زیاد حالا امروز چون خواهر شوهرم که تهرانه با خانوادش اومدن رفتیم دیدنشون بعد دختر من شش سالو نیمش نشته بود وسط پسرم که کوچیکه بغل من دختر جاریم بغل خواهر شوهر کوچیکه که بچه دار نمیشه بعد یهو خواهر شوهرم گفت ( اسم دخترم ) چه بویی اومد پیف
دخترم خیلی خجالت کشید بچم معذب شد این طرف اونطرف نگاه کرد من چون بچه نداره چیزی نگفتم که مادر شوهرم اینا نگن که بعداز چن وقتی اومده به دخترم حرف میگه
خونه اومدیم دخترم میگه مامان بخدا من نبودم ولی خجالت کشیدم
حالا به شوهرم میگم خواهرت باید یه کم شعور داشته باشه بدونه دخترم
که شش سال و نیمه از دختر جاریم که دوسال ودوماهشه بیشتر غرور داره غرور دخترم له میشه یعنی چی اینکارا من رعایت
کردم حرفی بهش نزدم
شوهرم میگه توام همش امروز به خواهرم گیردادی
خوب شما بگین من زیاد حساسم یا حق با منه
مامان نفس مامان نفس ۳ سالگی
مامانا امشب حنابندون پسر عموم بود بعد سر یه دلخوری از شب چله از پارسال شوهرم میگفت نمیریم عروسی پسر عموت و خیلیم محکم به همه هم گفته بود دوهفتس بحث داریم ظهر مامانم بهش پیام داده بیاد گفته نه مادر شوهرم بهش گفت گفت نه اصلاااا خلاصه که منم زورش نکردم گفتم هر جور راحتی بعد عصر با دخترم رفتیم پارک ساعت ۷ زنگ زده که برین خونه اماده شین برین به خاطر تو میریم حالا از اون اصرار و از من انکار گفتم من اصن دوست ندارم برم جایی که شوهرم دوست نداره( الکی مثلا🤪) هی گفت نه برا تو میام خلاصه رفتیم اونجا انقدر بابا و مامان و عمه هام خوشحال شدن هی تشکر کردن اومدیم 😁 شوهرمم که با پسر عموم خوب نیود اخر کار رفته بود غذا میکشید کمکشون خلاصه که سیاست زنانه داشته باشید 🤪😁 شوهرم تو بحثای اخیر میگه نکنه پسر عموت میخواسته بیاد بگیرتت که انقدر سنگش و به سینه میزنی😑اخه پسر عموم از من کوچیکتره از بچگی باهم بزرگ شدیم هیچ وقتم حرفی نبوده بینمون بعد ببین چه برداشتی میکنن شوهرا
مامان اِی لان Ailan مامان اِی لان Ailan ۳ سالگی
خصوصی

همیشه به ایلان میگم بیا با هم بازی کنیم یه اسباب بازی بده یه اسباب بازی بگیر

اینجا زیادی به دلیل تک فرزندی بچه ها در بعضی خانواده ها به بچه هاشون اهمیت میدند مثلا جا خواب بچه ها تا ۷-۸ سالگی ممکنه تو اتاق پدر و مادر باشه یا مثلا مادر میخوابه پیش بچه

ایلان درجا اسباب بازیشو میده و میگه این برای تو اسباب بازی تو برای من
و دوباره پس میده

خیلی تربیت بچه ها مهمه
میبینم که چقدر بعضی مامانا میگند که بچم میزنه جیغ میزنه یا هر چیز دیگه رفتارهای ایلان رو من خیلی مواقع درست کردم و تا اونجایی که میدونم از سن ۲.۵ میشه درستش کرد به مرور
ولی خب صبر و حوصله بسیار میخواد چندین بار روش صندلی رو گفتم که بازخورد مثبت و منفی داشته ولی خب با مشاورم هم صحبت کردم گفت کاملا روش درستی هست

تربیت کودک یهویی انجام نمیشه کم کم و با انظباط
به مثال غذا نخورد وعده بعدی غذا میخوره نخورد گشنه میخوابه فرداش میخوره
این یه مثاله نه اینکه ظلم بکنیم به بچه نه درست تربیت بکنیم
مامان آرسام و دلسا😍 مامان آرسام و دلسا😍 ۳ سالگی
مامانا امشب دلسا رو پیش دو تا متخصص بردم اولی گفت گوشش به شدت عفونت داره و باید همین امشب ببری بستری کنی وگرنه پرده گوشش پاره میشه🥺😥 و کلی اصرار که حتما ببر همین بیمارستانی که خودم میگم بیمارستان خصوصی بود با شبی ۴ میلیون هزینه، حتی به حرفای من گوش نکرد ببینه چی بگم فقط سریع نامه نوشت برای بستری کردن گفتم خونم اینجا نیست گفت اصلا لندن باشی گفتم آقای دکتر یه بچه دیگه هم دارم که خیلی بهم وابسته اس گفت اینقد میزاییدی چه😐😐 گفتم هزینه اش زیاده گفت خوب ببر بیمارستان دولتی اونجا ده تا مرض دیگه هم بچت میگیره وای که متنفر شدم از هرچی پزشکه با چشم گریه کنون اومدم بیرون چقد یه آدم میتونه بی فکر باشه که بدون درک کردن مادر بچه هرچی دلش میخواد بگه چون به نفع خودش بود بستری کنم تا اونجا پول بیشتری گیرش بیاد خداروشکر که شوهرم بود و جفت بیا پیش یکی دیگه هم ببریمش بردیم پیش یه متخصص دیگه که خیلی هم معروف بود تا معاینه کرد گفت گوشش عفونت داره ولی خیلی کم با دارو درمان میشه و براش آزیترو خارجی نوشت و چقد منو آروم کرد با حرفاش گفت نگران نباش این دارو ها رو بده جلو باد سرد نبرش تا فردا خوب میشه همش میگم خدا خیرش بده نه از اون نه از اون دکتر فرصت طلب که بخاطر حالا درصدی پورسانت جوری منو ترسوند که به گریه افتادم
میخوام بگم تو هر شغلی لازمه اول انسانیت و شعوره