۷ پاسخ

تولدش مبارک عزیزم موفقیت هاشوببینی انشاالله

خیلی مبارک باشه ❤❤❤

چقد حس خوب داشت پیامت🥰
تولدش مبارکا باش ان شاءالله موفقیت هاشو جشن بگیری🥳🥳😘😘🥰🥰

مبارکا باشه عزیزم بسلامتی موفقيت هاشو جشن‌ بگیری گل پسرو 😘😘🥰💋💐💐💐🥳🥳🥳🥳🥳🤩🤩🤩🤩

مبارک

تولدش مبارک
ان شالله دامادیش🌹🌹

تولدش مبارک عزیزم🌺

سوال های مرتبط

مامان نخودچی مامان نخودچی ۲ سالگی
۱۳ آذرماه🩵
روزی که تا ابد و یک روز تو قلب و ذهنم به اسم تو حک شده جان مادر..
دوسال پیش تو همچین روزی موجود ضعیفی رو گذاشتن تو بغلم ، اولش فک کردم عروسکه و فقط موقع تفریح باهاش بازی می‌کنم، نگفته بودن ۲۴ ساعت از شبانه روز اونم نه یک روز نه دو روز بلکه ابد و یک روز مسئولیتش با تویه..نگفته بودن سینه به دهن گرفتن، پوشک و شستن و لباس پوشوندن و زردی و کولیک و رفلاکس و... هیچ نگفتن از حق نگذریم اینا رو گفتن( لاغر شده.سرش رو بد گذاشتی. گرمی خوردی. خوب نشستیم.زیاد شستیش.بد پوشک کردی .قنداق کردی‌.قنداق نکردی....) انگار همه شمشیر رو از روبستن
با تن زخمی با روحی خسته تو زحمت کشیدی و کشیدی و کشیدی تا بعد چند ماه بگه بابا و تو در پوست خودت نگنجی..
بودن مرخصی ،بدون پاداش،بدون حقوق،بدون بازنشستگی و حق از کارافتادگی، فقط یک مادره که بی وقفه کار میکنه پس بهشت قطعا زیر پای تک‌تک شماست..
پسرم دستای کوچولوت که حالا جون گرفتن رو از ته دل میبوسم و ممنونم که مادرم کردی
مرد کوچک مادر تولدت پرتکرار💙



به رسم هر سال با کیک میبرمش آتلیه اما هوا خیلی سرده سلامتیش هزاران بار برام مهم تره دوسه روز عقب افتادن فک نکنم ایرادی داشته باشه
مامان نگار مامان نگار ۲ سالگی
سلام مامانای قشنگ. بعد از حدود ۱۲ روز میخوان تجربه از پوشک گرفتن رو بگم.
نگار از حدود ۱۸ ماهگی صحبت میکنه و تقریبا ۲۰ ماهگی جمله ها رو کامل میگفت، منظور اینکه چون کامل صحبت میکنه میتونست بگه کارهاشو. فرق جیش و پی پی رو میدونست، پله ها رو راحت بالا و پایین میره. از پوشک شدن بیش از اندازه بدش میومد. شب تا صبح پوشکش خشک بود کاملا‌. با اینکه تازه کتاب خریده بودم ک شهریور ماه شروع کنم از پوشک بگیرم، اما خودش دیگه داشت اذیت میشد و با توجه ب آمادگی هاش منم شروع کردم. تو یک ماه اخیر کتاب ها رو زیاد براش خونده بودم و از روز اول به ذوق لگن، همکاری کرد و جیش رو میگف ۸۰ درصد مواقع، اما پی پی رو تا ی هفته نمیگفت و تو شلوارش پی پی میکرد، و حتی دو روز اول اصلا پی پی نکرد، من کم کم تشویقش کردم، اولین بار ی کارتون دید ک تونست بشینه رو لگن و کارشو انجام بده و بعد ک تموم شد با ی حالت ترس و نگرانی ک مامان این چیه؟ مواجه شد ک من سعی کردم آرومش کنم و توضیح بدم تو کتابت اون پی پی مال روباه بود، اینم برای نگار. تا دو روز این ترس رو داشت، اما با هدیه دادن بعد از هر پی پی تو لگن، سعی کردم اضطرابش کم بشه. هدیه های من کتاب و خوراکی و میوه بود. الان خدا رو شکر دیگه ترس از پی پی نداره و دیگه میتونم بگم تقریبا این پروسه تموم شد. اما چیزی ک خیلی مهمه*صبر صبر صبر*
تو بهترین شرایط روحی و روانی خودتون این پروسه رو شروع کنید، چون بچه ای ک بترسه ممکنه شب ادراری بگیره،پروسه طولانی بشه. ب هیچ وجه دعوا نکنید و فقط با مهربونی هر روز رو پیش ببرید.
راستی من اصلا نگار رو هر ده دقه یک ربع نبردم دستشویی چون خودش کنترل داشت، فک کنم دخترا یکم زودتر کنترل رو یاد میگیرن. حدودا هر چهل دقه یا یک ساعت میرفتیم
مامان ماهِ زندگیم 🌙✨ مامان ماهِ زندگیم 🌙✨ ۲ سالگی
بالاخره رسید ...
دومین سالگرد روزی که خدا موجودی ب پاکی خودش بهم عطا کرد😍
دختر بی همتایم🤱🏻
دلیل تمام دلخوشی و زیبایی زندگیم
تولد دو سالگیت با یک دنیااااااا عشق و آرامش و خوشبختی و سلامتی مبارکمون باشه😍


نفسم ان شاءالله زودی خووووب خووووب شی و تولدت رو که مامانی باکلی ذوق و شوق از ۴۰ روز قبل تمام تدارکات رو دیده بود در کنار عزیزانمون جشن بگیریم دردت ب قلبم 🥹
امان از باورِ کورشدنِ این همه ذوق ...🥺😔

پ.ن : محیای قشنگم متاسفانه ریه اش عفونت کرده 😔 و پریروز وقتی ک دکترش نامه ی بستریشو داد تمام خاطرات تلخ ۱۰ ماه پیش تو ذهنم آوار شد ،خدایاااا من هنوزم ک هنوزه عکس هربچه ای رو که میبینم بستریه بی اختیار اشکام سرازیر میشه و قلبم میگیره
من دیگه تو تمام عمرم طاقت اینکه خدای نکرده مجدد دخترمو رو تخت بیمارستان ببینم ندارم😔
باباش رضایت بستری نداد و دیروز آوردیمش کرج، پیش دکتری که هرسری میایم محیا جانم رو پیشش چکاپ میبرم
ایشون هم نظرش بستری بود ولی گفتن چون تو بیمارستان اذیت میشه ، این اطمینان رو دادن که با دارو و امپول و سرم و بخورسرد
طی چهارروز عفونتش کمتر میشه و بعد مجدد باید ویزیت و داروی جدید بگیره.
واقعاااا بعضی از آدم ها فرشته های بی بالی هستند در قالب انسان،الهی خدا این فرشته ها،این دکترهای باوجدان و ماهر و دلسوز رو بیشتر و بیشتررر کنه که امثال ماها مجبور نشیم بخاطر کمبود دکتر خوب ۱۲ ساعت راه سختی و خطرات جاده رو با وجود سرما و مه شدید و برف ک چشم چشم رو نمیدید ب جون بخریم.

الهم اشف کل مریض 🤲🏻🥺

۱۴۰۳/۱۰/۱۴
مامان دخترکوچولوها🤰🏻 مامان دخترکوچولوها🤰🏻 ۲ سالگی
کمتر از یک ساعت دیگه
درست ساعت۱۱:۲۰ دوسال پیش خدا بهم نورا رو هدیه داد
وقتی تو اتاق عمل بودم و واسه اولین بار دیدمش
تو ذهنم یه فرشته بود
باورم نمیشد دختر مگه
انقد تو نظرم زیبا بود که حد نداره
با تمام وجودم احساس خوشبختی کردم
اصلا نمیزاشتم تختش از کنارم دور بشه مترسیدم خواب باشه همه چی
دوسال گذشت
از افسردگی بعد زایمان
تا زردی و کولیک بگیر تا همین الان که گلوش چرکی و فردا نوبت دکتر داره
از بی خوابی وناتوان دیدن خودم تا صبور شدنم و تو بغلم واکسن زدناش
از دیر دندون دراوردنش تا دیر راه افتادنش و الان که شیرین زبون شده
از حموم اولش تا الان که با باباش حموم بیشتر بهش خوش میگذره
و..
همه ی دنیا خستگی و بیخوابیام می ارزه به سلامتیش و خنده های از ته دلش
از اعماق وجودم با این نی نی توراهی تو دلم دعا میکنم هر کسی که چشم به راه مادر شدن خدا دلش و شاد کنه و خدا هیییچ مادری و رو با فرزندش امتحان نکنه
که هیچ چیز در دنیا هیییچ چیز در دنیا بالاتر از مقام مادری و قشنگتر از فرزند خوشحال نیست❤️
دعای خوب شما هدیه ی تولدت دوسالگی دخترم🙏🏼