کمتر از یک ساعت دیگه
درست ساعت۱۱:۲۰ دوسال پیش خدا بهم نورا رو هدیه داد
وقتی تو اتاق عمل بودم و واسه اولین بار دیدمش
تو ذهنم یه فرشته بود
باورم نمیشد دختر مگه
انقد تو نظرم زیبا بود که حد نداره
با تمام وجودم احساس خوشبختی کردم
اصلا نمیزاشتم تختش از کنارم دور بشه مترسیدم خواب باشه همه چی
دوسال گذشت
از افسردگی بعد زایمان
تا زردی و کولیک بگیر تا همین الان که گلوش چرکی و فردا نوبت دکتر داره
از بی خوابی وناتوان دیدن خودم تا صبور شدنم و تو بغلم واکسن زدناش
از دیر دندون دراوردنش تا دیر راه افتادنش و الان که شیرین زبون شده
از حموم اولش تا الان که با باباش حموم بیشتر بهش خوش میگذره
و..
همه ی دنیا خستگی و بیخوابیام می ارزه به سلامتیش و خنده های از ته دلش
از اعماق وجودم با این نی نی توراهی تو دلم دعا میکنم هر کسی که چشم به راه مادر شدن خدا دلش و شاد کنه و خدا هیییچ مادری و رو با فرزندش امتحان نکنه
که هیچ چیز در دنیا هیییچ چیز در دنیا بالاتر از مقام مادری و قشنگتر از فرزند خوشحال نیست❤️
دعای خوب شما هدیه ی تولدت دوسالگی دخترم🙏🏼

۶ پاسخ

ان شاالله عاقبت بخیر و شاد باشه

عزیزم خدا حفظش کنه دخترتو با باباش حموم میفرستی؟

انشالله خیرشو ببینی و یه بچه مطیع ‌و موفق باشه

انشاالله موفقیت هاشو ببینی عزیزم 🤩

الهی دختر کوچولوت نور چشمت بشه و باعث سرافرازی شما و پدرش باشه همیشه😍 تولدش مبارک عزیزم

انشالله تو این دنیا جز شادی و خوشی نبینه

سوال های مرتبط

مامان نخودچی مامان نخودچی ۲ سالگی
۱۳ آذرماه🩵
روزی که تا ابد و یک روز تو قلب و ذهنم به اسم تو حک شده جان مادر..
دوسال پیش تو همچین روزی موجود ضعیفی رو گذاشتن تو بغلم ، اولش فک کردم عروسکه و فقط موقع تفریح باهاش بازی می‌کنم، نگفته بودن ۲۴ ساعت از شبانه روز اونم نه یک روز نه دو روز بلکه ابد و یک روز مسئولیتش با تویه..نگفته بودن سینه به دهن گرفتن، پوشک و شستن و لباس پوشوندن و زردی و کولیک و رفلاکس و... هیچ نگفتن از حق نگذریم اینا رو گفتن( لاغر شده.سرش رو بد گذاشتی. گرمی خوردی. خوب نشستیم.زیاد شستیش.بد پوشک کردی .قنداق کردی‌.قنداق نکردی....) انگار همه شمشیر رو از روبستن
با تن زخمی با روحی خسته تو زحمت کشیدی و کشیدی و کشیدی تا بعد چند ماه بگه بابا و تو در پوست خودت نگنجی..
بودن مرخصی ،بدون پاداش،بدون حقوق،بدون بازنشستگی و حق از کارافتادگی، فقط یک مادره که بی وقفه کار میکنه پس بهشت قطعا زیر پای تک‌تک شماست..
پسرم دستای کوچولوت که حالا جون گرفتن رو از ته دل میبوسم و ممنونم که مادرم کردی
مرد کوچک مادر تولدت پرتکرار💙



به رسم هر سال با کیک میبرمش آتلیه اما هوا خیلی سرده سلامتیش هزاران بار برام مهم تره دوسه روز عقب افتادن فک نکنم ایرادی داشته باشه
مامان رایان مامان رایان ۲ سالگی
دوستان یه سوال می خوام بپرسم ولی اگر کسی بارداره نخونه شاید باعث بشه بترسه.
پسرم معمولا می رفت تو اتاق خودش در رو می بست (برق اتاقشم همیشه روشنه) بعد نق می زد که بیا در رو باز کن زود می رفتم در رو باز می کردم و همه چیز اوکی بود. تازگیا چند روزیه می ره تو اتاق در رو می بنده و صداش درنمیاد اگر برم پشت در صداش کنم آروم شروع می کنه جیغ زدن وحشتناک و کوبیدن خودش به در. چون پشت در هست نمی تونم کامل در رو باز کنم فقط دستگیره رو می کشم پایین و همون اندازه که در خودش باز می شه دیگه دست نمی زنم ولی در محکم دوباره بسته می شه. اصلا نمی بینم خود پسرم این کار رو می کنه یا نه ولی اون همچنان جیغ می زنه و گریه می کنه و می زنه به در. چندین بار این باز و بسته شدن در و جیغای پسرم و کوبیده شدناش به در ادامه پیدا می کنه تا بالاخره آخرش دیگه یه بار که در رو باز می کنم خودش در رو تا آخر باز می کنه‌. درحالی که به شدت گریه می کنه و ترسیده خودش رو میندازه تو بغلم. درحدی که تا یک ربع هق می زنه و از بغلم پایین نمیاد. به نظرتون طبیعیه؟ برای شما تا حالا پیش اومده؟