دوسال گذشت ،دوسال پیش همچین شبی احساس عجیبی داشتم رو مبل دراز کشیده بودم و به شکم برآمدم نگاه میکردم و با تکون های دختر کوچولوم خودمو آروم میکردم ،شبش با ناراحتی و بهونه های آخر بارداری با علی قهر بودم و با قهر خوابیدم صبح روزبعد کیسه آبم پاره شد و ساعت ۵:۵۵دقیقه بعد ازظهر گیسو خانوم بدنیا اومد ،خاطراتمو مرور میکنم میبینم چقدر این دوسال زود سپری شد چقدر تغییر کردم چه لذت هایی،چه از خودگذشتگی هایی، چه موهای سفیدی که به سفیدی های قبلی اضافه شد... با تمام این ها این سمانه با وجود گیسو خیلی قویه ،باید بگم به خودم افتخار میکنم با همه ی پایین بالایی هاش ،باهمه ی سختی هایی که فقط خودم میدونم چه بر من گذشت ،با تمام تنهایی هاش ، تو یه شهری که دوسش دارم ولی دور از خانواده ...
خداروشکر میکنم بابت همسرم که همیشه تگیه گاه بود و نذاشت این سختی ها برام بغض بشه .
الان که اینارو مینویسم گیسو رو پام خوابیده قبل خواب با دستای کوچولوش موهامو ناز کرد بعد بوسم کرد و زود خوابش برد،چی میخوام دیگه از این دنیا  من خوشبخت ترین مامان دنیام🥹

تصویر
۱۰ پاسخ

ای جانم😍 تولد گیسو خانم شیرین زبون مبارک باشه❤️ انشالله عاقبت بخیریشو ببینید و همیشه شاهد خوشحالی و موفقیتاش باشید عزیزم😘

تولد گیسوی خوشگل مبارک باشه

ای جان دلم تولد گیسوی نازم مبارک باشه 🥹❤️

ای جانم تولد گیسو قشنگم مبارک عزیزم الهی که همیشه سالم باشه و خنده روی لبهای قشنگش
دقیقا چه بر ما گذشت که فقط خودمون میدونیم

ای جانم تولدش مبارک باشه
چقدر قشنگ بود متنت 🥹🥹🥹
ان شاءالله خدا برات حفظش کنه نور چشمتو
خداروشکر ان شاءالله این خوشبختی همیشگی و پایدار باشه

تولدش مبارک باشه فردا گل پسر منم تولدشه

عزیزم تولدش مبارکتون باشه

خدا حفظش کنه متنتونو که خواندم چشام پر اشک شد شمادور ازخونواده بودید اما من بابا مامانم وخواهرم رفتن پیش خدا ندیدن عروس شدنمو ومادرشدنمو🥹🥺

ای جانمممممممم
مبارک باشه تولده گیسو خانوممممم
ان شاءالله همیشه زیر سایه شما و علی آقا باشه

وای الهی شکر از وجود پر برکتشون

سوال های مرتبط

مامان نلین مامان نلین ۲ سالگی
خب اومدم تجربه ی خودمو در مورد ترک پستونک بگم نمیگم راحت بودش ولی اونجوری که برای خودم غول ساخته بودم نبودش من ۱۲ روز پیش خیلی یهویی نلین از خواب بیدار شد تصمیم گرفتم پستونک بهش ندم البته نلین تا قبل ۱۸ ماهگی فقط برای خواب و هنگامی که از خواب بیدار میشد بهش میدادم که دوباره به خوابش ادامه می‌داد تا اینکه از اردبیهشت ماه که تب ۴۰ درجه کرد وابسته پستونک شد که فقط می گفت پستونک که کلا در طی هم زیاد می خورد یه مدت گفتم ایرادی نداره چون دندونش هم در می آورد از اونورم خواب در طی شبش خیلی بدجوری شده بود پشت هم توی خواب بیدار میشد و پستونک می خواست دیگه دیدم خیلی وابسته شده صبح بیدار شدم گفت پستونک گفتم مامان نمیدونم کجا گذاشتی برو بگرد پیداش کن تا ساعت یازده موقع خواب نیم روزش یه پنج دقیقه گریه کرد و خوابش برد بیدار شد گفت پستونک نلین به پرنده ها علاقه داره گفتم مامان پرنده ها بردند گفتند نلین بزرگ شد گفتند چیزی دیگه ی برای نلین میاریم گفت نه نه منم پشت هم تکرار میکردم پرنده ها بردند تو که پرنده ها رو دوست داریی تا غروب حسابی سرشو گرم کردم حسابی خستش کردم شبش رفتیم با هم عروسک به همراه وسیله های تمیز کاری خریدیم نلین خیلی جارو دسته بلند دوست داره گفتم نلین کدام‌ها رو دوست داریی پرنده ها گفتند هر کدوم دوست داریی بردار که انتخاب کرد اومدیم خونه خیلی خسته بودش زود خوابش گرفت در طی شب هم بیدار شد یکبارش روی پام گذاشتم چند بار دیگه پشتشو ماساژ دادم خوابش برد نمیگم راحت خوابش برد حتی چند دقیقه گریه هم کرد ولی خب اونجوری نبودش زود خوابش می کرد فرداش چند باری اومد گفت پستونک بازم همون جمله ها رو گفتم و عروسکشو نشون گفت باشه روز سوم تب کرد بقیه رو پایین میذارم
مامان اَمیرحَسَــن💚 مامان اَمیرحَسَــن💚 ۲ سالگی
امروز دهمین روزه که پسرمو از شیر گرفتم..
من با شناختی که از پسرم داشتم روشِ تدریجی‌رو انتخاب کردم
که کمترین آسیب‌رو ببینه و راحت‌تر بپذیره..
اول از شیرِ روز شروع کردم و با کم کردنِ وعده‌های روزش و سرگرم کردن و بازی کردن و خوراکی و غذاهایی که دوست داشت موفق شدم که با گذشت ۲ هفته کامل با شیر روز خداحافظی کنیم و دیگه اصلا در طول روز سراغشو نمیگرفت..
برای شیر شب هم مثلا از هر ۵ باری که بیدار میشد برای شیر من ۲ بارشو بهش شیر میدادم و ما بقی‌رو روی پا تکونش میدادم که نوازشش میکردم تا خوابش میبرد..
رسید به دفعات آخر..
دوتا دونه انار دون کردم و هم خودم هم همسرم بهش سوره یاسین خوندیم و ثواب این ۲سال شیردهی‌رو تقدیم کردم به حضرت رباب س💚
برای آخرین توو بغلم گرفتمش و بهش شیر دادم و کلی نوازشش کردم..
براش دعای خیر کردم و از خدا خواستم این ۲ سال شیری که به پسرم دادم نور و محبت بشه توو وجودت از عشقِ اهل‌بیت ع❤
انار رو بهش دادم و خورد..(
شب اول گریه میکرد و یکمی بیقرار بود ولی از شب بعد انگار فهمیده بود که دیگه باید بدون شیر بخوابه و با کمی قصه و شعر و نوازش خوابش برد تا حالا که دهمین روزه و دیگه سراغشو اصلا نمیگیره و الحمدالله خواب شبش خیلی بهتر شده و راحت میخوابه🙂
این روزا رو به بهترین شکل برای شمایی میخوام که قصد دارید کوچولوتو از شیر بگیرید..
دعا میکنم خدا صبر و حوصله و توانتونو چندین برابر بکنه و با خاطره خوب از این مرحله عبور کنید❤🙂🤗
مامان لیمو مامان لیمو ۲ سالگی
چقدر مادر بودن سخته تا میای زایمان و عمل و افسردگی و حس مادر کافی نبودن رو هضم کنی یه چیز جدید پیش میاد که باعث میشه فکر کنی مرحله های قبل اونقدرا هم در قبال این یکی سخت نبوده ها چه الکی ناراحتی کردم
حالا نوبت از شیر گرفتن رسیده
تا حالا نشنیده بودم از شیر گرفتن هم افسردگی میاره شبیه افسرده ها شدم
بازم حس مادر خوب نبودن
چرا از اول اینهمه جون کندم که شیر مادر بدم ـچرا چرا ......
امروز اولین روز ترک شیر دخترم بود
خیلی روز سختی برای جفتمون بود. با گریه هاش جونم میخواد از هم بپاشه
از صبح که بیدار شذ نخوابیده بود متاسفانه با شیر مادر میخوابید
و اما بالاخره ۵دقیقه ای میشه تو بغلم خوابید
و فردا امیدوارم آسون تر از امروز باشه و من آروم تر
باورتون میشه از بغض دارم خفه میشم.میدونم کار بدی نمیکنم میدونم دیگ این شیر بدردش نمیخوره ولی دلم نمیفهمه😐
مامانایی که از شیر مادر بچه هاتونو گرفتید چجوری شیرمو خشک کنم
با دردش چه کنم ؟خالیش کنم؟با دست یا شیر دوش دستی؟یا شیر دوش برقی؟
ببخشید دیگ این وقت شب اینقدر متن ناراحت گذاشتم