سوال های مرتبط

مامان دخترکوچولوها👶🏻👧🏻 مامان دخترکوچولوها👶🏻👧🏻 ۱ ماهگی
کمتر از یک ساعت دیگه
درست ساعت۱۱:۲۰ دوسال پیش خدا بهم نورا رو هدیه داد
وقتی تو اتاق عمل بودم و واسه اولین بار دیدمش
تو ذهنم یه فرشته بود
باورم نمیشد دختر مگه
انقد تو نظرم زیبا بود که حد نداره
با تمام وجودم احساس خوشبختی کردم
اصلا نمیزاشتم تختش از کنارم دور بشه مترسیدم خواب باشه همه چی
دوسال گذشت
از افسردگی بعد زایمان
تا زردی و کولیک بگیر تا همین الان که گلوش چرکی و فردا نوبت دکتر داره
از بی خوابی وناتوان دیدن خودم تا صبور شدنم و تو بغلم واکسن زدناش
از دیر دندون دراوردنش تا دیر راه افتادنش و الان که شیرین زبون شده
از حموم اولش تا الان که با باباش حموم بیشتر بهش خوش میگذره
و..
همه ی دنیا خستگی و بیخوابیام می ارزه به سلامتیش و خنده های از ته دلش
از اعماق وجودم با این نی نی توراهی تو دلم دعا میکنم هر کسی که چشم به راه مادر شدن خدا دلش و شاد کنه و خدا هیییچ مادری و رو با فرزندش امتحان نکنه
که هیچ چیز در دنیا هیییچ چیز در دنیا بالاتر از مقام مادری و قشنگتر از فرزند خوشحال نیست❤️
دعای خوب شما هدیه ی تولدت دوسالگی دخترم🙏🏼
مامان سُهاجاانم😍 مامان سُهاجاانم😍 ۲ سالگی
خلاصه اگع دردام کمی میرفت منم خوابم میبرد از بس خوابم گرفته بود خالم نیشگون میگرفت اگه میخوای بخوابی بگو منم بخوابم😂😂یا بهت سوزن میزنم منم که از سوزن ترس داشتم زور میزدم ولی نمیشد که نمیشد خالم میگه موهاش پیداس چندتا زور خوب بزنی اومده تو بغلت🫠 گفتم وقتی پیدا از موها بگیرش بکشش بیرون🤣🤣 اینقدر خندیدن گفت الان اینجوری میگی بعد نمی‌خوای کسی چپ نگاش کنه زور زدم زدم اخر ساعت 2/10دقیقه بود که خانم سها بدنیا اومد وقتی بدنیا اومد بند ناف دور گردنش بود 🥺🥺 خلاصه شروع کرد گریه کردنو خالم نافشو زد بعد دیگه داد دست مادرشوهرم
مادرشوهرم تمیزش کرد لباس پوشوند قنداق کد خوابش برد بعد خالم دیگه جفتمو دراورد رحممو جمع کرد جامو عوض کرد رفتم خوابیدم گفتم اخیش راحت شدم که خانم از خواب بیدار شد مادرم درش اورد شیرش دادم شیر که نداشتم ولی خب میک میزد به بدبختی وزنشم موقع که بدنیا اومد 3کیلو بود
کمی بعد خالم خونریزیمو کنترل کرد گفت خداروشکر خونریزی نداری پارگی هم نخوردی
اینم از زایمان من که بچه رو خونه زاییدم🤭🤭
دومی هم ان شاءالله خونه میخوام بدنیا بیارم