سلاممممم منم بلاخره زایمان کردم
😂اما هیچی اونجور که میخواستم جلو‌نرفت
روز شنبه بود خودمو‌اماده‌کرده بودم‌برای زایمان دیگه ماه داردام‌خیلی زیاد شده بود سنگین هم‌شده بودم اون‌روز کلی اسکات زدم دوش گرفتم‌پله هارو‌بالا پایین کردم
حس میکردم تو‌یکی ازین روزا زایمان میکنم اخه شکمم خیلی روون کار میکرد و اسهال شده بودم
ساعت ده شب بود دراز کشیده بودم تو‌بدنم احساس کردم یه صدای تق اومد اقا بعد ۳۰ثانیه🫠😒تمام بدنم داغ شد اب داغ از بدنم میریخت😂وای از ترس داشتم سکته میکردم خواهرمو‌صدا زدم همه دستپاچه شدن نمیدونستن دارن‌چیکار میکنن همسرمم‌خونه‌نبود دقیقا اون شب هم برف شدید داشت میبارید و‌تمووم‌ خیابونا عین‌شیشه یخ بسته بود دیگه هر جور شد تو‌ابن سرما خودمو رسوندم بیمارستان چون هدفم‌زایمان طبیعی تو‌اب بود‌و امکاناتش هم تو‌سهرمون‌نبود‌دیگه باید میرفتم یه شهر خلاصه رفتم بیمارستان نوار قلب گرفتن و معاینه کردن گفتن یک‌سانت به زور بازی میتونی بری

۴ پاسخ

وا کیسه ابت ترکیدع بوده اخه خطر نداشت؟

طبیعی زایمان کردی

خب بعدش

بعد طبیعی زیمان کردی

سوال های مرتبط

مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۴ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 1

من وارد ۴۰ هفته شده بودم و کامل کامل آماده بودم برای زایمان طبیعی اما هیچ دردی سراغم نمیومد ، دهانه رحمم هم که هیچی باز نشده بود و ماما همراه گرفته بودم که یکبار معاینه تحریکی کرد و یکسانت باز شدم ، بازهم درد خاصی نداشتم دردی بود که قابل تحمل بود خیلی خیلی ورزش میکردم پله میرفتم که زایمان طبیعی راحتی داشته باشم ، ولی دیگه من چهل هفته بودم ، ماماهمراهم گفت باید هر روز نوار قلب بچه رو بگیری و یه سونو هم نوشت برام، سونو رو رفتم انجام دادم وزن بچه ام چهار کیلو بود ، حقیقتن اون شب خیلی از زایمان طبیعی ترسیدم و فقط گریه میکردم و میگفتم وزن بچه بالاست و من نمیتونم.
خداراشکر توی این راه خدا خیلی خیلی هوامو داشت و کمکم کرد ، عکس سونو رو فرستادم برای ماماهمراهم ، گفت وزن بچه بالاست چهار کیلوعه و قبلش هم که معاینه لگنی کردع بود گفت زیاد لگنت مناسب زایمان طبیعی نیست اگر بخایی طبیعی زایمان کنی احتمال اینکه سر بچه توی لگن گیر کنه خیلی زیاده و بعدش باز مجبوری سزارین کنی ، همون شب اینقدر من ترسیده بودم و گریه میکردم که همسرم گفت سزارین کنی بهتره و پیشنهاد دکترم و ماماهمراهمم سزارین بود، فردا صبحش ماماهمراهم بهم زنگ زد و گفت بیا بستری شو برای سزارین منم ساعت هفت صبح بیدار شدم و رفتم حموم موهای شکمم و کامل زدم ، البته کلی هم استرس داشتم و توی راه همش خدا و حضرت فاطمه زهرارو صدا میزدم نذر کردم از بغل زیاد سید مظفر هم مه رد شدم کلی گریه میکردم و دعا میکردم تا خلاصه رسیدم بیمارستان نوار قلب بچه رو گرفتن و دکتر کشیک معاینه کرد و نامه داد برای سزارین ، پرستارا هم اومدن من و آماده کردن که بفرستن برای زایمان
مامان ایلیا و صدرا مامان ایلیا و صدرا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب اول از همه بگم که زایمان دومم بود و از اول خیلی استرس داشتم و میترسیدم چون زایمان اولم اذیت شدم و کلی بخیه خوردم .طبق تاریخ آن تی برام ۱۴اسفند زده بودن روز ۱۳ام صب زود بیدار شدم یکم احساس درد داشتم گفتم بزار اگه بیشتر شد میرم بیمارستان که رفتم دستشویی حس کردم بجز ادرار یه آب داغ داره میاد پاشدم که دیدم آره کیسه ابمه خلاصه آماده شدیم رفتیم بیمارستان ک در طول راه هی ازم آب می‌رفت دیگه رفتیم زایشگاه معاینه کردن گفتن کیسه آب پاره شده و ۲سانت بازم دیگه تا بستری شدم و برام سرم زدن شد ساعت ۱۰ونیم ولی درد زیادی نداشتم کم کم دردام شروع شدن ولی زیاد نبودن و با نفس عمیق رد میکردم ساعت ۱۲دکتر معاینه کرد ۳سانت بودم و قرار بود برسم به ۵سانت برام بی حسی بزنن یهو ساعت ۱حس کردم داره بهم فشار میاد ماما رو صدا زدم گفتم بچه داره میاد ک اومد معاینه کرد دید آره فول شدم دیگه رفتیم رو بخت زایمان و با چند تا زور پسرم ساعت ۱:۱۵دقیقه بدون برش و بخیه با وزن ۳۳۰۰بدنیا اومد
مامان مه چهره مامان مه چهره روزهای ابتدایی تولد
سلام به همگی اومدم اینجا براتون از تجربه زایمان طبیعی بگم 😄
من پنج شنبه شب بعد از خوردن شام عید خونه بابام درد شدید اومد سراغم رفتیم بیمارستان معاینه شدم بهم گفتن یه سانت باز شدی ولی زایمانی نیستی برو خونه فردا بیا
منم شب که اومدم خونه یه ساعت رفتم پیاده روی فردا ساعت شش و نیم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم ورزش هامو زیر دوش انجام دادم صبحانه مفصل خوردم رفتم بیمارستان برای معاینه اما وقتی رفتم گفتن بخاطر دیابت باید ختم بارداری بگیری ۳۹ هفته پنج روزم بود
خلاصه منو بستری کردن ساعت ده صبح بهم آمپول فشار زدن تا ساعت سه چهار بود که درد هام شروع شد هم زمان هم روی توپ باید ورزش میکردم
ساعت شش بیس درد هام زیاد شد ماما معاینم کرد هنوز دستش رو وارد بدنم نکرده بود کیسه آبم پاره شد 🤧🥴
ساعت نه نیم شب معاینم کردن گفت دوسانت شدی اگه تا فردا زایمان نکردی باید سزارین اورژانسی بشی 😓
منم به شدت از سزارین میترسیدم
کل شب بیدار بودم از استرس سزارین
فردا صبح شنبه بعد از گرفتن سرم آنتی بیوتیک ساعت شش صبح بهم آمپول فشار دوم رو زدن که ده دقیقه بعد درد های فوق العاده شدید شروع شد و چون از روز قبلش نخوابیده بودم به شدت ضعف داشتم و خوابم می اومد 🥴
ساعت یازده از شدت فشار رفتم سرویس بهداشتی وقتی اومدم بیرون نتونستم سر پا باشم و نشستم رو زمین سریع بهم دستگاه تنس وصل کردن و یه آمپول زدن به پام که خیلی خوب بود ساعت یازده چهل دقیقه بود شروع کردم داد زدن که فشار دارم و نمیتونم کنترل کنم ماما و پزشک اومدن داخل دیدن از صبح که سه سانت بودم و کلا از زایمان طبیعی من ناامید شده بودن متوجه شدن که دهانه رحمم نه سانت باز شده
مامان مامان🌰💙 مامان مامان🌰💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان من🥰
من قراربود ۳۸هفته ۳روز سزارین بشم اما دکترم چون شیفت نبود قرارشد ۳۸هفته۱روز زایمان کنم
روزیکه قرار بود برم بیمارستان از ساعت ۴صبح درد طبیعی شروع شد و همینجوری به اوج خودش می‌رسید داداش تقریبا نزدیک به هم شده بود و ترشحاتم فوق العاده زیاد به رنگ صورتی در اومده بود
دیگه ساعت ۶ رفتم بیمارستان جلو در بیمارستان حس کردم داغ شدم و فهمیدم کیسه آبم پاره شد همینجوری آب داغ ازم میرفت زایشگاه معاینه کردن ۴سانت بودم خیلی درد داشتم شدید
دیگه دکترم اومد چون دیابتی بودم وترشح سبز کم داشتم واینکه کیسه ابمم پاره شد دکترم گفت سری ببرینش اتاق عمل بعدم سزارین اورژانسی شدم نمیتونم بگم درد طبیعی بیشتره یا سزارین ولی برای من طبیعی غیر قابل تحمل بود و سزارین هم سختیش بیشتر موقع بلند شدن از تخت سختم بود وماساژ رحمی دردناک بود و سوند یذره چندش بود😁
در کل سختی هاش به شیرینی اون لحظه که بچه رو میبینی یه دنیا می ارزه
ایشالله همتون زایمان راحتی داشته باشید❤️
مامان 🧸🩷Aylin مامان 🧸🩷Aylin ۳ ماهگی
سلام مامانی گل
منم اومدم تجربه زایمانم بگم
هفته ۳۸ و ۶ روز بودم رفتم دکتر گفت که کاملا بچه پایینه اما چون زایمان اولته مشخص نیست چقد طول بکشه زمان دقیقی نمیشه گفت
گفت پیاده روی کن رابطه سعی کنید داشته باشید
منم ک کلا تحرک زیاد داشتم روزی ۵ ساعت راه میرفتم
دکتر هم بهم گفت تا سه شنبه ۲۵ دی اگ دردت گرفت که هیچ اگ نه ده روز زمان داری اما باید یک روز در میون برای چک کردن بیای
منم ک دوس داشتم زودتر زایمان کنم شنبه ۲۲ دی از ظهر ساعت ۱۲ رفتیم بیرون با مامانم تا ۸ شب بعدشم ک اومدم خونه ی دوش آب گرم گرفتم زیر دوش چرخش کمر و اسکات زدم
بعدش همسرم گفت بیا ورزش کن
منم شرو کردم اسکات زدن چرخش کمر نزدیک صد تا اسکات زدم
ساعت ۱۲ شب بود نشسته بودم رو مبل یهو حس کردم ادرارم ریخت داغ بود پاشدم رفتم دسشویی لباسم رو عوض کردم اومدم خوابیدم
دقیقا همون شب بعد ۹ ماه با همسرم رابطه داشتیم و بعدش داشت خوابم میبرد یهو ی دردی زیر شکمم گرفت رفتم دسشویی دیدم خون آب اومد
اومدم ب همسرم گفتم گفت ی کم بخواب بعدش شدید شد بریم بیمارستان
شک داشتم ک کیسه آبم پاره شده یا نه
دوباره حس کردم ادرار دارم پاشدم دیدم اب داغ میریزه لرز کردم شدید پاهام شکمم میلرزید
تا اماده شیم بریم برسیم بیمارستان شد ساعت ۳
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۴ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،همینطوری که جیغ میزدم و سعی میکردم با تنفس تحمل کنم دوباره ماما اومد معاینه کرد گفت ۵ سانتی اما آمپول بی دردی تموم شده و نداریم بهت بزنیم (بیمارستان ولیعصر تبریز )تبریزیا حواسشون باشه که چقدر بی مسئولیت این بیمارستان ،اینو که شنیدم دیگه داغون شدم رسما خودمو باختم گفتم چه جوری قراره من این همه دردو تحمل کنم ،چاره دیگه نداشتم اون لحظه تند تند نفس میکشیدم هی میرفتم سرویس رو کمرم آب داغ میریختن و دست و پام میلرزید از درد شدید و موقع دردا انگار از حال میرفتم یه حالی میشدم که معاینه شدم گفت ۸ سانتی رفتم رو تخت زایمان و به دکترم گفتن بیاد و اومد بالا سرم از شدت درد نمیتونستم برم رو تخت زایمان و همسرم پیشم بود و خیلی شدید جیغ میزدم کل بیمارستان صدای جیغ من بود و حس زور داشتم احساس میکردم مقعدم داره پاره میشه ،اما نباید زور میزدم و این خیلی سخت بود تا اینکه دکترم اومد و گفت هر وقت زور داشتی پاهاتو بگیر و سرتو بیار جلو به نینی نگاه کن و زور بده و گفت زور بده اگه مدفوع کنی نینی هم میاد منم یه زور خیلی شدید دادم که مدفوع کردم اما خبری از نینی نبود
مامان آوش مامان آوش روزهای ابتدایی تولد
سلام به همگی من دو روز پیش زایمان کردم و به رسم گهواره اومدم تجربه بزارم ، من از بی حسی اپیدورال استفاده کردم و البته خیلی راضی بودم، صبح ساعت ۷ و نیم حدودا دردام شروع شد، انقباضاتم میگرفت و ول میکرد ولی منظم نبود، یکم کارامو کردم صبحانمو خوردم، خونمو مرتب کردم ، شک داشتم که درد زایمان باشه، رفتم یه دوش گرفتم اومد و دیدم خوب نشد و داره دردام بیشتر میشه، وسایلمو جمع کردم و رفتم بیمارستان، ساعت ۱۲ حدودا بیمارستان بودم، معاینم کردن ۳ و نیم سانت بودم، روز قبلش دکترم معاینه کرده بود و ۳ سانت بود،کیسه آبم رو پاره کردن همون وقت که اصلا درد نداشت و سرم فشار وصل کردن، بعد از سرم فشار دردام یل زیاد شد، اینجاش یکم سخت بود ، دیگه مامام اومد و بردم ورزش و گفت اگه اپیدورال میخوای باید حداقل ۵ تا ۶ سانت باز باشه ، با ورزش به سختی و دردناکی رسیدم به ۵ و نیم و دکتر بی حسی اومد ، وقتی بی حسی رو زد دیگه آب بود رو اتیش ، همه دردام رفت ، خیلی خوب بود، خیلی ضعیف انقباضاتم و حس میکردم، که بهم گفت هر موقه حس کردی فشار بده ، انجام دادم و اصن یه رب بعدش ۹ سانت بودم ، دکترم اومد و اینجا باز انقباظات رو بیشتر حس میکردم و دردناک بود ولی به دردناکی قبل بی حسی نبود، هر کاری گفتن انجام دادم و ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم، همینکه زایمان کردم درد انقباظات تموم شد، و دکتر شروع کرد بخیه زدن، که یه حس سوزن سوزن حس میکردم ، بد نبود، و تمااااام ، رفتم بخش و حالا اثر بی حسیا رفته هیج مشکلی ندارم ، فقط بخیه هام درد میکنه