خانم های خانه دار یا خانم هایی که بچه هاشون تو خونه پرستار دارن
از اواخر آبان و اوایل آذر تا الان چندبار سرما خوردن، دخترم مهد میره چون شاغلم از اوایل آذر تقریبا هر دو هفته 20 روز یک هفته مریض میشه
شوهرم هم یک کلام میگه نرو سر کار بچه گناه داره
من به هزار و یک دلیل نمیتونم نرم، از نظر مالی نیاز نداریم
ولی خوب من و شوهرم پارسال تا پای طلاق رفتیم و به خاطر بچه ها یه فرصت دیگه بهم دادیم، الان هم رابطه ام با شوهرم نه عالی، نه بد
من به خاطر دخترام یه سری رفتارها رو نادیده میگیرم، ولی قلبا به شوهرم نه علاقه دارم نه اعتماد
جایی که کار میکنم آشنا هستن و خیلی باهام مدارا میکنن اگه کارم رو از دست بدم معلوم نیست بتونم جایی با این موقعیت کار پیدا کنم گذشته از اون چند سال اخیر شوهرم خیلی با منت و اعصاب خرابی برای من پول خرج میکنه من نمیتونم تحمل کنم، اونم بابت هرچیزی پول نمیده اگه کاری بخوام انجام بدم باب میلش نباشه بابتش پول نمیده، مثلا بوتاکس کردن، یا موهام خیلی سفید میگه دلم نمیخواد رنگ کنی بزار سفید بمونه ، طبیعی خوبه

۱۰ پاسخ

سرکارتو حتما برو
از خودت نگذر حسرت میشه برات
بچه زود بزرگ میشه
بچه ت سیستم ایمنیش ضعیف شده فقط داروهای تقویتی بگیر و بده بخوره

از خودت نگذر
فداکاری ما زنا هیچوقت درست نبوده
سرکارت برو

درسته مهد شاید باعث بشه بچه بیشتر مریض بشه ولی کلی تو توانایی های اجتماعی بچه تاثیر خوب داره

به کارت ادامه بده از کارت بیرون نیا

من شوهرم حساسه هیچجا نمیبرم بچه هارو ولی ماهی یبار مریضن ربطی نداره به نظرم اینایی که حساسن بدتره

به دکتر بگو شربت بنویسه برای تقویت سیستم ایمنیش میوه و سوپ ومغزیجات آبگوشت وعدسی زیاد بده بخوره

والا من ک همش خونه ام تقزیبا ماهی یکبار میبرم دکتر و مریضه. آخرین بار یلدا مریض الانم دوباره تب و سرفه

با این اخلاقیات شوهرت پس سر کار رو ول نکن
اون میخاد تو دستت جلوش دراز باشه
پس نزار

بعدم بره مهد
ماسک بزنه

اسپری کلدا ماریس بگیر هر روز براش بزن با شربت ایمونیس خیلی خوبه از ادمای مریضم دور باشه

گوش شیطون کر دختر من مریض نشده اصلا
فط یکبار دوروز تب خفیف کرد که بعضیا گفتن از دندونه
بعضیا گفتن از الودگی هواست

سوال های مرتبط

مامان گل بهاری مامان گل بهاری ۲ سالگی
چند روز یکی از اقوام جوان مون فوت کرد خیلی روحی بهم ریختم الانم چند روزه دخترم تب داره تو 24 ساعت شاید 3 ساعت هم نخوابیدم، از اون طرف نتونستم برم سر کار به خاطر دخترم مجبورم تایم که تو روز دخترم خواب دورکاری کنم، خانواده ام هم ازم دورن، خانواده شوهرم هم که اصلا باهاشون ارتباط ندارم بر فرض که رابطه داشتیم برام بچه نگه نمی‌داشتن دخترم هم همش چسبیده بهم اینا رو گفتم که بدونین چقدر تحت فشار روحی و جسمی هستم
شام خورده بودیم دخترم هم که لب به غذا نمیزنه وسایل سفره رو یکم جمع کرده بودم یه شیشه شور درش باز بود خودم و شوهرم داشتیم ازش می‌خوردیم دختر کوچیکم هی چسبید بهم نمیفهمیدم چی میخواد کاری که هرگز نکرده بود یهو سر شونه ام رو گاز گرفت اصلا دلم از حال رفت جیغ زدم یهو خواست پام رو گاز بگیره داد زدم رو به شوهرم که چرا بلند نمیشی بچه رو بگیری اونم هم زمان که بلند شد داد زد یه بچه دوساله است دیگه و پاش و زد به ظرف شور همه رو ریخت تازه طلبکار هم هست به خدا جای دندن دخترم کبود شده و خون میاد منم یه پتو و بالشت برداشتم رفتم یه اتاق دیگه خوابیدم دخترم با شوهرم تنها باشن
هی این یک هفته تحمل کردم گفتم شوهرم کارش سنگین شب بخوابه گناه داره، حالا امشب بالاسر بچه مریض بشینه
فردا هم تولدش میخواستم فردا صبح برم براش کیک بخرم، ناهار بریم بیرون، عصر هم بریم براش به سلیقه خودش، کفش و شلوار و پالتو بخرم، اصلا دلم نمیخواد حتی دیگه بهش تبریک بگم چه برسه خرید کادو و کیک و....
دخترم
مامان آواز مامان آواز ۲ سالگی
تاپیک سوم: راه‌حل
کودک در 2 سالگی از لحاظ روحی نیاز داره روزی نیم ساعت با مادر بازی کنه، ولی نیم ساعت باکیفیت. یعنی تمام مدت فقط با کودک بازی کنی و حتی یه لباس تا نکنی (چون لباس تا کردن جزء کارهای خودت محسوب میشه نه بازی با کودک!). میتونی به شیوه میررینگ بازی کنی. یعنی از جملاتی که بچه میگه، یک جمله رو انتخاب و اونو تکرار کنی. مثلا بچه میگه: بیا با لگو قرمز خونه بسازیم. شما بگی: آخجون! میخوایم با لگو قرمز خونه بسازیم. اینجوری بچه میفهمه که همه حواس شما پیش اونه.
در رابطه با من، چون طلاق گرفتم و آواز نمیتونه هر روز پدرش رو ببینه، روانشناس گفت روزی یک ساعت بازی باکیفیت براش کافیه. حالا من چکار کردم؟
به ازای هر 1.5 یا 2 ساعتی که با آواز بازی میکردم، یه ربع میرفتم سراغ یه کار دیگه. مثلا از 5 بازی شروع میشد، من از ساعت 6:15 بهش میگفتم که دو تا دیگه بازی کنیم، بعد من میخوام ظرفها رو بشورم. این جمله رو چند بار تکرار میکردم، و ساعت 6:30 میرفتم سراغ ظرفها. بعد شستن ظرفها، دوباره برمیگشتم سراغ بازی با آواز.
آواز چکار می‌کرد ؟ جیغ میزد و گریه می‌کرد که بیا بازی کنیم. دفعه اول حدود 20 دقیقه گریه کرد.
حدود یک هفته ده روزی اوضاع همین بود. به مرور میزان کارها روبیشتر کردم. یعنی اگر روز اول یه ربع پیشش نبودم، به مرور این زمان شد نیم ساعت و به یک ساعت رسید.
اون یک هفته اول دهنم سرویس شد! به معنای واقعی کلمه نسبت به صدای آواز حساس شده بودم. انقدر گریه شنیده بودم که دوست داشتم سکته کنم، چند روز برم بیمارستان فقط برای اینکه دیگه صدای گریه نشنوم!!!

ادامه در کامنت
مامان گل بهاری مامان گل بهاری ۲ سالگی
مامان های شاغل شما چطوری مدیریت میکنین تایم تون رو؟
من صبح ها ساعت 6 بیدار میشم تا صبحانه آماده کنم و دختر بزرگم رو راهی کنم و دختر کوچیکم رو ببرم مهد فقط در حال بدو بدو کردنم ساعت 7 که میشینم تو ماشین انقدر کل این یک ساعت دویدم که میگم خدایا شکرت نشستم 😅
بعد هم که سرکار شغلم هم فشار روحی و روانی زیاد داره بیشتر ذهنی خسته میشم تا دخترم از مهد بردارم بیام خونه 3ونیم دیگه خونه ام کل تایم تا ساعت 12 که بخوابم خدا میدونه همش در حال دویدنم
با دخترا وقت بزارم، شام شب و ناهار فردا رو آماده کنم(بیشتر 2 وعده درست میکنم هم شب بخوریم هم بمونه برای فردا ناهار )میان وعده دخترا و ظرف غذای دختر کوچیکم رو آماده کنم، چون صبحانه و ناهار و دوتا میان وعده اش تو مهد میخوره، خونه رو تمیز کنم آشپزخونه رو جمع کنم، شب دیگه هلاک غش میکنم
دلم میخواد یه کتابی بخونم، نیم ساعت حداقل تردمیل برم، باشگاه که دیگه فرصت نمیشه تایم ندارم
حس میکنم دیگه توان ندارم
سرکار هم نرم اصلا نمیتونم،نه به خاطر نیاز مالی، به خاطر اینکه مستقل بودن رو و تو اجتماع بودن رو دوست دارم
دخترم هم بدخواب شبا خواب با کیفیت ندارم
مامان علیرضا🌻💛 مامان علیرضا🌻💛 ۲ سالگی
موندم از دست علیرضا چیکار کنم فقط 😢😭
آنقدر بد قلق و بی ادب شده که حد نداره
من و همسرم تو خونه خیلی با هم خوب صحبت میکنیم تا زمانی که با خودمونه اوکیه اگر ی نفر بیاد خونمون یا میاد میگه برو بیرون با میگه دوست ندارم یا زبون براش در میاره یا با هرچیزی که دستش برسه میزنه فرقی هم نداره کی باشه از خانواده خودم بکیر تا مادرشوهر و پدرشوهر و عمه
کل تربیت و ادعام تو مادر بودنو برده زیر سئوال 😭
آنقدر بچه آرومی بود خیلی مهربون و حرف گوش کن الان انگار شده بچه جنگلی خیلی بی ادب شده
خیلی ها میگن از چیزی بترسونمش مثلا از سوزن و اینا ولی من کلا مخالف ترسوندن بچه و زدنم تا الان خیلی باهاش راه اومدم سعی میکنم اینطور مواقع با بغل و صحبت کردن باهاش آرومش کنم
فقط همون موقع میگه مامان ببخشید معذرت میخوام بوس میکنه پنج دقیقه بعد دوباره همون کارو تکرار میکنه
آنقدر گفتم پسر خوبی باش اذیت نکن کوچولو ها کار بد کنن دعواشون میکنن
مثلا مبینی داره بازی میکنه میاد میگه مامان دعوا نمیکنی من میگم نه میگه آفرین بعد بوسم میکنه یا هی میاد میگه مامان کوچولو ها کار بد میکنن حرف بد میزنن
آنقدر گفتم تذکر دادم حس میکنم مدام ذهنش درگیر اینه
درصورتی که من اصلا اهل تنبیه نیستم بیشتر مواقع با حرف زدن سعی میکنم قانعش کنم نمیدونم واقعا چیکار کنم دارم دیوونه میشم 😭😭😭
بچه های شما هم اینطورین ؟؟
مامان اهورا مامان اهورا ۲ سالگی
کاش یه مکان هایی بود مثل مهد کودک که بچه هارو از یک ساعت تا چند روز نگه میداشتن جاهایی که ادم بتونه بهشون اعتماد کنه و خیالش جمع باشه اگه بچشو میزاره پیششون بچش غذاشو میخوره پوشکشو به موقعه عوض میشه به موقعه و به اندازه میخوابه و به بچه اسیب نمیرسونن خلاصه یه چیزی مثل مرکز پرستاری کودکان ادم خیالش از بابت بوه راحت بود من خیلی نیاز دارم اهورا برای چند ساعت هم که شده از من فاصله بگیره و نبینمش مثلا دوتاسه ساعت نیاز دارم به اینکه تجدید قوا کنم کمی اروم بشم کمی به خودم برسم کمی با دوستام باشم بدون بچه کمی برم خرید بدون بچه اهورا خیلی شرو شیطونه اینقدری که هیچکجا بدون خودم نکهش نمیدارن مادرم که وقتی میزارمش پیشش روانی میشه از دستش خواهرمم دوتا پسر داره صد برابر بد تراز اهورا خانواده شوهرمم از پس اهورا بر نمیان دوست داشتم یکی از این مراگز بود تا من بتونم حداقل برای چند ساعت مال خودم باشم ناشکری نمیکنم خدارو شکر پسرم سالمه وکنارمه میدونم خیلی از مادرا به این مراکز نیاز دارن از وقتی اهورا بدنیا اومده یه بازار بدون استرس نرفتم یه غذای بدون اعاصاب خوردی نخوردم یه فیلم درست و حسابی ندیدم حتی یه حموم بدون دنگو فنگ نرفتم شوهرمم نمیتونه اهورارو نگه داره وقتایی که خونه است اینقدر اهورا از سرو کولش بالا میره و تو دستو پاش میپیچه کلافش میکنه اخرشم به دعوای پدر پسری ختم میشه و ناز کشیدن شوهرم از اهورا که گریه نکنه دلم تنگ شده برای اون روزایی که دوتایی با شوهرم میرفتیم بیرون یا وقتایی که میرفتم خونه مادرم اینا بدون هیچ تنش و اشوب و اعصاب خوردی های که اهورا برام درست میکنه اونم بچست درک میکنم نیاز داره انرژیش رو تخلیه کنه فقط کاش همچین مراکزی وجود داشت