پارت 5
ما رفتیم خرید نامزدی.
اینجا گفتم، من مادرندارم، درست هست ولی، مادری،نکرد برام🥺🥺🥺🥺
دست رو هرچی میزاشتم جلو شوهرو خاله اش وخواعرشوهرم، با بدترین لحن دعوام میکرد میگفت نه اینی من میگم بردار😔😔😔
رفتیم مانتو... خریدم با سلیقه ننه، همش گله گشاد
باورتون میشه فقط همون یبار پوشیدم🥺🥺🥺شوهرم خجالت میکشید جیزی بگه ـ
رفتیم طلا فروشی یه گوشواره با یه جفت النگو و یه حلقه برداشتیم.
همیشه دلم به این حلقه های تک نگبین بود. اونجوری برداشتم بازم نزاشت هرچی خالع وشوهر کفتن، تا، یحوری گفت اونام خجالت کشیدن چیزی نگفتن😔😔😔
الان بدم به حلقم میاد همچی فروختم الا این نکبتو😔😔😔😔، خلاصه خریدها با بدبختی تموم شد و یه 6ماه نامزد بودیم😅😅
واقعا شوهرم از لحاظ دست ودلبازی ومهربون و... عالی بود ها بودددد🤣🤣🤣
😅میرفتم مدرسه بغضی موقع میومد باهم 3تایی برمیگشتیم خونه ماشین نداشت😁
تا سوم تمون نکرده گفتن، عروسی، 🙄🙄🙄

تصویر
۹ پاسخ

دوتا بودین چطوری شد سه تا🥴😂

سه تاییی

🥺🫠🫠

عزیزم عکس متفاوت بذار گیج شدم🫠

درخواست دوستی رو قبول کن عزیزم

من بیشتر جلب عکس شدم😂

😑از دست بعضی از مادرا

ندا بارداری ؟؟

صحنه +++، پارت بعدی میگم 😅😅

سوال های مرتبط