#پارت ۶
یه شب نگهم داشتن
خونریزی داشتم و میترسیدم
با گریه از مامانم می‌پرسیدم چقدر خون توی لگنه
فرداش دکتر اومد و برام توضیح داد که تا دو هفته لکه بینی و درد طبیعیه
یه سری دارو داد و گفت دو هفته دیگه بیا مطب
اومدم خونه دیگه لکه بینی هم نبودم ولی درد داشتم
دو شب بعد تا رفتم دستشویی یه دفعه خون ازم اومد خیلی ترسیده بودم زنگ زدم زایشگاه و بهم گفت طبیعیه
دو هفته گذشت
با هر ترشحی فکر میکردم کیسه آبم پاره شده
با هر دردی حس میکردم بخیه هام باز شدن
همش حواسم به تکوناش بود
شبا خوابم نمیبرد و روزا با گریه می‌گذشت
بعد دو هفته رفتم پیش دکتر
سونو کرد و گفت همه چی خوبه برو و به استراحتت ادامه بده
تا یکماه دیگه هرچقدر اصرار کردم بهم امپول ریه بده قبول نکرد
گفت شرایطت خوبه و آمپول لازم نداری
اون یکماه به سختی گذشت
با هر دردی میرفتم سرچ میکردم ببینم زایمان زودرس نباشه
هر ترشحی وحشت می‌انداخت توی دلم
از شوهرم و خونم دور بودم
بهونه گیر شده بودمو بخاطر هر چیزی گریه میکردم
بعد از یکماه رفتم دکتر
وقتی رسیدم گفتن دکتر رفته امریکا و تا چهل روز دیگه نمیاد
خیلی نگران شده بودم
دستیارش بهم گفت انگار انقباض داری باید بری زایشگاه ان اس تی بگیری و بیایی شاید لازم باشه بستری بشی
همه بدنم منقبض شده بودم با استرس رفتم زایشگاه و گفت خداروشکر مشکلی نداری
اونشب انگار خدا دنیا رو بهم داده بود
همه چیز خوب بود تا اینکه توی سی و دو هفتگی ترشحاتم رنگ خون شد
دختر خاله شوهرم ماما بود اومد چک کرد و گفت نگران نباش شاید فشار اومده به بخیه هات بگیر بخواب هیچی نیست

۲ پاسخ

چقدر سختی کشیدی تا الان ولی میارزه موقعی ک نینی بیاد
منم همین شرایط دارم همه پارت هارو خوندم الان ۲۹ هفته ام فقط میخوام برسم به نقطه امن

واقعا هر کسی یه جور دوران بارداری گذرونده واقعا چقد مادر شدن سخته🥺😭

سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی روزهای ابتدایی تولد
#پارت ۷
گرفتم خوابیدم و کم کم ترشحاتم قهوه ای شد دو روز بعد باز یکم خونی بود زنگ زدم زایشگاه و گفت تا وقتی فقط ترشح باشه اشکالی نداره
خداروشکر اون سه روز لعنتی تموم شد و خوب شدم
دستیار دکترم یه سری آزمایش و سونو داده بود انجام بدم
هفته سی و سه بودم که رفتم و انجام دادم و چهار ساعت معطل شدم
همه چیز توی سونو خوب بود
خوشحال و خندان اومدم خونه و داشتم از خوب بودن شرایط بچم لذت می‌بردم
فردا صبحش پاشدم از خواب همه چی خوب بود و حالمم خوب بود
نزدیک ظهر رفتم دستشویی یه دفعه دیدم انگار پریود شدم
دستمالو کشیدم و دیدم پر خون شد با ترس مامانمو صدا کردم و گفت زنگ بزنه شوهرم تا بریم بیمارستان
همه بدنم میلرزید و گریه میکردم
بهم میگفتن نگران نباش نهایتا دنیا میاد و من فقط میترسیدم که امپول ریه نزدم
تا برسم به بیمارستان هزار بار مردم و زنده شدم
اونجا یه عالمه ماما و پرستار ریختن دورم
گفتن باید یک ساعت ان اس تی بشی
فشارم پایین بود بهم سرم زدن و یه ساعت هم ان اس تی گرفتن
توی همون تایم خونریزیم هم بند اومد
چک کردن و گفتم احتمالا بازم فشار اومده به سرکلاژت
و شرایط بچه خوبه میتونی بری خونه
فقط شنبه باید بری پیش دکتر جایگزینت
اومدم خونه و در مورد دکتره سرچ کردم
همه گفته بود زود زایمان می‌کنه با بهونه کم بودن آب دور بچه و بند ناف و اینا
روز یکشنبه رفتیم پیش دکتر تا سونو کرد گفت مایع بچه کمه و باید بری بستری بشی تا اورژانسی سزارینت کنم
پاشدم از مطبش اومدم بیرون
به شوهرم گفتم من نمیرم بستری بشم
بریم بیرون سونو بدم ببینم مایع بچم چطوره
مامان دخترم نورا🇦🇫 مامان دخترم نورا🇦🇫 ۲ ماهگی
سلام خانم ها من نمیدونم عفونت قارچی بود دمبل بود امروز اینقد درد میکرد تموم روز گریه کردم داد بیداد کردم دعا خواندم
شوهرمم سرکار بود تنها بودم خیلی گریه کردم گفتم جونمو بگیر دگه تحمل ندارم نمیشد بشینم راه برم دستشویی میرفتم به سختی با گریه
ساعت ۱۰ شب بود شوهرم از سر کار اومد من به پهلو خوابیده بودم تلویزیون نگاه میکردم
یهوی از بدنم آب اومد به شوهرم گفتم بخیز از بدنم آب میاد دستمال بیار این آب زیاد شد شکل خون اومد اینقد زیاد اومد پتو مبل همه چیز خراب شد نمیتونم از جام بلند بشم خیلی میومد خیلی هم بو میداد من ترسیدم داد بیداد کردم گریه کردم گفتم خون ریزی دارم کیسه ابم پاره شد چیکار کنم یه پارچه بزرگ شوهرم بهم داد محکم گرفتم تو واژنم رفتم حموم پارچه با خون یکی شد دو تا نواز بهداشتی گذاشتم شورت پوشیدم رفتم بیمارستان ماما اومد نوار قلب بچه رو گرفت بچه خوبه تکون میخوره قلبش هم خوب بود ماما گفت بچه مشکل نداره خودمو نگاه کرد گفت خون با چرک قاطیه گفت بخاطر عفونت قارچیه این لب واژنم که باد کرده بود تموم روز درد میکرد اینم دردش خوب شد سریع باد ورمش خوب شد ماما نوار بهداشتی شورت منو در آورده دگه شورت نوار بهداشتی آورد بهم زد اینقد بو میدادم گفت معاینه میکنم دو سانت باز شدیم نه کمرم درد میکنه نه شکمم فشار خونم یکم بالاست
با داکتر گفتم میرم خونه حموم میکنم مبل پتو همه جا کثیف شده بو میده گفت باشه برو فردا ساعت ۱۱ بیا
الان اومدم خونه حموم کردم مبل پتو اینارو تمیز کردم پتو اینارو گذاشتم لباسشویی
کمرم درد میکنه الان
ولی من نفهمیدم این چه بود که اومد خانم ها
مامان فسقلی مامان فسقلی روزهای ابتدایی تولد
#پارت ۹
رسیدم مطب دکتر فشارمو گرفت اول ۱۴ بود گفت یکم بشین باز میگیرم دوباره گرفت شد ۱۵ گفت برو بستری شو شروع کردم گریه کنم
دکتر خیلی مهربون بود کلی باهام حرف زد و آرومم کرد گفت قول میدم تا جایی که بشه بچتو نگه دارم تو شکمت برو تا فقط خودتو خوب کنم
یه نامه سزراین اورژانسیم داد گفت اگه مجبور شدم دیگه زایمانت میکنم
گفت نگران نباش الان هفته ۳۴ هستی نهایتش بچت دو هفته میره دستگاه
رفتم بیمارستان و بستری شدم
از ساعت نه شب تا ساعت دوازده هرچی ان اس تی گرفتن خوب نبود زنگ میزدن به دکتر و میگفتن خوب نیست اونم تند تند دستور دارو میداد
انقدر شرایط بد بود همزمان دوتا رگ گرفتن یکی سولفات میرفت یکی سرم و سوزنایی که دکتر می‌گفت
کم کم فشارم شد ۱۳
هی شرایط بچمم داشت بهتر میشد
ساعت یک و نیم آخرین ان اس تی رو گرفتن و گفتن خوب شده دیگه
دستگاها رو باز کردن و بهم گفتن بخواب
چون زایشگاه بودم نمیشد همراه کنارم باشه و همه فقط تلفن میتونستن بزنن
اون شب تا صبح نتونستم بخوابم
صبح بهم گفتن بگو خانواده ات داروهاتو بیارنو شروع کن مصرف کن
فشارم تنظیم شده بود و حال بچمم خوب بود
مامانم یکم اومد پیشم و رفت
با اینکه تنهایی اذیتم میکرد حاضر بودم یک هفته بمونم و بچم نیاز به دستگاه نداشته باشه تا شب شرایطمو برای دکترم توضیح دادن و ساعت یازده و نیم شب دکتر گفت دیگه بفرستینش بخش شرایطش استیبل شده