۱۵ پاسخ

وای الهی بگردم
منم اولین بار که بعد زایمان طبیعی بخیه هامو نگاه کردم بعدش کلییییی گریه کردمممم
الان ولی از روز اول هم بهتره غصه نخوری 😁😂

منم وقتی بخیهام دیدم کلی گریه کردم از ترس اما حالا میخندم به خودم 😂😂چون خوب شدم

خب اول هنوز خوب میشی
برو دکتر معاینه کن
ترمیم کننده بگو چی خوبه بزن

بیخیال دختررررر جوش میخوره فقط یکم بیشتر طول میکشه مگه قدیم بخیه نمی‌زدن باز موندن همشون من جای بخیه ی اولم الان اصلا معلوم نیس کجا بوده

اوهههه نگران نباش بابااااا همینجوری باز ک نمیمونه غصه الکی میخوریاااا
اگ ب از شده باشه یا پماد میده یا دوباره میفرستن برا بخیه یا با همون اسپری ها خوب میشه ولس همون پمادو ک گفتم بزنی اوکی میشه

منم گفت بخیه هات اوکیه فقط یکم بیرون زدگی داره ک اونم با پمادی ک دادم حل میشه

بشین تو آب نمک زود جوش میخور میوفته

من خودم که دیدم هیچی شوهرم نگاه کرد دفعه اولم بود بودم فقط می‌ترسیدم دست بهشون بزنم دستشویی که میرفتم فقط شلنگ میگرفتم بهشون 😂😂😂

عزیزم من اصلا بخیه هامو نگاه نمیکنم چون میترسم خیلیم میسوزه و دردمیکنه به دکترم گفتم فردا برم معاینه کنه.ولی این گریه ها از افسردگیه من به قدری تو این ۶روز گریه کردم حد نداره

عزیزم الان دوران حساسی بسرمیبری
قوی باش
دکترم حتما برو
😘

الهی بمیرم 😞

بابا گریه نداره الکی خودتو ناراحت میکنی،دوست داری دخترت شیرغصه بخوره؟
میگم ک ازمنم بازشدند ولی الان خودش جوش خورده تواینه ک نگاه میکنم اصلا نمیفهمم کجا بخیه خورده فقد زیر دستم مشخصه

عزیزم وقتی تصمیم میگیریم بچه دار شیم باید پی همه اینا رو ب تنمون بمالیم ، حق داری توی دوران حساسی هستی درکت میکنم

منم بخیه هامو نگاه کردم گریه نکردم ولی وحشت کردم بدجور
چجوری باز شده مطمنی؟
منم میگفتم بخیه هام باز شده فلان شده ولی پیش دکترم که رفتم باز نشده بود در حال باز شدن بود که چن روزی بیشتر مراقبت کردم نخا افتاد هم زود جوش خورد
الآنم خوب خوب شده فقد وسط بخیم خالیه یعنی صاف نیس

بخیه مامان منم باز شد
چند بار باز شد و بسته شد
نگران نباش اصلا بسته میشه
فقط یکم از روند طبیعی بیشتر طول می‌کشه
الان مامانم پنج ماه ک زایمان کرده سزارین ، کاملا بسته شده جای بخیش

سزارین هستی؟

سوال های مرتبط

مامان کشمش مامان کشمش ۱ ماهگی
پارت 2,
رفتم زایشگاه معاینه شدم گفت پنج سانتی ولی سر بچه خوب فیکس نشده میخوای بستری کنیم تو زایشگاه راه برو یام که برو تو محوطه پیاده روی کن
منم رفتم تو محوطه پیاده روی کردم دردام جوری بود که موقع انقباض نمی‌تونستم راه برم دو ساعتی پیاده روی کردم باز رفتم برا معاینه که گفت سر بچه جا گرفته ولی هنوز پنج سانتی باز پیاده روی کن دیگه باز رفتم تو محوطه پیاده روی تا موقعی که دردام جوری شده که موقع انقباض دیگه نمی‌تونستم راه برم باید می‌نشستم تا ول کنه باز رفتم داخل که دیگه معاینه نکرد گفت شیف عوض میشه ماما جدید که بیاد معاینه می‌کنه منم لباس عوض کردم رفتم داخل یه خانمی زودتر آمده بود و خیلی داد میزد و ناله میکرد من از بیرون قشنگ صداشو می‌شنیدم موقعی که من رفتم دیگه سر بچش داشت میومد من از کناره پرده دیدم خیلی صحنه وحشتناکی بود برام دیگه موقعی که بردنش سمت اتاق زایمان سر بچش تا نصفه بیرون اومده بود داشت راه می‌رفت قشنگ مشخص بود اینو که دیدم دیگه از شدت ترس و استرس دردام همه گم شد 😖 شیفت عوض شد ماما جدید اومد معرفی کرد منم درخواست بی حسی اپیدروال کردم که گفت دکتر باید تایید کنه
مامان 🤍𝙆𝙞𝙖𝙣🧸 مامان 🤍𝙆𝙞𝙖𝙣🧸 ۳ ماهگی
#تجربه زایمان سزارین۳
شکرخدا نوار قلب اخری خوب بود بعداز کلی دعا و التماس به خدا..مرخص شدم و رفتم سونو بعداز سونو با چندتا دکتر و مامای دیگه حرف زدم همشون نظرشون این بود که بچه تحمل امپول فشار رو نداره و ریسکه براش!!بعد من نمیدونم دکترم چرا اصرار به طبیعی داشت وقتی برای بچه مضر بود،،😒بعداز سونو شماره ی یه دکتر دیگه رو پیدا کردم که کرمان بود و شرایطمو گفتم بهش و گفت همین امشب بیا که بستریت کنیم فردام سزارین میشی..هم خوشحال بودم هم سرشاااار از ترس و نگرانی،،خلاصه با تمام نگرانی هامون حرکت کردیم و دوساعت بعد رسیدیم کرمان اولش برای بستری کردنم مقاومت میکردن ولی وقتی با دکتر تماس گرفتن و گفت بستری کنین قبول کردن،،اونشب خیلییی بد و سخت گذشت بهم هیچ همراهی رو نزاشتن کنارم بمونه گوشیمم گرفتن..خودم بودم و خودم😅🥲ساعت نمیگذشت اصلا،،یه خانومی هم تخت بغلیم بود که درد داشت و میخواس طبیعی زایمان کنه اونشب من از بس استرس داشتم که تصمیم گرفتم بجای خواب اموزشایی ک برای زایمان طبیعی دیدم رو به اون خانم یاد بدم تا درداشو بتونه کنترل کنه..کلا دوساعت خوابیدم اونشب
مامان ایلیا🩵 مامان ایلیا🩵 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب دوستان اومدم براتون تعریف کنم
من چون بچم خونرسانیش کم شده بود .شنبه اول دی بستری شدم ساعت ۱۱ظهر .دیگه اومدن برام سرم فشار وصل کردن. خیلی درد کمی داشتم دیگه سرم رو قطع کردن دو ساعت بهم استراحت دادن تا ساعت ۵ونیم .دکترم اومد معاینه کرد گفت باید شیاف بزاریم برات تا دردم شروع بشه. دیگه اومدن شیاف گذاشتن از ساعت ۷شب بود دردام شروع شد میگرفت درد و ول میداد. ۵دقیقه ای یک بار بود معاینمم که میکردن ۱.۵بودم همش . تا اینکه داشتم قدم میزدم ساعت ۸و۲۰دقیقه بود یهویی یه چیزی گف تق😐کیسه ابم پاره شد واااای خدا تازه از اون موقع بود که دردام زیاد شد .یعنی اون زمانی که دردم‌ میگرفت خیلیییی دردناک بود. چند دقیقه ای که درد ول میکرد فکر میکردم خوب شدم که یهو دوباره درد میومد. خلاصه اینکه خیلییی درد کشیدم تا ساعت ۱۱شب شده بودم سه سانت. نا امید بودم کلا .جیغ میزدم .گریه میکردم . میگفتم منو بفرستین سزارین غلط کردم.😑بس که درد داشتم و معاینه کردناشون دردناک بود . اپیدورال هم از ۴سانت میزدن. ولی من بس بی قراری کردم زنگ زدن به دکترم .دکترم گفت براش اپیدورال بزنین با همون سه سانت. دیگه من انقد اذیت بووودم هی میپرسیدم کی میرسه دکتر بیهوشیییی به سختی تحمل کردم . البته یک ساعت شد تا دکتر اومد و من تو این یک ساعت شدم ۴سانت .بلاخره دکتر اومد ساعت ۱۲و۲۰دقیقه بود. سوزن اپیدورال رو وصل کرد تو کمرم .یه سوزش کمی داشت موقع وصل کردنش بعدشم دیگه عادی بود. خلاصه سوزن رو که زد و بی دردی رو تزریق کرد. وااای عالییییی بود یهویییییی همه دردام تموم شدن باورم نمیشد خیلی خوب بود برای من که آستانه تحمل دردم پایین بود.
بقیشو تاپیک بعد میگم
مامان آقا کیان 🩵❄️ مامان آقا کیان 🩵❄️ ۳ ماهگی
پارت 3#

وقتی دکترم اومد و معاینه کرد گفت یه کوچولو آمپول فشار میزنیم بهت تا دردات بیشتر ولی تا یه کوچولو از اون سروم که وارد رگام شد رحمم خیلی سفت شد و فشار زیاد اومد رو من و سریع سروم و قطع کردن دوتا آمپول مسکن به رگ دستم زدن و اکسیژن وصل کردن بعدش کم کم حالم بهتر شد دردام قابل تحمل بود و ورزش هامو انجام میدادم فقط اون یه ساعت آخر که فشار میومد به مقعدم و دکتر میگفت زور بزن و از اون ورم که کمرم و دلم درد میکرد خیلی سخت بود ولی فقط همون یه ساعت بود که نباید جیغ بزنی باید تا جایی که میتونی زور بزنی
داشتم زور میزدم اومد معاینه کرد گفت ببرینش اتاق زایمان رفتم اونجا و دوبار زور میزدم زور آخری و با جیغ و فشار زیاد زدم که احساس کردم یه چیزی ازم اومد بیرون و باز دوباره همونو احساس کردم که اول سربچه بود بعدشم بدنش اومد بیرون که پسر گل مو گذاشتن رو شکمم و من واقعا دیگه هیچ دردی نداشتم و هیچی نفهمیدم و با پسرم حرف میزدم که روشکمم بود گریه میکرد و دکتر داشت تمیزش میکرد آنقدر حس قشنگی بود که نمیشه با پیام نشونش بدم و باید خود آدم تجربش کنه تا بدونه چقدر قشنگه و حس آرامش میده به آدم
مامان هانا خانم مامان هانا خانم روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم