۱ پاسخ

عزیزم من میخاستم سزارین کنم ولی رفتم بیمارستان دردام گرفت دیگ طبیعی زایمان کردم اینقدر داشتم ک میخاستم فرار کنم نگهبان بیمارستان گرفتم ولی خوب لحطه ای ک پسرمو بغلم گداشتم دردام تموم شد دردداشتم ولی ب اون لحطه ای قشنگ میارزید ایشالله قسمت چشم انتطارا د باردار

سوال های مرتبط

مامان عشق مادر مامان عشق مادر ۶ ماهگی
تجربه زایمان...پارت آخر

من برا خیال هفته بعد زاییدن اون شب با هزار فکر و خیال خوابیدم.صبح ساعتای ۴ و نیم اینا بیدار شدم نمازمو خوندم و یه صبونه هم زدم بر بدن.شوهرمم راهی کردم رفت سر کارش.بعد که رفت هر کاری کردم خوابم نبرد.دیگه گوشیمو گرفته بودم مشغول گوشی گردی که حس کردم درد دارم‌زیاد جدیش نگرفتم.یه ساعتی رد شد دیدم نه یه دردایی که به فاصله منظم هی داره میاد و میره.یه لحظه ترس برم داشت نکنه دارم میزام😆
من چون از هفته های قبل ماما همراه محض اطمینان گرفته بودم بهش زنگ زدم و گفتم.اونم گفت سریع بیا درمانگاه معاینت کنم.منم با همون دردایی که شدید تر میشد رفتم پیشش.هنین که معاینه کرد برگلش ریخت.🤣🤣🤣
گفت دختر ۴ سانتی بدو برو خونه دوشتو بگیر و وسایلاتو جمع کن بریم بیمارستان.گفت چون بچه دومته خیلی سریع طی میشه روند زاییدن.منم دیدم که تقدیرم انگار همین طبیعیه و دلمو سپردم دست خدا و ادندم دوش گرفتم شوهرمم زنگ زدم بیا دارم میزام.😂😂😂😂باورش نمیشد میگفت صبح که رفتم خوب بودی حتما توهم زدی🤣گفت نه اینبار توهم نیس بچه داره میاد🥰تاشوهرم اومد کارامو کردم و سریع ماما رو هم گرعتیم رفتیم بیمارستان.ساعت ۱۱ رفتیم بیمارستان و من ساعت ۲ و ۱۵ دقیقه ظهر زایمان کردم.خداروشکر خیلی روند زایمان سریع پیش میرفت.از محاسن زایمان طبیعی تو دومی اینه.و برش هم کمتر خوردم.و بگم از اون شقاق لعنتی که سر زایمان اذیتم نکرد ولی یعدها بخاطر یبوست دوباره زد بیرون و هنوزم باهاش درگیرم.این شد انشای من.انشالله همه به سلامتی زایمان کنید و جوجتون رو بغل بگیرین.آها اینم بگم من دقیقا روزی که اول دکتر برام تاریخ داد یعنی ۲۵ /۵ زاییدم ❤️
مامان پِسته 🤰🧒🧿💙 مامان پِسته 🤰🧒🧿💙 ۵ ماهگی
با امروز شد ۵ماه و ۲۰روزه که از زایمانم میگذره
روزای اول زایمان قطعا برای همه خیلی خیلی شیرینه برای منم بود ولی منتها کمتر طوری که کمتر بخوام به اون روزا فکر کنم
من از چند روز بعد از زایمانم افسردگی بعد از زایمان گرفتم حملات پنیک بهم دست میداد
خیلی اون روزا رو برام ترسناک و وحشتناک کرده بود .
که باعث شد نتونم شیر خودمو به بچم بدم و شیر خشک بهش بدم همینم چقدر حرف و تیکه از بقیه شنیدم که خیلی تو حال روحیم تاثیر میزاشت (گفته بودم میام از تجرم از افسردگی بعد از زایمان میگم ولی وقت نشد یه روز حتما میام میگم)☹️
خداروشکر الان نسبت به اون روزا خیلی خیلی بهترم هنوزم گاهی حس های منفی میاد سراغم ولی اصلا مثل اون روزا پنیک و اینا نمیشم
چاره افسردگی بعد از زایمان فقط و فقط رفتن پیش روانشناس هست که اصلا چیزه بدی نیست چون بعضی ها این دیدگاه و دارن که هر کسی بره پیش روانشناس دیونس و مشکل داره در صورتی که اصلا اینطوری نیست خیلی تو بهتر شدن حالتون کمک می‌کنه

فردا نوبت سونوگرافی دارم
چون دوباره باردارم ☹️
که ببینم قلبش تشکیل شده یا نه😕
میدونم نباید میشد و خیلی خیلی زوده ولی خوب ناخواسته شد
با وجوده اینکه میدونم خیلی روزای سختی پیش رو دارم با وجوده ۲بچه کوچیک ولی اصلا دل اینکه بخوام بندازم ندارم 😕😔😔
از حسم بخوام بگم کاملا خنثی هستم هم خوشحالم هم ناراحت 😕
یه اتفاقی برام افتاد که متوجه شدم عمره و روزی این بچه به این دنیا هستش
ان شاالله که فردا رفتم سونوگرافی قلبش تشکیل شده باشه
برام دعا کنید شب اول ماه رمضان که بتونم از پسش بر بیام و دیگه افسردگی بعد از زایمان نگیرم 😕🙏