۵ پاسخ

اخ اخ گفتی منم همینم ب خاطر پسرم همیشه دعوا داریم چرا غذاش دیر دادی چرا لباس تنگ تنش کردی .....

چقد بده آدم اینجوری باشه همینجوری رو مادر فشار همه چی هست

منم باهات همدردم

چرا چیشده مگه؟پسرت که کوچولوعه چطور ممکن

چرا سر پسرت دعوات میکنه؟

سوال های مرتبط

مامان دوقلوها❤ مامان دوقلوها❤ ۱ سالگی
سلام‌ مامانایی که بچه هایی همسن دوقلوهای من دارین شبا خیلی بیدار میشن برای شیر خوردن دیوونم کرد شبا هردوتاشون باهم ۱۰ بار شایدم بیشتر بیدارمیشن شامم خوب میخورن سیرن اینقدر بی خوابی کشیدم که دیگه رد دادم وقتی یکی از قل ها خوابه اون یکی میره اونو بیدار میکنه تواتاق هم بزارم اینقدر در میزنه بیدارش میکنه اینقدر همدیگرو میزنن یوی از قل ها گاز میگیره اون یکی رو دعوا هاشون مثل آدم بزرگا یکی این میزنه یکی اون یکی روزا هم خیلی نق نق شدن خیلی میچسپن به هم از بس سینمومک زدن خیلی درد میکنه خیلی خستم نمیدونم زنده م یا مرده روزا هم نمیزارن بخوابم روزم همون نیم ساعت اول خوابشون عمیقه بعدش هی شیر میدم خوابشون میکنم تا خوب بخوابن نق نزنن باهم بازی کنن دعوا حتی دوتا اسباب بازی مثل هم میدم هراسیده ای که میدم شبیه به هم اما بازم از دست هم درمیارن دعوا میکنن از ساعت ۴ خیلی خوابشون بد میشه دیگه بیدارم تا صبح قبلش هم که بالای ۱۰ بار بیدار میشم کی خوب میشن راحت بخوابن حداقل یه خواب خوب داشته باشم
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۷ ماهگی
بچم اینقدر گریه کرد امروز بخاطر دندون درآوردنش ژل بی حسی زدم یخ گذاشتم دارو دادم شعر میخونم دیگه بعضی ساعت ها خودمم گریه میکنم عصبانی شدم همش به خدا گلایه کردم که چرا این بچه رو دادی که عذاب بکشه آخه اگه سالم بود یا حداقل چشماش میدید اینقدر دلم نمیسوخت آتیش نمیگرفتم کاش چشماش میدید که حداقل عذاب نکشه نمی‌دونم آخر این اتفاق و بیماریش چی میشه خسته میشم ولی هربار که آروم ومظلوم ساکت میشه و فقط نگاه می‌کنه اینقدر بوسش میکنم بغلش میکنم گریه میکنم گلایه من از خدا فقط بخاطر اینه که چرا دادی وگرنه مریض شدنش دست خدا نبود دکتر ژنتیک مقصر شد فقط کاش خدا مثل چندسال قبل که نمی‌داد دیگه حالا ام نمی‌داد من نه با زور چیزی خواستم ازش نه کاشت وعملی کردم میرفتم دنبالش نمی‌داد دیگه ماهم منصرف می‌شدیم قشنگ یادمه دوسال پشت سر هم شب آرزوها تو کاغذ نوشتم خدایا اکه به صلاح ومصلحتم باشه بچه سالم و صالح بده حتی اگه یدونه بچه تو سرنوشتم باشه قانع و راضی ام چرا الان دادی که این بچه تو عذاب باشه و دکترا حرفای خوبی نزنن خودت رحم کن به پسرم بخاطر خودش رحم کن بخاطر من نه من بنده گناهکار توام دیگه خسته شدم از اینکه هرروز چشمای معصوم پسرمو ببینم باهاش حرف بزنم اون می‌تونه نگاهم کنه نتونه مثل بچه های دیگه غذا بخوره خیلی زندگیمون با وجود بیماری این بچه تباه ونابود شد اگه سرپام فقط بخاطر این بچس حوصله هیچکس و هیچ چیزی و ندارم و اینجا میام درد ودل و ناراحتیامو می‌نویسم تا خودمو خالی کنم 😓😭😭😭