بچم اینقدر گریه کرد امروز بخاطر دندون درآوردنش ژل بی حسی زدم یخ گذاشتم دارو دادم شعر میخونم دیگه بعضی ساعت ها خودمم گریه میکنم عصبانی شدم همش به خدا گلایه کردم که چرا این بچه رو دادی که عذاب بکشه آخه اگه سالم بود یا حداقل چشماش میدید اینقدر دلم نمیسوخت آتیش نمیگرفتم کاش چشماش میدید که حداقل عذاب نکشه نمی‌دونم آخر این اتفاق و بیماریش چی میشه خسته میشم ولی هربار که آروم ومظلوم ساکت میشه و فقط نگاه می‌کنه اینقدر بوسش میکنم بغلش میکنم گریه میکنم گلایه من از خدا فقط بخاطر اینه که چرا دادی وگرنه مریض شدنش دست خدا نبود دکتر ژنتیک مقصر شد فقط کاش خدا مثل چندسال قبل که نمی‌داد دیگه حالا ام نمی‌داد من نه با زور چیزی خواستم ازش نه کاشت وعملی کردم میرفتم دنبالش نمی‌داد دیگه ماهم منصرف می‌شدیم قشنگ یادمه دوسال پشت سر هم شب آرزوها تو کاغذ نوشتم خدایا اکه به صلاح ومصلحتم باشه بچه سالم و صالح بده حتی اگه یدونه بچه تو سرنوشتم باشه قانع و راضی ام چرا الان دادی که این بچه تو عذاب باشه و دکترا حرفای خوبی نزنن خودت رحم کن به پسرم بخاطر خودش رحم کن بخاطر من نه من بنده گناهکار توام دیگه خسته شدم از اینکه هرروز چشمای معصوم پسرمو ببینم باهاش حرف بزنم اون می‌تونه نگاهم کنه نتونه مثل بچه های دیگه غذا بخوره خیلی زندگیمون با وجود بیماری این بچه تباه ونابود شد اگه سرپام فقط بخاطر این بچس حوصله هیچکس و هیچ چیزی و ندارم و اینجا میام درد ودل و ناراحتیامو می‌نویسم تا خودمو خالی کنم 😓😭😭😭

۱۶ پاسخ

لعنت به ژنتیک 😭لعنت به ازدواج پرخطر فامیلی ای خدا تو که این ژن های مشترک رو تو ما گذاشتی حداقل ازدواج فامیلی رو حروم میکردی تا ما ازدواج فامیلی نمیکردیم مث خارجیها

😢😢😢😔😔

انشاالله خدا بهت توانایی و سلامتی بده تا نگهدار این فرشته کوچولو باشی.خدا حفظش کنه برات.به امید خبرهای خوب ،به امید سلامتی پسرت

تو بهترین و قوی ترین مادری
شک نکن ک بهترینی😭😭❤️

عزیزم مژمعنی ازدندونشه، فکرنکنم بخاطردندان اینجوری بیقرارباش

بیماری بچتون چیه عزیزم ؟

خدایا خودت کمک کن دل این مادر شاد بشه..پسر خشگلش انشالا بحق این شب عزیز شفا بده خدا..گناه داره😭😭😭

الهی بمیرم 😭😭چشماش هم؟؟؟😭😭😭😭

چقدر دردت بزرگه 😭.

پستونک بذار تو فریزر تند تند عوض کن، دهنش سر میشه از درد میفته

الاهی بگردم واقعا تا اینجاشم خیلی مادر صبور قوی بودی هستی هرکسی مثل تو نمیتونست این شرایط کنار بیاد ادم گاهی میمونه تو حکمت خدا. چی بگم فقط میتونم برات دعا کنم شرایط بهتر بشه😢

اخ خدابه دلت صبربده دختر🥲

جهش رشده
بچه منم همش گریه و نق

‌ببخشید مشکل بچتون چیه

خدایا قربونت برم اخه دست تو که چیزی نیس التماست میکنم معجزه کن دل این مادرو شاد کن

آخه مگه قوی تر از تو هم هست مادر گل😔💔

سوال های مرتبط

مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۶ ماهگی
وقتی میخوایی اینقدر معصوم میشی وقتایی که بیداری و ساکت ومظلوم فقط نگاه می‌کنی فقط بغضمو قورت میدم خیلی بزرگه بغضم مثل سنگ تو گلوم گیر می‌کنه گاهی نمیتونم و همینطور اشکام میاد گاهی ام خودمو با کار خونه مشغول میکنم که گریه نکنم فقط به خدا گله میکنم هرروز کاش نمی‌دادی تا شاهد اذیت شدن این بچه وعذاب کشیدنش نباشم کاااااش وقتی نمی خواستی و نمی‌دادی چندسال قبل دیگه ازاین به بعد هم نمیدادی ، سرنوشتم خیلی تلخ بود کلا تو سرنوشت من بچه ای نباید می‌بود ما ژن مشترک بیمار داریم و هر بچه ای که بیمار میشه و اینجوری عذاب می‌کشه و قابل درمان نیست ما جز زوج های بدشانس بودیم و من خیلی وقته قبول کردم و پذیرفتم که از اول نباید بچه ای تو سرنوشت من می‌بود و ما می‌تونستیم یه بچه ای و بیاریم و بزرگ کنیم بدون اینکه خودمون بچه ای بوجود بیاریم و مریض بیاد به این دنیا خدایا من دیگه قبول کردم و پذیرفتم فقط کاش نمی‌دادی این بچه رو پاسوز سرنوشت بد ما تواین دنیا و زندگی ما نمیومد تا عذاب نکشه ازاین به بعدم قید بچه رو زدیم 🖤
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۶ ماهگی
دلتنگی 🥺 مامانا چهارشنبه پسرمو بردم متخصص دکتر چشم پزشک کودکان گفت متاسفانه هیچ کاری نمیشه کرد چشمای پسرم بخاطر بیماری که داره ژنتیکی ( یک نوع بیماری میتوکندریال) دوباره نوشتم اونایی که نمیدونن ، بخاطر همین بیماریش دنبال نمیکنه و نوشتن بینایی خفیف داره و عمل و درمان عینک هیچی نداره هیچ کاریش نمیشه کرد گفت همون بخاطر مغزشه فرمان از مغز نمی‌رسه گفتن همون دکتر مغزو اعصابش ادامه بدید ببرید نمیدونین چه حال بد وخفگی دارم که بچم جلو چشمام داره پر پر میشه من نمیتونم هیچ کاری کنم حیف این بچه نیست الان باید راه می‌رفت پسرم وای خدا دارم می‌سوزم جیگرم داره آتیش میگیره لعنت به من که بخاطر ژن بیماری لعنتی که تو بدن من و باباش بود منتقل شده و بخاطر ما مریض شد لعنت به دکتر ژنتیکی که قبل بچه دارشدن رفتیم مشاوره و آزمایش ولی متاسفانه اون دکتر احمق تو گرفتن آزمایشات کوتاهی وبی مسئولیتی کرد و بررسی های دقیق تر نکرد از ژن های ما لعنت به شانس بد ما که یه بچه معصوم قربانی شد لعنت به این دنیا من چیکار کنم حسرت تو دلم موند بچم به من نگاه کنه بخنده بازی کنه لقمه بگیرم بزارم دهنش بخوره شیرین زبونی کنه حرف بزنه بگه مامان هرچیزی که بپذم باید حسابی میکس کنم تا بخوره دارم میمیرم ازاین غم بزرگ که مثل نوزاد یک ؛ دوماهه میمونه ای کاش خدا همون‌طور که ۷ سال نداده بود دیگه نمی‌داد حکمت خدا چه قشنگ بود که نمی‌داد لعنت به ما که با حکمت خدا جنگیدیم و آخر خودش داد ولی چه حیف که پسرم مریض بود ومن تو ۱۰ ماهگی متوجه بیماریش شدم حسرت ها و ای کاش هایی که تو دلم میمونه تا ابد قدر سلامتی بچه هاتونو بدونید 😓💔💔💔
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۶ ماهگی
بچه ها من کلی این طرف و اون طرف تو همین برنامه میگردم و درمورد این بیماری ژنتیک تحقیق میکنم میخونم بعد چندین مورد دیدم که بچه شون مشکل ژنتیکی داشتن و فوت کردن وحقیقتا خیلی حالم بد میشه خیلی میترسم استرس دل آشوبگی بدی تو دلم میاد حالم بد میشه دارم دق میکنم اصلا حالم خوب نیست عمر دست خداست ولی من اصلا تا الان به این فکر نمیکنم که خدایی نکرده بچم خدایی نکرده شاید یه روز ...... نباشه و به خوب شدنش فکر میکنم ولی باز وقتی موردهایی میبینم میخونم بهم میریزم ای خدا چیکار کنم دارم خفه میشم چرا این فرشته ها رو خودت میدی و پس گرفتگی چرا دل مادرایی که بچه هاشون فوت کردن و خون کردی یا نده یا اگه هدیه میدی پس نگیر خدایا شاید تاقبل اینکه مادر بشم و بچم مریض بشه این چیزا رو فقط تو داستان ها فیلما میدیدم و همینجوری رد میشدم ولی حالا وقتی تو یه فیلمی هم میبینم گریه میکنم خدایا سپردم به خودت دل هیچ مادری و خون نکن به خاطر بچه هامون رحم کن منو بیشتر ازاین عذاب نده با پسرم بخدا به اون یکتاییت قسم نابود شدم تا الان به عشق پسرم خودمو سرپا نگه داشتم و قوی موندم خدایا حالم خیلی بده حس خیلی بدی تو دلمه ولی باز قوی ادامه میدم
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۶ ماهگی
دلم گرفته مثل هر شب ، شوهرم از وقتی فهمید که دکتر گفته پسرم مغزش آسیب دیده بخاطر بیماری و کلا امید به آینده نداد وحرفای خوبی نگفت کلا میگه خدا نکنه ولی این بچه مهمون ماست بالاخره یه روزی میره چندباری گفت خیلی جیگرم خون شد اصلا من به این قضیه فکر نکرده بودم و فکر نمیکنم ولی خب همه اش باز فکرم میره به حرفای شوهرم و حالم بدتر میشه خیلی وابسته ی پسرم شده ام همه اش به خدا میگم کاش کلا از اول نمی‌دادی این بچه رو چطور چندسال نمی‌دادی ازاین به بعدم نمی‌دادی بالاخره از پرورشگاه یه بچه رو می‌گرفتیم و به فرزندی بزرگ میکردیم واسه تنبیه کردن ما دادی خیلی با خدا حرف میزنم ولی هیچ جوری آروم نمیشم چرا بعضی بیماری ها درمان نداره متنفرم از همه دکترا از همه دارو ها حالم از هرچی دارو دکتر بهم میخوره وقتی چشمای پسرمو نگاه میکنم که بهم نگاه نمیکنه یعنی کلا بیناییش خیلی خیلی خیلی کمه درحد نور کم شایدم نور و هم نتونه ببینه اصلا واکنشی به نور هم نشون نمی‌ده با صدا دنبال می‌کنه و سرش رو میچرخونه نمی‌دونم باید چیکار کنم ادامه داره
مامان زهرا کوچولو مامان زهرا کوچولو ۱۵ ماهگی
چقدر خوبه میتونم اینجا بیام و درد و دل کنم،🌱
و همینکه یکی از مامانا بهم میگه درکت میکنم، فکر می‌کنم پس تنها من نیستم اینقدر با بچه داری چالش دارم.
اون وقته که سبک میشم و سعی می‌کنم حالم با دخترم خوب تر باشه🥹

دقیقا از هفته گذشته که دخترم مریض شد خیلی بد اخلاق و لجباز شده، از خود صبح که بیدار میشه گریه میکنه و بهانه میگیره!
در صورتی که اصلا اینجور نبود و من همیشه بهش میگفتم "خوش اخلاق مامان"
ولی این روزا...💔 به شدت بهانه گیر شده و الان یه هفته بیشتره بجز شیر هیچی نمیخوره!
و مدام بهم آویزونه، چون سیر نمیشه!!!😭

امروز که با مامانم تلفنی حرف میزدم گفتم از خدا میخوام شیرم خشک بشه و این بچه دیگه ولم کنه! مامانم ناراحت شد و گفت ناشکری نکن، برو خداروشکر کن خدا همچین لذتی رو بهت چشونده.
اون لحظه عصبانی بودم و با ناراحتی گفتم کاش از اول شیر خودم رو نمیدادم‌‌.

ولی الان که خوابه و به صورت مظلومش نگاه میکنم ، دلم براش میسوزه و از خودم بدم میاد...

خدایا منو ببخش این روزا اینقدر بی حوصله و خسته م🥺🥲