۶ پاسخ

بچه مدفوع کنه سبزه کیسه آب؟

بقیشو بگو منتظرم😍

من درد طبیعی کشیدم بعد سزارین شدم
اون سوند ک وصل میکنن دهانه رحم باز شه وحشتناک ترین درد و داره من قش میکردم از درد

همون سوندی که تو سزارین میذارن ؟

وای مدفوع کرده بوده

ای وای حتما بچه مدفوع کرده بوده؟

سوال های مرتبط

مامان ملورین مامان ملورین ۵ ماهگی
پارت ۳
دکترم دائم با بخش و پرستارادر تماس بود و گفتن چرا دیر کردم و زنگ زدن بهش و گفتن ک حالم خوبه، معاینه کردن و شده بودم دو فینگر، دیگه لباسامو عوض کردم اول لباس معمولی بهم دادن ولی بعد اومدن و لباس اتاق عمل بهم دادن انگار دکترم گفته بود ک من نمیتونم طبیعی زایمان کنم، چون هم بچه درشت بود هم لگنم کوچیک بود،ولی من طبیعی میخاستم ، دیگه دستشویی رفتم و روتخت دراز کشیدم و بهم سرم وصل کردن و گفتن بدون اطلاع بلند نشو و دستشویی هم تنهایی نرو، یک ساعت گذشته بود و من همچنان بدون درد بودم،ی خانومی بود ک مسئول پرستاراو بخش بود ولی خودش خیلی رسیدگی میکرد با دکترم درتماس بود، دوباره اومد معاینه کرد و همچنان دو فینگر بودم سرم بعدی رو وصل کردن و امپول فشارو داخل سرم زدن، شنیدم اون خانمه با دکترم صحبت میکرد و دکترم گفته بود کیسه ابمو پاره کنن، دکترم برای زایمان طبیعی گفته بود فقط برای زدن بخیه ها میاد ،ولی شنیدم ک خانم اسماعیلی می‌گفت من کیسه ابشو پاره میکنم ولی خودتم بلند شو بیا بیمارستان، دیگه اومد و دستشو تا آرنج کرد داخل و یهو ی حجم زیادی اب ازم خارج شد. ،وقتی کیسه ابمو پاره کرد فشارم افتاد و بدنم شروع کرد ب لرزیدن وحشتناک ک اصلا نمیتونستم کنترل کنم ،دوباره دستگاه ان اس تی وصل کردن و انقباضامم چک میکردن
مامان مائده مامان مائده ۵ ماهگی
پارت 3:
معاینه کردن دوسانت بودم کیسه رو کامل پاره کردن کارای بستریو انجام دادن وبلاخره بستری شدم.
تو اتاق زایمان دوتا باردار بودیم اقا یه وضعیه دو نفر تو اتاق برا طبیعی...اومدن نوار قلب گذاشتن برا بچم ک دیدن قلبش بیشتر از صد نمیزنه و یه موقع هایی هم 90میشه ک ب دکتر خبر دادن و اعلام سزارین اورژانسی دادن منی ک بشدت از اتاق عمل و سزارین میترسیدم کلن فوبیاشو دارم وقتی گفتن بدنم شروع کرد ب لرزیدن واشک ریختن پرستارا بهم میگفتن باید خدا رو شکر کنی ک سزارین میشی چرا گریه میکنی ولی حال من توصیف شدنی نیس..
اومدن طلاهامو در اوردن سوند وصل کردن منو پوشوندن بردن اتاق عمل ..یه جوری همراهامو نگاه میکردم انگاری میخان ببرنم اعدامم بکنن 😂😂😂 بهم گفتن از این تخت خودتو جابجا کن اون تخت خواستم خودمو برگردونم تخت عمل نزدیک بود تخت ها ازهم جداشن من بیفتم ولی خدا رحم کرد یه اقا اونجا بود بلندم کرد گذاشت اونجا. 😂😂 بدنمو رنگ کردن با برس خب تموم شد دکتر هم قیچی دستش بود من بهشون گفتم منکه هنوز همچیو حس میکنم میخاین چکار کنین ک پرستار گف تو چرا صبر نمیکنی بعدش بهم اکسیژن وصل کردن ورفتم تو هپروت ویه خوابه خیییلی عمیق....
مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ ۱ ماهگی
مامان آرین مامان آرین ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴

بعد چند دقیقه که سوند گذاشتن تموم شد گفتن پاشو برو خودتو تمیز کن بیا از تخت ک اومدم پایین دیدم رو زیرانداز پررررر خون کل هیکلم خون بود فقط رفتم دسشویی خودمو شستم ب کمک شوهرم و امدم بیرون. به انتهای اون لوله ک یه سرش تو واژنم بود یه کیسه وصل کردن و کبسه رو پر آب کردن اون کیسه رو از تخت آویزون ک کردن سنگینی میکرد و این باعث میشد رحمم بشدت درد بیاد دیگ ازینجا ببعد دردای جهنمی شروع شد!!! ینی یه دردی میپیچید تو تنم ک از عمق وجودم ناله میکردم از یه طرف درد سوند از ی طرفم آمپول فشار ینی جوری بود ک فقط درد ممتد بود اصلا مابینش فاصله ای نبود‌ درد کمتر میشد ولی صفر نه! فقط گریه میکردمو دری وری میگفتم به گوه خوردن افتاده بودم 🥺الانم ک یادم میاد اون دردا گریم میگیره😭تقریبا سه یا سه و نیم ساعت من اون سوند لعنتی رو تحمل کردم ماماعی ک شیفتش داشت تموم میشد ساعتای ۷ و نیم اومد گفت معاینه کنم ببینم چند سانتی معاینه ک کرد گفت سوند دراونده و قشنگ سه سانت رو هستی! و من رو با اون مثلا سه سانتش تحویل مامای شیفت بعد داد

مامای بعدی یه دختر جوون ولی خیلی مهربون و زرنگ بود معاینه ک کرد گفت تقریبا سه سانتی ولی من ورزش اینا میدم بهت انشاالله تا ۱۲ دیگ بچه بغلته! من امیدوارشدم ولی بهش گفتم والا از صبح صدتا ماما جابجا شده و توام میخای بعد چن ساعت بری گفت نه تا فردا ۸ صب من بالاسرتم
مامان نیلدا🧡 مامان نیلدا🧡 ۱ ماهگی
پارت چهارم زایمانم🪷
همونجا دکتره گفت که عزیزم بچه مدفوع کرده باید بری عمل
من ی حسی بهم دست داد اصلا فکر اتاق عملم نکرده بودم یهو انگار ی شوک وارد شد بهم
دیگ بهم گفتن بلند شو اون سوندم ازم دراوردن دردم کلا رفت من بلند شدم وااای کلی ازم اب ریخت زمین ی حس چندشی داشتم اصلا ی وضعی بود
شکمم بخاطر اینکه کیسه ابم پاره شده بود شل و ول شده بود و اینو انور میرفت
دیگ منو روب برانکارد گذاشتن و بردن بیرون ی عالمههه ادم اون بیرون بود ک یجور عجیب بهم نگاه میکردن منم ک بیحال
رفتیم اتاق عمل و دکتر با ی امپول گنده اومد تو دلم گفتم وااای الان کلی باید بخاطر این امپول درد بکشم ولی وقتی بلندم کردن و امپولو زدن هیچی نفهمیدم از دردش فقط انگار یهو کمر ب پایینم داغ داغ شد و دیگه عمل و شروع کردن ساعت 6 و 35 دقیقه عصر نیلدا خانوم بدنیا اومد و وقتی از شکمم درش اوردن شروع کرد گریه ی حس خاصی داشتم
تا بخیه بزنن ساعت شد 8 و ساعت 8 منو از اتاق بردن ریکاوری اونجا بود ک ی لرز وحشتناااک سراغم اومد سردم نبودا فقط میلرزیدم بطرز وحشتناک