۱۶ پاسخ

سر کرونا سه سال تمام مارو مجبور میکرد نه از خونه دربیایم نه میذاشت کسی بیاد خونمون ،تا۶ ماهم حتا تا تو راه پله هم نرفتیم
دیدم واقعن نمیشه افسردگی گرفته بودم حالم بد بود خودم دست به کار شدم هرچی دیگه میگفت نرو ،نیان گوشم بدهکار نبود کار خودمو میکردم ،دید حریفم نمیشه بیخیال شد ولی خب افسردگیه کار خودشو کرد ،من تمام تلاشمو کردم که دوباره مثل قبل شم ولی نشد الانم بیشتر به خاطر بچه ها میرم جایی هیچ دلم نمیخواد از خونم برم بیرون

منم همینم بخدا.همشم دارم غر میزنم

وضعیت ماهم سر بچه ی اول اینجوری بود ولی از من میشنوی کوتاه نیا خودت مهم تری اکثر آقایون سر بچه ی اول بیش از حد حساس میشن
الان کاری نداره بریم یا نه ولی خودم دیگه دل مرده شدم اون حس شادی و نشاطی که قبلن داشتمو دیگه ندارم

وای منم همسرم اجازه تنها بیرون رفتن بهم نمی‌ده هرجا میرم میگه باید یکی باهات بیاد مامانش داداشم خواهرش حالا هرکی فرق نمیکنه باید یکی باهام بیاد خسته شدم بخدا

تو چقد منی😮‍💨نشستم تایپینگاتو خوندم انگار خودم نوشته بودم همرو خدا بهت صبر بده تو اوج جوونی پیرمون کردن لامصبا

والا منم همش تو خونم. کلا دیگه اون حال و حوصله قبل ندارم . بعد زایمانم ک افسردگی گرفتم. الانم همراهم هنوز. واقعا یوقتایی کم میارم . دلم میخاد برا خودم باشم. ولی خودت فقط میتونی بخودت کمک کنی . میگذره تمام اینا . سختیش تا دوسال. سعی کن خودت بری بیرون با بچت . بزار محیط بیرون ببینه. خودتم روحیه ت بهتر میشه. این دوره زمونه طوری شدع ک همه فکرا درگیر .گرونی و چیزای دیگه. شوهر منم همینطوری. زیاد باهاش بحث نمیکنم دیگه.

منم سر کثیفیش کلافم دلم نمخاد تو خونه بشینه موقع کثیفی یا بچم دس بهش بزنه فک مکنم نجسه

حق داری منم درکت میکنم
اعصابمون از دست شوهرامون خورده سربچه طفل معصوم خالی میکنیم
مام خیلی دعوا داریم سر همین چیزا
من داد بیدادمیکنم تودعوا حرفمو میزنم بعد شوهرم خیلی انتقادپذیر و به حرفام فکرمیکنه بعدتاثیرشو قشنگ میبینم الان خیلی بهتر شده نسبت به اوایل...

شوهرمنم نمیزاره تکون بخورم من دل مرده شدم بخاطردخترم یه تکونی به خودم میدم

چقدر درکت میکنم....

همه همینن شوهر بیاد کمک حال باشه کافیه بگم میگه تو برو کار کن من خونه داری بچه داری میکنم دلت خوشه

تو چقد منی
باید بادعوا شوهرمو بفرستم حمام
هفته ای یه بار به زور میره
راننده س همیشه سرووضعش کثیفه
آرزوی یه مهمونی یا یه تفریح که باهم بریم ب دلم مونده
یاباید تنها برم یا با مامانم اینا

من شوهرم گاهی غذا میپزه چاییم همیشه خودش درست می‌کنه
گاهیم جانارو میگیره
غر میزنم ک جانارو نمی‌گیری طفلی میگیره ولی جانا بند نمیشه یجا
شوهرم هرروز حمامه گاهی روزی دوبار یبار ک می‌ره سرکار یبارم ک از سرکار برمیگرده من میگم کمتر برو‌پوستت دستو پاهات خشک شده
ی مدت تمام لباساشو‌ ک پوشیده بود همه رو هی مینداختم ماشین نمیشستم گفت لباس ندارم حمام کنم رفت واسه فوتبالشو‌پوشید 🤣🤣گفتم واسه یه دست ماشین ۹ کیلویی رو روشن نمیکنم 😁کلافم کرد بابا

حق داری عزیزم باید شوهرت درکت کنه واست وقت بزاره بیرون ببرت تو کارای بچه کمکت کنه ولی متاسفانه ی مشت احمق ان مردا حالم بهم میخوره از هر چی مرده

همه‌شون همینن
واینکه وقتی میخوای بری جای برو بعد بگو من رفتم یا بگو من دارم میریم نگو اجازه هست برم یا سوالی ازش نپرس که برم پرو میشن این مردا

منم همین الان به شوهرم گفتم عرضه نداشتی غلط کردی بچه خواستی و غلط میکنی اسم بچه بیاری دیگه همینم آوردیم گناهش تا ابد گردنمونه

سوال های مرتبط

مامان آقاامیرعلی❤️ مامان آقاامیرعلی❤️ ۱ سالگی