۵ پاسخ

من انقدر یہ دستہ کار کردم دستم رگش گرفتہ درست نمیشہ

پسرمن هم خیلییی غر میزنه و حتی گریه میکنه ک بغلش کنم اما من واقعا کمردرد شدید بعد زایمان گرفتم نمیتونم خیلی بغلش کنم

احتمالا مثل دختر من جمع رو دوست داره و از تنهایی خسته میشه
حالا دخترای من دوقلوان یکیشون عاشق اینه تو خلوتش بازی کنه اون یکی گریه میکنه تو خونه و چسبیده بهم تا بریم تو جمعی ک بچه باشه خوشحاااال سمتم نمیاد
دوتا اسباب بازی هس ک من خیلی راضی بودم هردو بچم با وجود شخصیت متفاوتشون سرگرمش میشن

تصویر

یجور سرگرمش کن و به کارات برس..نهایت یکی دوبار غر میطنه

من از وقتی زایمان کردم پشت گردنم خیلی درد میکنه واس همین خیلی بغلش نکردم...الانم اصلا موقع کارام بغلش نمیکنم خودشم نمیاد مشغول کارای خودشه

سوال های مرتبط

مامان پسملی مامان پسملی ۱ سالگی
آخیششش بالاخره خوابید
نمیدونم آخه این بچه چش شده من خیلی وقته تقریباً از شیر شب گرفته بودمش فقط یک وعده میخورد که اونم قطع میکردم تموم میشد دیگه عادت کرده بود و حتی بیقراری هم نمیکرد ولی بعد واکسنش کلا انگار یک آدم دیگه شده همش بداخلاقه و جیغ میزنع شب‌ها حاضره دو یا سه ساعت تمام جیغ بزنه که شاید من بهش شیر بدم از یک طرف دلم به حالش میسوزه ولی اگه بدم بهش شرایط از شیر گرفتنش سخت تر میشه راستی لطفاً گارد نگیرین که کوچیکه و فلان و گرمه دارم تدریجی میگیرم خیلی آروم و کم‌کم احتمالاً دو یا سه ماه طول بکشه. چون پسرم بیش از حد وابسته بوده الآن خیلی بهتر شده بود ولی نمیدونم این بداخلاقی هاش واسه چیه فقط جیغ میزنه نه میزاره بغلش کنم اگه هم ولش کنم بدتر میکنه موندم بخدا کلا هم چسبیده به خودم هر بچه ای سمتش بیاد میزنش و چنگ میندازه تو صورتش خیلی بی اعصاب شده به نظر شما چیکار. کنم بغلش کنم یا منم بداخلاقی کنم یا بی‌تفاوت باشم به گریع هاش
خودم بیشتر توجه میکنم ببینم جواب نمیده بیتفاوت میشم
مامان نفس مامان نفس ۱ سالگی
خانوما یه سوالی داشتم میشه لطفا کمک کنید پسر من خیلی گریه میکنه از صبح که از خواب بیدار میشه گریه میکنه تا شب که بخواد بخابه برا چیزای الکی میزنه زیر گریه خودشو پرت می‌کنه زمین جیغ میزنه خودشو گاز میگیره مبل رو گاز میگیره یا منو یا هم خواهرشو موهاشو میکنه سر من داد میزنه هر کاریم بکنم بدتر میشه بخدا از صبح هم که بیدار میشه همش دستم به دهنشه که گرسنه نباشه بهونه گیری کنه صبح برا صبحونه تخم مرغ میدم تا وقت نهار که بشه شیر موز میدم بهش ظهرا غذاهایی متنوعی درست میکنم میدم ساعت ۲ اینا میخوابن دیگه تا ساعت ۴ و نیم و ۵ بعدش که بیدار میشن بهونه بیرونو میگیرن باباشون میبره پارک تاب بازی یک ساعت دوساعتی میگردونه میاره اورد که خونه بازم گریه میکنه خودشو پرت میکنه اینور اونور میبرمش حیاط ماشین سواری میکنن باهاش بازی کنم باهاش اما بازم گریه میکنه همش دنبال پدرش گریه میکنه که منو ببره اونم کار داره نمیتونه که همش پیش این باشه منم هر کاری میکنم سرشو گرم کنم دنبال پدرش گریه نکنه نشدنیه که نشدنیه دیگه کم میارم از بس باهاش حرف میزنم نازشو میکشم که گریه نکنه هر کاری بگید کردم بخدا سر کتاب هم باز کرذم اما بازم اروم نمیشه اصلا دیگه موندم چیکار کنم از دست گریه هاش از صبح تا شب ۱ ساعت اروم نیس که بگم ارومه منم مغزم استراحت میکنه نه همش گریه همش بهونه خسته شدم دیگه دیگه بعضاً عصبی میشم داد میزنم سرش میزنمش بعدش خودم ناراحت میشم خودم خودمو میزنم که دستم بشکنه چرا زدم 😭😭😭😭😔😔