#تجربه_زایمان
پارت چهارم

بردنم درب اتاق عمل نفر قبلی آوردن بیرون یکم استرس گرفتم
خیلی زود تمیز کردن و منو بردن داخل دکتر بی حسی آمد و همچنان دکتر خودمم نگران همون جا بودن
واقعا دکتر شهرزاد محمدی زاده عالی و با وجدان هستن
هنوز بی حس نشده بودم کامل دکتر کارای زد عفونی رو شروع کرد بهم آرامش داد
تنگی نفس شدید داشتم اکسیژن زدن دیگه فقط صداشون بود می‌شنیدم
یکی میگفت این همه آب شنا می‌کرده طفلی
دکتر میگفتن پسر شناگره از الان
و صدای پسر کوچولوی من آمد که قوت قلب گرفتم
یکی از کادر گفت ماشاالله مژه هاش چه بلنده
و من فقط آیت الکرسی میخوندم برای سلامتی پسرم
ساعت ۸/۳۰ دقیقه پسرم آمد به زندگی من
آوردن صورتش چسبوندن بهم از ته دل خداروشکر کردم و گریه کردم
واقعا حس قشنگی بود بعداز کلی درد و استرس
پسرم سه دور ناف پیچیده بود دور گردنش
اما دکتر بهم نگفت میدونست چقدر بارداری سختی داشتم
آمدن با سرم گفتن خوبه بچه نگران نباش مبارکت باشه
وقتی تو ریکاوری بودم پرسیدم بچم کجاست پرستار گفتن سه دور ناف دور گردنش پیچیده شده بود بردن نیم ساعت تحت نظر باشه
اون لحظه فقط گفتم خدایا من فقط تورودارم ناامیدم نکنی
آوردنم بخش یکم گذشت پسرمم آوردن خداروشکر خوب بود گفتن بهش شیر بده و دردهای بعد سزارین تازه شروع شد
کادر اتاق عمل واقعا عالی بودن انشاالله هر چی از خدا میخوان بهشون بده
بخش پرستار و خدمات تند بودن
به هر حال گذشت خداروشکر همین که پسرم سالم بود برام کافیه
بعد چندروز تازه امروز یکم بهترم میتونم به بچه برسم
واقعا سزارین برای من سخت بود
انشاالله همگی به سلامتی فارق بشن

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط