دیشب رفتم خونه خواهرم پسرم دو شب بود دلدرد داشت خوب نمیخوابید
دیشبم که مهمونی بودم موقع شام گریه اش شروع شد شوهرم بچه رو برده جلو پنجره پنجره رو باز کرده نه این بچه گرمشه اومدم میگم بچه رو از جای گرم یهو نبر تو جای سرد اینجوری مریض میشه گوش نمیده که
حالا بقیه اومدن که بچه رو بده بغل ما
هی میگم من میدونم چشه من مادرشم من باید ساکتش کنم اون دلش درد میکنه
مامانم اومده میگه نه بده بغل من بلد نیستی با بچه چجوری رفتار کنی
منم انقدر عصبانی شدم گفتم حرف مفت نزنید
به خدا پسرم دستشو سمت من دراز کرده بود میخواست بیاد بغل من ولی نمیدادن به من
چقدر بی فرهنگی بیداد میکنه
من دردمو به کی بگم
موقع شب بیداری ها من پیششم من میدونم چشه من تو بدنم پرورشش دادم
حتی باباشم شبا نمیومد پیش ما بخوابه که یه مدت خوابش بهم نخورده من میدونم درد بچم چیه ولی میان میگن تو حالیت نیست تو بلد نیستی با بچه چجوری رفتار کنی بچه رو اذیت کردی
مامانم هی میگفت معلوم نیست با بچه چجوری رفتار کردی بچه داره گریه میکنه
این حرفا انقدر برام سنگین تموم شد
انقدر زجر کشیدم بچم داره گریه میکنه داره دستاش میلرزه از گریه ولی بچه رو بغل من نمیدن
😭😭😭😭😭😭

۱۶ پاسخ

نباید جایی بره آدم اینطوری راحت تره

خودتو اذیت نکن با این حرفا نهایت مهمونی نرو

بدترین حس دنیا اونجاس که بچه گریه میکنه نمیدن به مادرش من چندبار شوهرم این‌کار میکرد فک میکرد داره به من کمک میکنه مثلا بهش گفتم برو بخون وقتی بچه گریه میکنه یه هورمونی تو بدن مادر ترشح میشه که اگر بچه ازش دور باشه عصبی میشه دیگه سریع میاره میده به من، به مامانتم وقتی تنها هستین بگو من مادرشم خودم میدونم بچم مشکلش چیه لطفا از بغل من نگیرینش

وای دقیقا برامنم پیش اومده خودم دقیقا میدونم چش ولی بقیه میشن دایه بهتر ازمادر براش اینجوری هی دست ب دستش میکنن واسترسی میش هم بچه خودمون براهمین داستان پیش میاد واقعا هم کاش یکم درک میکردن...

واقعا درکت میکنم چی میگی خیلی بی فرهنگن انقدر بدم میاد از این آدما دایه مهربانتر از مادر میشن یکی نیس بگه به شما چه ربطی داره تو هر چیزی دخالت بیجا میکنن واقعا فقط آدمو حرص میدن

خیلیی خوب رفتار کردیی.
دوبار جدی و خشگ رفتار کنی یادمیگیرن.
اوایل خانواده شوهر منم همین بودن دوبار همینجوری رفتار دیدن یادگرفتن درست رفتار کنن.

مقصر خودتی عزیزم هیچکس به اندازه خودت دلسوز بچت نیس با لحن خیلی خوب به همه بگو و بچم سعی کن قلقشو پیدا کنی که بغل خودت آروم بشه

تو گریه بچه دستش بلرزه یعنی گشنشه

منم همینطوریم‌. بچم مث خودم بدنش زود زود چرب میشه سرش رو میخاروند دیگه بعد ۴ روز بردمش حموم. مامانم داد میزنه و طلبکارانه میگه میخوای بچه سرما بخوره همش میبریش حموم. این همه چرا میبریش حموم . بلد نیستی مریضش میکنی. ۳ ماه تموم خودش میبردش حموم و پسرم تا مرز غش کردن گریه میکرد. الان خودم تنها میبرمش اصلا گریه نمیکنه.
از نظرات بقیه بخدا تا مرز دیوانگی رفتم. صد بار با مادرشوهرم دعوام شده. وقتی تازه زایمان کرده بودم نیومد کمکم. الان به بهانه اینکه بیام بچه رو برات بگیرم میخواد هر روز بیاد خونمون مهمونی و زندگیو به من زهر کنه. گفتم پسرم بغل تو نمیمونه شیر بلد نیستی بهش بدی‌ داروهاشو بلد نیستی بلد نیستی چطور میخوابونیش، کارهای خونه هم میگی من نمیدونم چرا میگی بیام کمکت. لازم ندارم نیا

با این‌ حرفا‌ دختر من شیر خشکی کردن

وای چقد بده من یبار مادر شوهر عوضیم نیومده کمکم بعد هر وقت میرفتم خونشون گریه میکرد میگفت بدش من آرومش کنم حالا آرومم نمیشد چون کولیک داشت منم دیدم ایقد نفهمه دیگه خونش نمیرم شاید دو هفته ایی ۱۰ روزی یبار در حد یکساعت فقط

مامان منم بچه رو میگیره و می‌ره اتاق دیگه درو می‌بنده یا می‌زاره رو پاش دست من و هول میده عذااااااااب میده

واااای درکت میکنم باتموم وجود منم وقتی میرم حونه باباهاا برادرشوهرم میگه بدشب من میگم د اخه توچ سر درمیاری ازبعل من میگیرنش بچه بدتر لج میکنه وقتی میرم سرم سوت میکشه اااااع

من دخترم ک گریه میکرد میدونستم گشنش شیر مبخاد یهو زنداداشم میومد بغلش میکرد ومیبردش حالا من سینم دراوردم ک بدم بش یهو بچه میبره میگم شیر میخاد داره گریه میکنه میگ خب بابا هرروقت میاد بغل من میگی مبخام شیرش بدم .. منم گفتم خو بچرخون تا ساکت بش بچمم ساکت نشد ک نشد اخر اومد دادش ب من وای این چشه🤔😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
گفتم من ک میگم شیر میخا
یا دختر داداشم میگیره میچرخونتش ولی سلکت ممیشد من ک میرفتم دستاش دراز میکرد ک بیا بهل من میگرفتمش تو بغلم ساکت میشد گفتم مامانشو میخاس وایمیسه خندیون میگ مگ این حالیش ازالان
گفتم همونجور ک دیدی اره دیگ حالیشه متوجه میشه😒😒😒😒

واقعا حق داری درکت میکنم
تازه تو جمع تا بچه گریه میکنه هیییی همه میرن رو مخ ادم ، یکی میگه گشنشه یکی میگه دلدرده یکی میگه خابش میاد یکی میگه قطره فلان بهش بده یکی میگه چون جایی نبردی اینجوره
وعععع کاش ببندن بزارن خود ادم ارومش کنه

عزیزم 🥹❤

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۱۱ ماهگی
امروز که رفته بودیم بیرون خواهرم داشت خرید میکرد منم تو مغازه نشستم رو صندلی شیر یاسین میدادم
یهو یه دختره از اون داف ها 😅 با دوتا پسر اومدن تو
پسرا داشتن خرید میکردن دختره اومد پیش من وایساد هی به یاسین نگاه میکرد و دست میکرد به صورت یاسین نازش میکرد
یاسین هم حواسش پرت شد دیگع شیر نخورد منم اومدم شیشه بزارم تو دهنش دهنشو بست داشت به دختره نگاه میکرد یهو دختر با یه لهن تندی گفت نمیخواد دیگه به زور بهش نده ( تو دلم گفتم تو رو سننه اخه عن خانوم 😒 )
بعد دیگه شیشه رو گذاشتم تو کیفم یهو دست برد زیر بغل یاسین گفت بدش به من 😐 یعنی نه اینکه میدیش به من ؟ گفت بده به من . انگار بچه ی اونه من بغل کردم
منم گفتم نه مرسی غریبی میکنه دیگه تا آخر گریه میکنه اذیتم میکنه اینم قیافشو کج کرد رفت دوباره دیدم اومده پشت سر من هی داره دستای یاسین رو میگیره
منم گفتم دستشو لطفا نگیرین
دوباره با یه لهن تندی گفت چی گفتی ؟ چرا نگیرم ؟
دیگه اینجا دلم میخواست جرررش بدم
گفتم دستتون رو زدین به وسایل کثیفه بچه دستشو میکنه به دهن مریض میشه
حقیقتا من آدم پررویی نیستم که جواب بدم ولی سر بچم شوخی و رودروایسی ندارم مخصوصا با این آدمای پررو 😶😒
مامان آسد محمد جواد مامان آسد محمد جواد ۱۳ ماهگی
اولین بار تنها بردمش حموم😍😍
خیلی حال کردم که دارم میشورمش و یکم هم آب بازی کرد😍
آخر سر که میخواستیم بیایم بیرون خیلییی گریه کرد از گریه نفسش داشت میرفت و حسابی هول کرده بودم ولی سریع اومدم بیرون‌ و لباس تنش‌ کردم و از گریه زیاد خوابش برد😭😢

شوهرم که همون اول گفت خودت میبریش حموم من هیچ کمکی نمیکنم و ازت بچه رو نمیگیرم،‌منم گفتم‌ باشه‌ خودم و بچه باهم میایم بیرون و‌خودم‌ لباس تنش میکنم و همین کار رو هم کردم، ولی آدمیزاد که نیست میدید بچه‌ داره گریه میکنه حتی نیومد یه‌ پستونک یا شیشه دهنش کنه تا من بتونم راحت تر لباس تنش کنم،فقط خسته نباشه یک‌ دقیقه اومد باهام دعوا کرد که چکارش کردی تو حموم و بچه رو تو حموم اذیتش کردی که گریه کنه فقط گفتم الان داد نزن بچه بیشتر گریه میکنه😑
بچه آب بازی خیلی دوس داره و از آب خوشش میاد و مامانم هم هرسری میبردش حموم داخل حموم ساکت بود ولی وقتی حوله تنش میکرد و میخواست بیاد، بیرون شروع میکرد به گریه کردن و شوهرم هم دیده بود و هم مامانم بهش گفته بود،واقعا نمیدونم با همچنین مردی باید چجوری رفتار کنم؟
فقط دفعه آخرم بود میبرمش حموم یا وقتی رفتیم مشهد پیش مامانم اونوقت میبرمش که حدقا مامانم کمکم کنه
مامان یاسین مامان یاسین ۱۱ ماهگی
امروز یاسین از صبح تا حالا دوساعت خوابیده . همیشه ساعت ۷ شب خواب بود تا حالا هم بیداره
دیگه دارم روانی میشم . خونه مامانم اینا بودم تا دو ساعت پیش خودشون هی میان بچه رو برمیدارن میبرن خونشون هی میگن گرمه خونت بچه اذیت میشه .
بعدم هی نظرهای چرت و پرت میدن
مثلا مامانم میگه چون براش زیاد کتاب میخونی بیش فعال شده ☹️
یا مثلا میزارم جلو تلوزیون میگن بزار ببینه آروم باشه
هی هم مامانم میاد از من میگیره شیرخشک براش درست میکنه میگه حتما شیرت یه چیزی خوردی بدش میشه بزار من شیرخشکش بدم .
دوباره گریه میکنه گذاشتم رو پام دارم بزور میخوابونمش اینم هی گریه میکنه مامانم میاد کنارش میشینه حرف میزنه میگم مامان نکن بزار خواب بره میگه نه منو میبینه حواسش پرت میشه آروم میشه گریه نمیکنه . خب مادر من داره هوشیار میشه .
هی هم میگه تو اعصابت خورد میشه یهو یه جای بچه رو محکم فشار بدی یه چیزیش میشه 🫤 انگار من مرض دارم
دیگه اخرشم اینقد گریه کرد و آروم نمیشد مامانمم تو هال بود من تو اتاق منم دیگه واقعا بهم ریخته بودم بلند داد زدم سرش بچم ترسید 😢 زد زیر گریه مامانم پریده تو اتاق هی میگه چیکارش کردی بچه رو بدش به من 🫤 انگار من قاتل جون بچمم
الانم مثل سگ پشیمونم چرا داد زدم بچم ترسید 😭 لطفا نیاید بگین چرا داد زدی و اینا چون خودم همینجوری عذاب وجدان داره خفم میکنه ، من خیلی با بچم بازی میکنم همش هم دارم ناز و قربون میرم و بوسش میکنم همه ی وقتم برای یاسینه جوری که همه میگن پریسا مادر نمونه اس اینقدر حوصله داره ولی دیگه واقعا امشب روهم در رفته بودم . نمیدونم چی شد اینکارو کردم 😔
مامانمم واقعا همیشه کمک حالمه و هیچ موقع اینقدر نظرهای چرت نمیداد امروز هی اینارو میگه من بیشتر عصبی شدم .